تاریخ ادبیات معاصر 3
بخش سوم:
از سال ١٣٢٠ تا ١۳٤٠ش
جریان های ادبی
پس از سقوط رضا شاه تا دهه ی چهل
در نیمه ی دوم جنگ دوم جهانی، در پاییز سال ١۳٢٠ش رضا شاه ناگزیر به تبعید گردید و محمد رضا پسرش جای او را گرفت. کمی بعد گرایش های آزادی خواهی در ایران شروع به رشد کرد. شاخه های علوم جدید جهانی رو به توسعه گذاشت و تعداد ترجمه ها ار ادبیات غربی افزایش یافت. تعدادی نشریه و روزنامه نیز به عرصه رسیدند که فقط محدود به زمینه های ادبی نبودند و مسایل وبژه ی فعالیت های مهم فرهنگی و جدیدترین مسایل ( مثل هنر فیلم برداری) نیز در برخی از مجلات ویژه مطرح شدند.
کوشش هایی که هدفش به طور کلی نوگرایی در زبان بود و تا آن زمان با تاسیس فرهنگستان ایران در سال ١۳١٤ش ویژگی رسمی پیدا کرده بود، هر چه بیش تر در حیطه ی یک زبان علمی گسترش یافت. نشریات ادبی دانشکده های دانشگاه ها ( مانند دانشگاه های تهران و تبریز) این فعالیت ها را در مقالاتی که مورخین ادبی می نوشتند و نیز در ترجمه های جالبی از مطالعات علمی خارجی، بازتاب داد که از پیشروان آنان باید از فروغی، محمد قزوینی، غنی، بدیع الزمان فروزانفر، پرویز ناتل خانلری، رشید یاسمی و سعید نفیسی نام برد.
رویدادی که برای تالیفات ادبی و هنری و نمایندگان آن ها دارای اهمیت بسیاری بود، تشکیل نخستین کنگره ی نویسندگان ایران بود که در تیر ماه سال ١۳٢۵ش با ریاست محمد تقی بهار که در آن هنگام وزیر فرهنگ بود برگزار شد و بررسی جالبی از ادبیات نوین ایران را تا سال ١۳١٩ش ارایه نمود.
تلاش آگاهانه ای نیز برای تکمیل بازار کتاب از طریق ترجمه ی آثار مهم ادبیات جهان به راه افتاد و برای نخستین بار ترجمه هایی در زمینه ی داستان های پلیسی و جنایی نیز انجام گرفت که رفته رفته نزدیک به ٦٠ درصد همه ی ترجمه ها را تشکیل داد.
در مورد ادبیات جدی نخستین جا را ادبیات فرانسه اشغال کرده بود و پس از آن ادبیات انگلیسی، امریکایی، روسی و آلمانی و دیگران قرار داشتند. انتخاب موضوعان نیز بیش تر تصادفی بود تا یک مشی آگاهانه و منظم فرهنگی، چنان که در آن زمان ژان کریستف رومن رولان، رمان های پر رمز و راز کلود فاره، همینگوی و لانگ فلو، فرانسواز ساگان، دکتر ژیواگوی بوریس پاسترناک و تاراسبولبای گوگول و غیره همگی پهلو به پهلوی هم دیده می شدند و اگر توجه کنیم که در تالیفات جهانی کتاب در آن تاریخ، ایران در پایین ترین رده قرار داشت روشن می شود که در این زمینه چقدر مسایل انجام نشده باقی مانده بود. به ترین ترجمه ها نیز همان هایی بودند که در نشریات ادبی چاپ می شدند.
گرایش به داستان های پرماجرا نیز یکی از ویژگی های تالیفات این دوره است و در برخی از رمان ها گرایش شدیدی به سوی مسایل مهیج، اغلب غیرواقعی، قصه های احساسی نیم بند از زندگی بدکاره ها، عشق های ممنوع، بچه های سرراهی، قتل ها و خودکشی ها دیده می شود که به هیچ روی نشان دهنده ی یک رمان تاریخی یا اجتماعی جدی نبودند. با این وجود در میان آثار این دوره آثاری نیز به چشم می خورد که از لحاظ گستردگی مضامین و ارزش هنری شان نشانگر جهش عظیمی هستند و ما جداگانه به آن ها خواهیم پرداخت.
این مضامین جدید بیش تر از کوششی مایه می گرفت که برای درک مفاهیم جدید اجتماعی آغاز شده بود و نیز از کوشش هایی نشات می گرفت که برای روشن ساختن مسایل گوناگون اجتماعی ناشی از تحولات اجتماعی و اقتصادی جامعه انجام گرفته بود. مسایلی مانند زنان و پایگاه آنان در زندگی و جامعه، برخورد میان روش های سنتی تفکر و زندگی و روش های تمدن غربی، مسایل جوانان و تربیت آنان، وضع طبقات پایین کشور و غیره.
نویسندگان این دوره به نوشتن قصه های کوتاه و گزارش و غیره دست زدند. زبان ادبی این قصه ها نزدیکی زیادی با زبان محاوره ای داشت و با واژه هایی که از لهجه ها و اصطلاحات عامیانه گرفته شده بود غنی گردید و این شیوه که در آغاز، تنها یک نوآوری بود بعدها موضوع نثر نویسی عالی فارسی گردید.
الف – مطبوعات مهم ادبی و فرهنگی
هر چند که پس از تبعید رضا شاه نشریات روزانه به سرعت گسترش یافتند و از لحاظ تعداد تا حدی به پای نشریات عهد مشروطه رسیدند، با این حال هرگز دوباره دارای ویژگی احیای ملی نشدند. و حیات شعری عصر خود را نیز (آن گونه که بعدها انجام دادند) به نمایش نگذاشتند.
نشریه ی ارمغان به سردبیری وحید دستگردی با ادامه ی سنت جاافتاده و آگاهانه ی حفاظت از ادبیات کلاسیک راه تمام نوآوری های مبالغه آمیز را بسته بود و پس از مرگ وحید پسرش نسیم نیز این ویژگی را نگه داشت. این نشریه اشعار کلاسیک تازه یافته شده ای را نیز که در بررسی های خود از شعر کلاسیک به دست می آورد، چاپ می کرد.
در سال ١۳٢٢ش گروهی از نوگرایان ادبی نشریه ای به سردبیری پرویز ناتل خانلری با نام سخن به وجود آوردند که جدیدترین نوشته های شاعران و نثرنویسان نوین را مانند صادق هدایت، محمد علی جمال زاده ، صادق چوبک، بزرگ علوی، فرزاد و دیگران را چاپ می کرد. سخن فضای مناسبی را نیز به ترجمه هایی از ادبیات غربی از جمله آثار نوین و منتخب و خوب تفسیرشده ی آن ها ( مانند ترجمه های صادق هدایت از فرانتس کافکا) اختصاص داده بود و در زمینه ی نظریه های ادبی، مقالات و مسایلی از ادبیات نوین ایران و تاریخ ادبیات جهان و همچنین مقالاتی درباره ی شاخه های دیگر هنر همراه با نقاشی هایی از غرب چاپ می کرد. این مجله را باید یکی از مهم ترین نمایندگان آن قشر از روشنفکران ایران دانست که هدفشان شناساندن فرهنگ فارسی در جهان بود.
پنج سال بعد نشریه ی یغما در آمد که نحستین شماره ی آن درسال ١۳٢۷ش در صحنه ی مطبوعات ظاهر شد. نام این نشریه از نخستین طنز نویس فارسی در سده ی پیش از آن گرفته شده بود و نوه ی او یغمایی خود سردبیری آن را به عهده داشت. این نشریه با انتشار اطلاعاتی درباره ی دانش های جدید و مسایل نو جامعه شناسی، قوم نگاری، زبان شناسی و غیره جذابیت زیادی پیدا کرد. در این مجله مقالات انتقادی کوبنده ای نیز به قلم زبان شناسان ایرانی درباره ی مطالعات ایران شناسی غربی به ویژه از نظر وازه نگاری به چاپ می رسید. در میان نویسندگان این مجله نام های مشهوری چون رضاراده شفق، مجتبی مینوی، لطفعلی صورتگر، مهدی حمیدی، ایرج افشار و دیگران دیده می شوند.
گاهی نیز در نشریات تحقیقی مانند نشریه دانشکده های ادبیات دانشگاه های تهران و تبریز و نیز در نشریه ی فرهنگ ایران زمین آثار ادبی جدید و مسایل زبان شناسی منتشز می شد.
یکی از مجلات ادبی جالب مهر بود که سردبیری آن را در آغاز ایرج افشار به عهده داشت که کار ارزشمند او در زمینه ی کتاب شناسی محصولات ادبی معاصر ایران، بسیار برجسته است.
مجله ی یادگار به سردبیری عباس اقبال آشتیانی نه تنها به ادبیات، بلکه به مطالعات تاریخی می پرداخت.
آینده به سردبیری ایرج افشار نیز بیش تر با مسایل اجتماعی و سیاسی سر و کار داشت.
کمیته ی شورای صلح جهانی ایران نیز مجله ای با نام کبونر صلح که بعدها پیک صلح شد، با همکاری نویسندگان نسل جدید ایران منتشر می کرد و ترجمه هایی از آثار نویسندگان جهان را در امر صلح نظیر لویی آراگون و ایلیا ارنبورگ و دیگران و نیز بررسی های نظری را که هدفشان اشاعه ی صلح در میان ملل بود، چاپ می کرد.
تعداد مجلات زنان در این دوره رو به رشد گذاشت و کیفیت آن ها در پرتو کمک زنان نسل جوان که در عقاید آزادی خواهی و دموکراسی متجلی شده بود بالا رفت. بیداری ما، تشکیلات زنان و عالم نسوان از جمله نام های این نشریات بود که یادآور دوره ی نخستین آزادی زنان اروپایی بود.
با رشد حجم تالیفات ادبی، ضرورت ارایه ی اسناد سیستماتیک و منظم کتاب شناسی نیز مطرح گردید. نخستین گام دز این زمینه در سال ١۳۳٢ش توسط ایرج افشار در یک کتاب با عنوان کتاب شناسی ایران برداشته شد. دو سال پس از آن این کار توسط انجمن ناشران در کتاب های ماه دنبال شد و این نشریه ی ماهانه اگر چه در آن زمان هدف آگهی و تبلیغاتی داشت، ولی کمک ارزشمندی به حیات ادبی آن دوره نمود.
در سال ١۳۳٦ش یک بولتن کتاب شناسی با عنوان راهنمای کتاب به سردبیری ایرج افشار در صحنه ی ادبیات ظاهر شد. هر شماره ی این بولتن نزدیک به ٢٠٠ برگ بود که همه ی کتاب های تازه منتشر شده را با نقادی و طبقه بندی بر اساس موضوع ارایه می کرد. و شامل مقالات و نظرات عمومی درباره ی کتاب ها و نیز یررسی های کامل از نشریات مهم در زمینه ی آثار علمی و ادبی توسط نویسندگان ایرانی و آثار خارجی درباره ی ایران بود. نویسندگان این نشریه از شخصیت های علمی و ادبی ایران بودند.
ب- شعر معاصر فارسی در این دوره
در شعر این دوره بخش بندی سه گانه ای وجود داشت:
● در این دوره شاعرانی پیدا شدند که سنت کلاسیک شعر غنایی- فلسفی را دنبال می کردند. گرایش آنان به سوی مسایل تغییر ناپذیر فلسفی، اخلاقی و عشقی بود و شعر را بر پایه ی این مضمون ها در زمینه های خشک و قافیه های بی روح می سرودند.
این نوع شعر در اصل دارای خصیصه ی تقلیدی و رسمی بود و مانند گیاهان گلخانه محکوم به نابودی بود. خود شاعرانی که این راه را می رفتند این مساله را دریافته بودند و از این رو می کوشیدند به احساسات و تجربیات خود با مفاهیم هنری روح تازه ای ببخشند و حالات گوناگون طبیعت و غیره را با اشعار دل انگیزی رسم کنند. به ترین آنان کسانی بودند عاطفه و احساسشان برای شعر کلاسیک قدرت خلاقه شان را فرو نمی نشاند.
از آن جمله بودند: رشید یاسمی که شهرتش به علت شعر بازتابنده ی غنایی بود. مهدی حمیدی یکی دیگر از شاعران غزل سرا و محمد حسین شهریار تبریزی و نیز رهی معیری که همگی از کهن گرایان نسل جدید بودند.
● جریان دیگری خود را در شعر سیاسی متجلی ساخت که یا به طرف نکات آموزشی برخاسته از انقلاب گرایش داشت یا به سوی میهن پرستی و انتقاد از وضع موجود. این جریان که محصول ضرورت های عصر انقلاب مشزوطه بود، از این به بعد یکی از اجزای مهم شعر فارسی و آیینه ای از جنبه های تاریخ ملی معاصر گردید، یعنی کوشش های بی وقفه ی آن برای اصلاح و بهبود زندگی مردم به کار گرفته شد.
نمایندگان این جریان گروهی از شاعران سوسیالیست بودند که از پیشروان آنان می توان فرخی یزدی و لاهوتی را نام برد که هر دو گرایش متمایزی نسبت به مسایل رسمی شعر که به نظر آنان مساله ی درجه دوم بود، داشتند. این ویژگی تا به امروز این گروه از شاعران را مشخص کرده است.
یکی دیگر از شاعران این گروه روزنامه نگار مشهور و سردبیر نشریه ی چلنگر یعنی محمد علی افراشته بود که به عنوان نویسنده ی قالب های کوتاه منثور مشهور است. وی در شعر سیاسی ایران مسیر طنز را در پیش گرفت و شهرت او مدیون استفاده از مفاهیم پر مغز ادبیات عامه است.
● سومین گروه را شاعران نوگرا یعنی پیشروان سبک جدید و شعر آزاد تشکیل می دهند که از نظر تعداد، گسترش زیادی نسبت به دو گروه دیگر داشتند. رهبر این گروه نیما یوشیج دشمن آشتی ناپذیر کهنه گرایان کلاسیک بود. وی که زمانی در نشریه ی قرن بیستم رفیق و همکار عشقی بود، در اشعار نخستینش به شعر مکتب رمانتیک اروپا گرایش پیدا کرد ( که نمونه ی آن شعر طولانی افسانه است که آن را در اوایل سال های بیست سروده بود). اشعار عاشقانه ی او در آن دوره بدون تجربه و پیش پا افتاده و عاطفی بودند، ولی بعدها وی الگوی وزنی و ساخت بند بند شعر را تغییر داد و با این کار مورد انزجار خوانندگان و منتقدان کهنه گرا قرار گرفت.
نیما در دوره ی بلوغ هنری خود و در شعرهای غنایی- طبیعی و عشقی و اجتماعی اش سراتجام به نوعی یگانکی بیانی برجسته دست یافت که آن را در سایه ی کوشش های خود که برای این سبک به کار برد و در تعدادی از مقالات نظری تبلیغ کرد و بدین ترتیب تعدادی پیرو آگاه و ناآگاه پیدا کرد. در سال ١۳۳٤ش به کوشش جنتی عطایی منتخبی از شعرهایش چاپ شد که در مقدمه ی آن شرحی نیز درباره ی شخصیت شاعر و زندگی و شعر او نوشته شده بود. در بخشی از این مقدمه درباره ی نظر شاعر و بینش نظری او چون این نوشته شده بود: « سبک جدید در واقع نوع دیگری از عروض کلاسیک است، فقط روش شعری با آن فرق دارد. در این جا قالب باید فدای مختوا گردد و راه دیگری هم نیست».
از نماینگان این گروه در آن زمان می توان از نادر نادرپور، آ. صبح، صادق سرمد و فریدون توللی نام برد. فریدون توللی با انتشار مجموعه ی اشعارش با نام رها در سال ١۳۳۳ش خود را به عنوان یکی از به ترین نظریه پردازان سبک جدید نشان داد. وی شاعران را برای بیان شعری احساسات فردی و بیان ادبی که هدفش آیینه ی متحول اوضاع جامعه باشد به استقلال از شعر کلاسیک دعوت کرد.
مسعود فرزاد مترجم خوب آثار شکسپیر نیز از جمله شاعران نوگرای نسل جوان بود که نامشان در نشزیات ادواری و ادبی آن زمان آمده است.
ج- ویژگی های نثر معاصر فارسی در این دوره
١- مضمون های تاریخی در رمان ها و قصه های کوتاه
علاقه به گذشته ی ملی که انگیزه اش در مفهوم جدید ملت در دوره ی مشروطه و سپس ملیت گرایی رضاخان قرار داشت، به تعدادی از نویسندگان الهام بخشید تا در نوشته های خود از مضمون های تاریخی سود جویند.
در میان آثاری از این نوع، از نظر خصلت هنری تفاوت های اساسی به چشم می خورد:
برخی از نویسندگان مواد تاریخی را دستاویزی برای بیان ماجراهای تخیلی و ایجاد شور و هیجان قرار دادند. این حالت به عنوان مثال در رمان عشق و خون نوشته ی جواد فاضل یکی از نویسندگان پر کار دیده می شود. داستان های دیگر این نویسنده نیز ( مانند عشق و اشک، تقدیم به تو ، دختر همسایه) با سبک ساده و روان و با انگیختن احساسات، نوشته شده است که در آن زمان از محبوبیت بسیاری در میان خوانندگان زن ایرانی برخوردار شد.
ویژگی تاریخی این گونه آثار هیچ گاه به پای آثار لطف الله ترقی نرسید. تاریخ خونین برمکی ها و انتقام وحشتناک هوداران آنان در رمان شب های بغداد (١۳۳١ش) متجلی شد و اثر بعدی اش یعنی عشق بازی های ناصرالدین شاه که شرح لذت های شهوانی آشکار این پادشاه بود نیز از آن جمله است.
به تر از این ها، کوشش های علی جلالی بود در شرح زندگی و زمان کوروش و پسرش کمبوجیه در رمان شب های بابل که به صورتی خیالی نوشته شده بود. علی جلالی سیر و سیاحت دل انگیزی در متن تاریخ را در کتاب داستان های تاریخی اش با نام داستان های تاریخی یا هزار دستان جلالی و دو نمایش نامه ی تاریخی با نام های شاه عباس و رستم و سهراب به نمایش گذاشت که هر دو از موفقیت زیادی برخوردار شدند. نمایش نامه ی زستم و سهراب به فرانسه نیز ترجمه شد.
حسین رکن زاده آدمیت در اثر خود به نام دلیران تنگستان طرح پرماجرایی از توده ی مردم را به کار گرفت. موضوع این اثر اشغال ایران در جنگ اول جهانی بود که قیام مردم را به سرکردگی تنگستانی ها علیه سلطه ی قدرت های اشغالگر نشان می دهد. منتقدان ایران مانند سعید نفیسی و رحیم زاده صفوی که نظرشان در تکوین ادبیات معاصر موثر بوده است، به دلیل عقاید و نظرات مفصل آدمیت و میهن پرستی و انتقاد گزنده اش از "تمدن غرب " که : « با بمب و ارتش تمام توده های آسیایی را زیر ستم خود می کشند» استقبال گرمی از نوشته های آدمیت نمودند. دومین رمان آدمیت فارس و جنگ بین المللی ( که ماجرای آن در طی جنگ اول جهانی رخ می دهد) همان نطرات پیشین وی را نشان می دهد.
پهلوان زند نوشته ی شیراز پورپرتو نیز توجه منقدان را به خود جلب نمود. این رمان دوره ی پس از مرگ کریم خان را توصیف می کند که چه گونه جعفر و لطف علی بازماندگان او راه او را با روشنگری و عدالت در شیراز پی می گیرند. پس از یک دوره ی کوتاه مملو از صلح و آرامش که شیراز در آن آغاز احیای اقتصادی و فرهنگی را می چشید، مورد هجوم آغا محمد خان خواجه یکی از رهبران قبیله ی ترک قاجار قرار می گیرد و او که تخت و تاج را غصب کرده است با وحشی گری به قتل عام مردم می پردازد و مردم شهرهایی را که به لطف علی خان زند خاکم محبوب کمک کرده بودند به توبره می کشد.
شیراز پورپرتو در این کتاب عقیده ی ستیز بومیان با عناصر بیگانه یعنی ترکان قاجار را ابراز داشت و به عمد بر عقیده ی میهن پرستی پای فشرد تا مردم را برای مخالفت با دخالت بیگانگان در امور داخلی ایران آماده نماید. وی چند رمان احساسی دیگر مانند کوه عشق من، کام شیر، ویدا و چند قصه ی دیگر نیز نوشته است.
محمد علی خلیلی نویسنده ی مشهور دیگر نیز چندین رمان و قصه ی کوتاه نوشته است. رمان او با عنوان دختر کوروش تصویری از زمان هخامنشیان است که نویسنده در آن ماجرای قهرمان زیبای داستان کهن ایرانی را بر اساس شناخت خود از حقایق تاریخی توصیف می کند. خلیلی رمان دیگری نیز دارد که مضمون آن با اوضاع زمان خودش سر و کار دارد و از اهمیت زیادی برخوردار است. قهرمان این داستان به طور غیرعادی اول شخص مفرد است. اسم این رمان پریوش یا قیام سال ١۳١٤ش در خراسان است. این رمان واکنش مردم خراسان را در برابر نوآوری های اروپایی که رضا شاه ارایه می کرد (از قبیل تحمیل کلاه اروپایی و کشف حجاب و غیره) نشان می دهد. این قیام بی رحمانه سرکوب می شود و این رویداد مجالی برای انتقاد به نویسنده می دهد. خلیلی تنها نوآوری هایی را قبول دارد که سنت بومی مردم پشتیبان آن باشد.
از نویسندگان دیگر در این زمینه می توان از حسین مسرور با رمان ده نفر قزلباش که در قزوین و در عصر شاه طهماسب صفوی اتفاق می افتد و م. تقی کردانی با رمان دلیران خوارزم که موضوع غائله ی مغول در ایران را دارد، نام برد.
٢- مضمون های اجتماعی
از مضمون های دیگر این دوره که توجه رمان نویسان معاصر را به خود جلب نموده بود، آن هایی بودند که با جامعه ی ایران و مسایل آن رابطه داشتند و دیری نپایید که با بینش انتقادی بسیار جالبی به روی صحنه آمدند.
یکی از پیشروان در این زمینه محمد مسعود (م. دهاتی) روزنامه نگار و نویسنده بود که با مرگ زودرس و نا به هنگامی قزیحه و هنرش از جوشش باز ماند. بینش او از جامعه ی تهران بینشی بدبینانه بود که سوسویی از روشنایی و امید در آن دیده نمی شد. در نخستین اثر وی یعنی تفریحات شب که در سال ١۳٠٩ش در صحنه ی ادبیات ظاهر شد، قهرمانان او گروهی از جوانان با شغل های گوناگون ( یک کارمند دولت، یک نقاش، یک شاگرد بقال و غیره) هستند که در زندگی هدفی جز گردآوری پول و صرف آن در عشرتکده ها ندارند. در آنان ذره ای از اخلاقیات وجود ندارد. پیام اجتماعی رمان محکومیت تلخ جامعه ای است که قادر نیست برای جوانانش تعلیم و تربیت درست و زندگی سعادتمندی به ارمغان آورد. مسعود در دو اثر بعدی اش بینش خود را تغییر نداد. اشرف مخلوقات عنوان طنزآمیز اثری است که ناسزای شدید آن به سوی جماعت زنان به عنوان یکی از عوامل اصلی وضعیت غم انگیز جامعه ی نوین پرتاب می شود. تلاش معاش نشانگر تراژدی جوانانی است که جامعه شان قادر به تامین کار مناسبی برای آن ها نیست.
از آخزین اثر مسعود که تصویر انتقادآمیزی از حیات اجتماعی ایران در عصر رضاشاه ایست چندین جلد آماده برای نوشتن بود که تنها نخستین جلد آن با عنوان گل هایی که در جهنم می رویند زیر چاپ رفت و همان در سال ١۳٢۷ش نویسنده را قربانی ترور کرد. برخی محمد مسعود را به دلیل انتقادات تیزش از مفاسد اجتماعی قابل مقایسه با امیل زولا دانسته اند. لیکن باید گفت که وی دارای عینت یک فرد عقل گرا و یک بینش خالی از تعصب نبوده است که امیل زولا رمان نویس فرانسوی دارای آن بود و گرنه از جمله، زنان را یکی از عوامل اصلی وضعیت غم انگیز جامعه ی نو نمی دانست.
در نثر ابوالقاسم پرتواعظم گرایشی به سوی طبیعت گرایی (ناتورالیسم) بی آلایش دیده می شود. وی در رمان کاج کج تصویز بسیار جالبی از یک شخصیت متظاهر پیر رسم می کند. اثر دیگر او مردی که رفیق عزراییل شد نوعی تصویر طبیعت گرا از دهات ایران در زمانی است که تاثیر نامساعد شهر تازه می خواهد در آن نفوذ کند. پرتو اعظم در تراژدی بابک گشت و گذاری هم در تاریخ ایران کرده است. از نظر تاریخ ادبی جزوه ی او درباره ی صادق هدایت نیز دارای اهمیت است.
یکی از تحلیل گران زندگی عاطفی زنان طبقه ی بالای ایران محمد حجاری رمان نویس معروف است. مهم ترین آثار او سه رمان است که عنوان های آن ها نیز از نام قهرمانان زن داستان گرفته شده است. رمان هما داستان یک دختر ثروتمند و زیبا است و نویسنده در طی داستان خود در دفاع از تعلیم و تربیت اروپایی و آزادی زنان در قالب ستایش های مکرر سنگ تمام می گذارد دومین رمان او یعنی پریچهر هدفش تحلیل روانی از پیوند زناشویی یک زوج جوان است که زندگی عشقی پرماجرایی دارند. زن هوس باز است و مرد همه ی بی وفایی ها و هوس بازی های او را با عشقی که به سختی قابل درک است تحمل می کند. رمان سوم زیبا نام دارد که قصه ی یک جوان ناپخته و خوش آینده است که با زن جذاب ولی هوس باز و باتجربه که او را در زندگی کمک می کند آشنا می شود ولی این زن « به جای آن که قاتق نانش بشود، قاتل جانش می شود». این اثر نیز با نوعی بینش بدبینانه از جانعه ی آن عصز نوشته شده است. حجازی در کمدی سیاسی محمودآقا را وکیل کنید نیز تصویری از حیات سیاسی ایران ارایه می دهد.
محمد حجاری در نوشته های بی شمار دیگرش مانند آیینه، ساغر، آهنگ و غیره همیشه به صورت یک ناظر سرد و خشک در سرنوشت قهرمانانش هیچ شرکت عاطفی نداشت و دنیای آنان را به طور واقعی درک نکرد و از این لحاظ با صادق هدایت از زمین تا آسمان فرق داشت. این بینش که از نوع بینش طبقات بالای جامعه بود، هیچ محبوبیتی برای او کسب نکرد. سبک نویسنده هدفش بیان شعری همراه با موشکافی یک مینیاتوریست و غنای تفصیلات است که البته برای خوانندگانی که به جای زبان محاوره عمومی به سنت چسبیده اند بسیار جالب توجه است. و گاه گداری نیز با اصطلاحات عامیانه که در آن دوره به وفور در آثار دیده می شود نمک پاشی شده است. نقطه نظرهای آثار او هم مورد تایید مقامات رسمی بود و در سال ١۳۳٦ ش یک جایزه ی دولتی نیز دریافت کرد. آثار حجازی از جریان نثر نوین فارسی بسیار دور بود و نتوانست هیچ اثری در گسترش آن بر جای بگذارد.
با ظهور شوهر آهو خانم شور و احساس دیگری در حیطه ی ادبی پدید آمد. نویسنده ی آن محمد علی افغانی این کتاب را در سال ١۳٤٠ش به خرج خود به عنوان نخستین کار ادبی خود به چاپ رساند. ولی یک سال بعد انتشارات امیر کبیر دومین چاپ این اثر پرحجم را در ٨٨۷ برگ بیرون داد که در حیات ادبی ایران یک کار استثنایی بود و با آن رمان نویسی در ایران تکانی خورد.
مضمون اصلی این اثر وضع زن در جامعه آن دوره ی ایران است که به صورت شخصیت های اصلی تصویر شده و وضع سید سیران صاحب مغازه ی نانوایی و دو زن عقدی او آهو خانم و هما را بررسی می کند. آنان با تعدادی از بچه ها خانواده ای را تشکیل داده اند که مسایل پیچیده ای را در بطن خود نهفته دارد که نویسنده در یک گستره ی وسیع اجتماعی که در واقع قشرهای زیادی از جامعه را در بر می گیرد به نماشای آن می نشیند. بزرگ علوی در بررسی عمیقی از این اثر می گوید که :« در این رمان حالاتی وجود دارد که همانند وقایع قرون وسطایی می نمایند». وی از نظر تکنیک ساخت و زبان این رمان نیز انتقادات موجهی درباره ی آن ارایه می کند، ولی دیگر منتقدان با تحسین و ستایش به این اثر می نگرند و انتقادهای جدی درباره اش ابراز نداشته اند.
۳- برجسته ترین قصه نویسان این دوره
در این دوره قصه نویسی کوتاه به اوج هنری خود رسید.
* در میان نویسندگان این جریان باید از صادق هدایت نام برد که امروز در شمار برجسته ترین نویسندگان ادبیات جهان است. صادق هدایت در سال ١٢٨٢ش در یک خانواده ی اشرافی تهران به دنیا آمد و اجداد او شغل لله باشی (مربی کودکان درباری) داشتند. او تحصیلات خود را در تهران آغاز کرد و در بلژیک و فرانسه ادامه داد و به دنبال مشاغل متعددی کشیده شد که یکی از آن ها دندان پزشکی بود. لیکن از همان کودکی به ادبیات علاقه مند بود و ادبیات ایران و جهان را مطالعه کرده بود. به نویسندگان بزرگ فرانسه علاقه ی زیاد داشت و استیون تسوایک ، چخوف و داستایوسکی نیز نظرش را جلب کردند. ولی نویسنده ی محبوب او ادگار آلن پو، موپاسه و کافکا بودند. وی از آثار آنان خیلی چیزها یاد گرفت که برای هنرش ارزشمند بود و حتا الهام اثر مهمش (بوف کور) را از آن ها گرفت. وی هرگز روش تقلید آسان را در پیش نگرفت و خود چند قصه ی کوتاه کافکا را به فارسی ترجمه کرد. او به ترجمه ی خود از داستان "گروه محکومین" مقدمه ی جامعی با عنوان "پیام کافکا" نوشت که در آن نظرش را درباره ی نقش فرانتس کافکا در ادبیات نوین جهان بیان کرد (١۳٢۷ش).
هدایت نخستین قصه های کوتاه خود را در همان فرانسه نوشت. این قصه ها بعدها با عنوان های زنده به گور و سه قطره خون به چاپ رسیدند. نمایش نامه ی تاریخی پروین دختر ساسان و نیز چندین مقاله ی کم و بیش فلسفی که از حدود ادبیات فراتر نرفتند (مانند فواید گیاه حواری و مطالعه ای درباره ی انسان و حیوان و غیره) را نیز در زمان اقامت خود در فرانسه نوشت.
هدایت پس از بازگشت به ایران در جرگه ی یارانش به خلق آثار ادبی و فعالیت های ادبی پرداخت. وی در گروه ربعه ی ادبی شرکت کرد که سه پایه گذار دیگر آن مسعود فرزاد، مجتبی مینوی و بزرگ علوی بودند. بعدها کسان دیگری از نویسندگان، هنرمندان، نمایش نامه نویسان و نظریه پردازان هنر و ادبیات به آنان پیوستند که از میان آنان باید پرویز ناتل خانلری را که سردبیر نشریه سخن شد و در ایجاد گروه ربعه تاثیر زیادی داشت، نام برد.
هدایت در مطالعه ی کاملش از تاریخ ایران، مفهوم نوی از میهن پرستی را ارایه کرد. عصر ساسانیان برای او کشش ویژه ای داشت، از این رو زبان پهلوی را با مهارت فراگرفت و آثاری از آن را به فارسی ترجمه کرد. دانش او از تاریخ، نهادها، حیات و زبان این عصر منبعی بود که او با بهره گرفتن از آن ها قصه های تخت ابو نصر، آتش پرست و غیره را نوشت.
او در طی اقامتش در میان پارسیان بمبئی مطالعات خود را در زمینه ی زبان پهلوی و دین زرتشت تکمیل کرد. دو داستان وی که او آن ها را در این زمان نوشت سراسر الهام گرفته از محیط هند و فلسفه ی هند است.
یک جنبه ی دیگر از کارهای هدایت که در آن شهرت عظیمی یافت، علاقه اش به دانش عامه (فولکلور ) بود که دارای جنبه های علمی و نظری بود. وی ترانه های مخلی را گردآوری کرد. مقالاتی درباره ی آداب و رسوم عامه، سحر و جادوگری ایرانی و به طور کلی فولکلور نوشت. نوآوری های او در این زمینه برخاسته از دانش وسیع او از این موضوع بود. او استاد ربان فارسی نوین بود و آثار او گنجینه ای از مفاهیم، اصطلاحات، گفته ها و چم و خم های زبان محاوره ای بود که از واژه های عامیانه مایه گرفته بود. البته وجود این عناصر غیرعادی زبانی، اغلب خواندن آثار هدایت را دشوار کرده اند، لیکن این ویژگی برای غنای نثر نو فارسی از اهمیت برجسته ای برخوردار است. اهمیت دیگر وی تاثیری بود که او بر نسل جدید نثرنویسان بر جای گذاشت.
هدایت در گزینش مضمون ها نیز جریان نوی را در پیش گرفت. او برای کسب مواد اجتماعی به درون قشرهای پایین و ساده ترین مردم جامعه، یعنی کارگران بی ارزش و چاروادارها و غیره رفت. کاکا رستم لاف زن حیله باز توخالی، آبجی خانم مومن که از مال دنیا فقط یک چشم داشت، داش اکل قهرمان مردمی، زرین کلاه ساده دل که آرزویش مردی بود که عشقش را با کتک به او بفهماند و گل ببوی قاطرچی . . . همه و همه نمایشگاهی است پر از تابلوها که نشانگر استادی هدایت هستند. او با غم و غصه ها و شادی ها و سختی های این مردم به خوبی آشنا بود، توانست افکار آنان را درک کند و با زبان ویژه ی خودشان روی دایره بریزد. او از مشکلات، غم و اندوه و فقر زندگی آنان که با نیروهای تیره و تاری عجین شده است سخن رانده است و می کوشد همه ی خیالات باطلی را که مردم نسبت به گذشته، حال و آینده دارند در هم بریزد ولی خود با فکر بطالت وجود انسان و پوچی و بی هودگی او مواجه شده است و به نظرش مطمئن ترین راه فرار از آن مرگ داوطلبانه آمده است.
هدایت چون دیگر راه نجاتی برای خود ندیده بود، در بهار سال ١۳۳٠ش سرانجام ایران را به قصد فرانسه ترک کرد و در اتاق یکی از هتل های پاریس دست به خودکشی زد و در گورستان "پرلاشز" پاریس مدفون شد.
* سعید نفیسی (١۳٤۵- ١٢۷٦ش) استاد تاریخ ادبیات دانشگاه، در درحه ی اول، خود را وقف فعالیت های تحقیقی کرد و در عرصه ی ادبیات شاعر، مترجم و نویسنده بود. دلایلی وجود دارد که وی در نوشتن رمان فرنگیس که یک قصه ی عشقی در قالب نامه ها است از کتاب ورتر (Werther) گوته الهام گرفته باشد. مجموعه قصه های کوتاه او با عنوان ستارگان سیاه از قطعات طنزگونه ای سرشار است که زندگی مردم را که به دلیل تغییر شیوه ی زندگی با وضع غیرمنتظره ای رو به رو شده اند (مانند کشف حجاب و تراشیدن ریش و از این قبیل) نشان می دهد. مجموعه ی قصه های او با نام ماه نخشب دارای قصه هایی از شخصیت های تاریخی است که پس از فتح عرب در سده ی اول هجری می زیسته اند. وی یک گلچین ادبی نیز با عنوان شاهکارهای نثر فارسی معاصر تالیف کرد و در آن، ادبیات فارسی را بررسی کرد و در حریان آن، همگونی هایی میان تحول شعر فارسی با جریانات فلسفی ادبیات اروپایی پیدا نمود.
* یکی دیگر از نویسندگان برجسته ی این دوره که در بینش اجتماعی به پای مهارت هدایت رسیده است، نویسنده و مترجم مشهور محمود اعتمادزاده با نام مستعار به آذین است. وی به عنوان قصه نویس با نوعی علاقه ی گرم به توده های پایین اجتماع و زندگی روزمره ی آنان وارد صحنه ی ادبیات شد. انگیزه های انتقاد اجتماعی او با روش بسیار عمیق و واقعی ارایه شده است. زبان رسا و پخته ی او که از لحاظ هنری پر ارزش است بیش ترین الهامش اصطلاحات عامیانه است.
به آذین از نظر بینش فلسفی با استاد خود صادق هدایت تفاوت بسیار دارد. او بدبین نیست و به انسان و جهت مثبت طبیعت بشری و نیز آینده ی به تر طبقات پایین و تخت ستم که برای آنان می نویسد باور دارد. او در قصه هایش که در پراکنده ها و به سوی مردم گردآوری شده اند، مردمی را تصویر می کند که به نظر او در تعصبات اجتماعی، مذهبی و غیره گرفتار آمده اند ولی قدرت کافی را به دست خواهند آورد تا این قید و بندها را پاره کنند و برای آینده ی به تری برزمند. به آذین گاه در رسیدن به تاثیر کامل هنری از جمله در قصه ی غروب رمضان کامیاب شده است که در آن زن جوانی در زمان بزرگ ترین اضطراب و رنج و وحشت، احکام مذهبی را زیر پا می گذارد.
در قصه ی دختر رعیت گرایش اجتماعی نویسنده به خوبی به چشم می خورد. زمان وقوع داستان دوره ی پر آشوب سال ١۳٠٩ش است. قهرمان زن قصه، دختر فقیری است که در خانواده ی یکی از تجار ثروتمند بزرگ می شود و در همان جا کلفتی می کند. او هر چه بزرگ تر می شود از رفتار خشن و تحقیری که با وی می شود بیش تر رنج می برد. سرانجام نیز پسر خانواده او را فریب می دهد و او از فرط شرمساری دست به خودکشی می زند.
به آذین بلوغ خلاق خود را از نظر شناخت جهان و مردم و از دیدگاه قالب شعر و غزل سرایی در اثر کم حجمی با نام نقش پرند که به کلی با آثار پیشین او فرق دارد، به نمایش گذاشته است.
* بزرگ علوی که در نخستین آثار خود هدایت را الگوی خود قرار داده است نسبت به یاران و استاد خود راه به کلی متفاوتی را در پبش گرفت. او راهش را از یک بدبینی آمیخته با فردگرایی رمانتیک آغاز کرد و به سمت یک بینش سوسیالیستی ادامه داد که از آن صدای خوش بینانه ی او به گوش می رسد.
علوی در سال ١٢٨۳ش به دنیا آمد و در ایران و سپس در آلمان تحصیل کرد. این تحصیل او را قادر ساخت تا کتاب دوشیزه ی اورلئان اثر شیللر و حماسه ی ملی ایران از تئودور نولدکه و آثار دیگری را به فارسی برگرداند. وی کار ادبی اش را با نخستین اثرش که مجموعه ای از شش قصه با نام چمدان بود، آغاز کرد. علوی برای قصه هایش مردمی استثنایی را با شخصیت های غریب و تمایلات عجیب انتخاب می کند و از زندگی آنان تار و پود قصه هایی را می بافد که نوآوری و تخیل رمانتیک قابل توجهی را نشان می دهند. در برخی از داستان های علوی انگیره ی عمیق روان کاوی فرویدی به خوبی دیده می شود، این حالت از جمله در قصه ی سرباز سربی در رابطه ی غم انگیز میان یک کلفت و یک روشنفکر که دارای اختلال جنسی است و در داستان دیگری در رقابت پدر و پسری بر سر یک دختر دیده می شود.
اعتقادات علوی او را به یکی از گروه های جوانان سوسیالیست به رهبری دکتر ارانی نزدیک کرد. دستگاه پلیسی رضا خان در سال ١۳١٦ش این افراد را دستگیر ساخت و آنان را که علوی نیز جزو آنان بود، به چهار سال محکوم ساخت. محصول ادبی او در این زمان دو اثر است. اولی پنجاه و سه نفر که شرح حالی از زندگی گروه سوسیالیست از زمان دستگیری و بازجویی و زندانی شدن تا آزادی شان از زندان رضا شاه است که با عقیده ی پیروزی ایده ی سوسیالیستی نوشته شده است و دیگری مجموعه ی قصه های کوتاه ورق پاره های زندان است که قصه های پخته ای است از سرنوشت چند تن از هم بند های علوی که او در آن ها از تصویر خصایل شخصی این چند تن ویژگی های نمونه وار حیات اجتماعی آن دوره ی ایران را نمایش می دهد.
علوی پس از جنگ دوم جهانی همچنان به عقاید سوسیالیستی خود مومن باقی ماند. او درحیات فرهنگی برای اصلاح و بهبود اوضاع اجتماعی رزمید و ایده ی صلح جهانی و همکاری جهانی را تبلیغ کرد و از زبان انگلیسی آثار جرج برنارد شاو و از روسی ترجمه های تازه ای را ارایه نمود. وی پس از آن که به عنوان یکی از اعضای انجمن دوستی ایران و شوروی به ازبکستان شوروی سفر کرد، دیده ها و تجربیات خود را از این سفر در نوشته ای با عنوان ازبکان عرضه نمود. کمی بعد مجموعه ی دیگری از قصه هایش را که در نشریات ادواری و به ویژه در نشریه ی مردم منتشر شده بود با عنوان نامه ها و داستان های دیگر انتشار داد. در این مجموعه وی به جنبه های گوناگون زندگی معاصر ایران همراه با انتقاد شدیدی از دیوان سالاری، رشوه و بی عدالتی های اجتماعی توحه کرده بود.
علوی در نخستین رمانش با نام چشم هایش نشان داد که هنرمند موفقی است. این رمان داستان یک نقاش ایرانی است با عقاید اجتماعی که در یک گروه غیرقانونی فعالیت می کند و یک دختر جوان که از یک خانواده ی اشرافی است. عشق به نقاشی دختر را به سمت جوان نقاش می کشاند و یکی از اعضای گروه های چپ ایران می گردد. اما نقاش به عشق دختر و گرایش ایدئولوژیک او اعتماد ندارد و تصویری از او با چشمان مرموز می کشد. پس از مدتی نیز به زندان می افتد و با یک پایان غم انگیز رو به رو می شود.
علوی پس از آن که استادی زبان و ادبیات فارسی را در دانشگاه هومبولت آلمان به عهده گرفت، در کنار کار آموزشی به تحقیق درباره ی مسایل ادبیات فارسی به ویژه ادبیات نوین ایران پرداخت و ترجمه ی آثار هدایت را به آلمانی به چاپ رساند. وی آثار خود را نیز به آلمانی نوشت. او در کتاب سرزمین گل و بلبل (١۳۳٦ش ) به آلمانی، حیات فرهنگی و اجتماعی ایران را در گذشته و زمان خود با مهارت مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
*صادق چوبک در سال ١٢٩۷ش در بوشهر به دنیا آمد و میراث هدایت را به ارث برد. وی با نخستین مجموعه ی قصه هایش با نام خیمه شب بازی گام در عزصه ی ادبیات گذاشت و محبوبیت ادبی شایانی به دست آورد. یکی از کسانی که او را تحسین و تمجید کرد خود هدایت بود. چوبک با همان نخستین مجموعه ی داستان های خود احساس عمیق از زبان بومی خود و بینش ژرف از انگیزه های درونی رفتار انسانی را به نمایش گذاشت که در ادبیات نو ایران کمیاب بود. اثر دیگر چوبک انتری که لوطی اش مرده بود نام داشت که او آن را در سال ١۳٢۷ش قلم زد. این قصه و قصه ی قفس نمایانگر درک عمیق نویسنده از دنیای حیوانات و دنیای روانی آن ها بود. چاپ دوم این مجموعه (تهران، ١۳٤١ش) همچنین شامل یک نمایش نامه ی طنزآمیز با عنوان توپ لاستیکی بود. این نماش نامه درباره ی وحشتی است که بر خانواده ای مستولی شده است و این خانواده با این وحشت و به خیال آن که تحت تعقیب پلیس قرار دارند دستگیر می شوند. چوبک در این قصه مهارت برجسته ی خود را از جریانات روان کاوی به نمایش می گذارد. به مجموعه ی آثار وی باید تنگسیر و سنگ صبور را نیز افزود.
چوبک همچنین ترجمه هایی از زبان انگلیسی دارد که از آن جمله آلیس در سرزمین عجایب اثر لویس کارول را می توان نام برد.
* یکی دیگر از نویسندگان این دوره که کتاب های خواندنی بسیاری نوشت علی دشتی بود. ایام محبس او تجربه های او را از دوران زندان نشان می دهد. با این حال این نویسنده محبوبیت خود را مدیون مجموعه ای از قصه های کوچکش است که عنوان فتنه یعنی یکی از قهرمانان زن قصه را بر خود دارد. دشتی در این اثر بیش تر با حالت روانی زنان طبقات بالای ایران سر و کار دارد که در آن تعلیم و تربیت جدید تضادهای داخلی و خواسته های فکری و عاطفی ایجاد کرده که محیط شان یا آن را حل و فصل نموده یا به نحوی با آن ها کنار آمده است.
یکی دیگر از آثار دشتی سایه است که باز هم مجموعه ای از قصه ها و مقالات است که منتقدین آن را به دلیل سبک و عقاید نو آن در شمار نخستین آثار نثر نو فارسی قرار داده اند.
* جلال آل احمد نیز زندگی ادبی خود را با چاپ قصه های ملموسی از قزبانیان بگیر و ببندهای سیاسی با عنوان از رنجی که می بریم آغاز کرد. در میان قصه نویسان خوب دیگر نیز که می توان آنان را از میان آثار چاپ شده ی آنان در نشریات ادواری، گلچین ها و یا کتاب هایشان قضاوت کرد باید از علی اصغر حاج سید جوادی، جمال شهران، م. ن. خرازی، مهدی حمیدی و افراشته طنز نویس معروف نام برد.
این دوره، هنوز دوره ی ستیز، بلاتکلیفی، آزمون و تحقیقات و تجربه بود و در بطن خود همه ی انگیزه های منفی و مثبتی را می پروراند. دوره ای که در آن "کهنه" رو به افول گذاشت و "تازه" هنوز در حال شکوفا شدن بود.
نخستین گام های زنان در ادبیات معاصرایران (١)
از دوره ی قاجار تا سال ١۳٢٠ش (سقوط رضا شاه)، كه دوره ی پيدايش ادبيات معاصر ايران است، شمار نويسندگان زن در حدی نيست كه بتوان از كار آنان بهعنوان يك جريان ادبی قابل توجه ياد كرد.
در آن دوره ی زمانی، محدوديتهای اجتماعی، خانوادگی، تحصيلی و شغلی، فضا را برای آفرينش های زنانه تنگ می كرد. زنان يا چنان گرفتار امور خانه بودند كه نمی توانستند كارهايی را هم كه توانايی خلقشان را داشتند بيافرينند و يا هنوز به صرافت داستاننويسی نيافتاده بودند. برخی هم كه می نوشتند، موجوديت خود را پشت نامهای مستعار پنهان می كردند. فضا چنان بود كه آنان اگر هم می خواستند، به نوشتن ترغيب نمی شدند زيرا امكانی براي نشر آثار خود نمی دیدند. کوشش زنان در آن دوره صرف كسب حقوق اوليه ی خويش می شد و هنوز امكان گشايش درهای مراكز ادبی را به روی خود نيافته بودند. شركت آنان در جنبش ادبی بستگی به موقعيتی داشت كه در جامعه بهدست می آوردند. در اوايل سده ی بيستم ميلادی، گروه كوچكی از زنان تحصيل كرده كه در راه بهدست آوردن كم ترين امكانات با مخالفتها و تهديدهای بسيار رو به رو می شدند، آغاز به گشودن مدارس دخترانه ی خصوصی در شهرهای بزرگ و تدريس در آن ها كردند، كانونهاي زنان را بنياد نهادند و مجله های ويژه ی خود را منتشر كردند (١).
* * *
پس از جنگ جهانی اول، مدرسه های دخترانه ی جديد و نشريات زنان دو عامل اساسی در روشنگری برای آزادی زنان بودند. خانم دكتر حسين خان كحال نخستین نشريه ی زنان را با نام دانش در سال ١٢٨٩ ش منتشر كرد. پس از او، مريم عميد مزينالسلطنه، مدير مدرسه ی مزّينيه، «به منظور بيداری توده ی نسوان... و تربيت دوشيزگان و تصفيه ی اخلاقی زنان»، شكوفه را در طی سالهای ١٢٩٢ تا ١٢٩۷ش در تهران چاپ می كرد. در پی آنان، نشريات گوناگون زنان در شهرهاي اصفهان، مشهد، رشت، شيراز و بندرانزلی انتشار يافتند. صديقه دولتآبادی در ١٢٩۷ش در اصفهان زبان زنان را منتشر می کرد که داستان هایی رقتانگيز را به شكل پاورقی در آن چاپ می كرد. اما ديرپاترينِ اينگونه نشريات عالم نسوان بود كه از سال ١٢٩٩ تا ١۳١۳ش به مديريت نوابه خانم صفوی زير نظر «مجمع فارغالتحصيلان مدرسه عالی اناثيه امريكایی ايران» منتشر می شد. هر دو ماه يك بار شمارهای از این نشریه در ۳٨ صفحه به قطع كوچك خشتی در تهران به چاپ می رسيد که مطالب آن در زمينه های پزشكی، اداره ی امور خانه و آشپزی، نمونههای مد لباس از مجله های امريكا و اروپا، خبزهای ترقی زنان و «مقالات ادبی و آثار منظوم و منثور محترمات اديبه ايرانی» بود (٢).
پيش از اين، در دوره ی مشروطيت، نشريات ايرانی خارج از كشور ـ از قبیل اختر و حبلالمتين ـ انديشههای تجددطلبانه و ترقیخواهانه ی روشنگران ايرانی را درباره ی «مساله ی زن» مطرح می كردند. و بهطوركلی، اين مساله بهعنوان راهی براي حل عقبماندگيی اجتماع، مورد توجه نخبگان فرهنگيی جامعه بود و بهتدريج چنان اهميتی يافت كه اغلب روزنامههای پيشرو بخشهايی را به زنان اختصاص دادند.
اما کوشش گسترده ی خود زنان ترقیخواه برای اصلاح نگرش حاكم بر جامعه نسبت به زن، به دوره ی پيش از تشكيل مجلس شوراي ملی (١٢٨۵ش) و انتشار روزنامههای مشروطهخواه در تهران بازمیگردد. (۳)
در سال ١٢٨٦ش نخستين مدرسه ی دخترانه ی ايرانی به نام "دبستان دوشيزگان" توسط بیبیخانم وزيرف، همسر موسیخان ميرپنج، كه زاده ی قفقاز و دانشآموخته ی آن سامان بود، در تهران گشايش يافت اما ميزان مخالفتها با اين مدرسه به اندازه ای رسيد كه بیبی خانم ناچار از تعطيل كردن آن شد. در همان سال طوبی خانم آزموده «دبستان ناموس» را بنیاد نهاد. اين روند ادامه يافت بهطوری كه در سال ١٢٩١ ش در تهران بيش از ٦۳ مدرسه ی دخترانه با ٢٤۷٤ دانشآموز فعاليت می كردند.(٤) موانع تحصيل زنان به مخالفت مردان سنتگرا محدود نمی شد، بی علاقگی و بی اعتنایی بسياری از زنان به تحصيل نيز مزيد بر علت بود. بهطوری كه تاجالسلطنه در خاطرات خود از فقر فرهنگی مادرانی انتقاد می كند كه با وجود برپا شدن مدارس جديد، از تحصيل دختران خود جلوگيری می كنند.
* * *
در آستانه ی سال ١۳٠٠ ش تعدد نشريات زنان نشان از افزايش اوقات فراغت و رشد سوادآموزی زنان طبقه ی متوسط شهری و شرکت آنان در شغل های تازهای مانند روزنامهنگاری، دارد. آنان همگام با تحولات اجتماعی جديد، از كنج اندرونی ها به عرصه ی جامعه آمدند و در زمينههای گوناگون فرهنگی آغاز به فعاليت كردند. ولی اغلب آنان در آغاز مدافع برنامه ی ناسيوناليستی و تجددطلبانه ی رضاشاه بودند، زيرا اعتقاد داشتند كه چنين دولتی میتواند اصلاحاتی را كه انقلاب مشروطه در انجام آن ها ناكام مانده بود تحقق بخشد. اما «اصلاحات از بالا»ی رضاشاهی از سال ١۳١٤ش به بعد «به زيان هرگونه ابتكار مستقل فردی بر صحنه ی كشور» تمام شد. شاه وقتي پايههای اقتدار خود را استوار كرد، نشريات و سازمانهای باقيمانده ی زنان را ممنوع و «كانون بانوان» دولتی را جانشين آن ها كرد.(۵)
البته فعاليت ادبی زنان محدود به روزنامهنگاری نبود؛ عده ی قابلملاحظه ی زنان شاعر نشان از گستردگی شعر زنانه در این دوره دارد. ناگفته نماند كه شعر بیش تر آنان از تشخص و زبان زنانه بهرهای نبرده است و خواستهها و مطالباتشان هم همان است كه در شعر مردان آن روزگار هست. (٦)
زنان برخی رساله های سنتشكن را هم نوشتهاند، مثلن بی بی خانم استرآبادی در سال ١٢۷٤ش معايبالرجال را در پاسخ به رساله ی تأديبالنسوان نوشت. نويسنده ی آن رساله كوشيده بود درخواست های جديد براي تغييرات اجتماعی و تحول در روابط میان زن و مرد را پس براند و به شکل های گوناگون زنان را از شركت در فعاليتهای اجتماعی نهی كند.
نگارش اين رساله را می توان بازتابی از اضطراب درونی جامعه از تحولات روزافزون در دوران پرتنش مشروطيت دانست.
بی بی خانم كتاب خود را در پنج فصل در مذمت آداب و اخلاق مردان با زبانی گزنده و پرطنز نوشت و با نوعی بيی پروايی در بهكارگيری لغات مصطلح در محافل مردانه، توصيف دقيقی از مشغوليات و مشغلههای مردان بهدست داد. بی بی خانم، ضمن توصيف وضعيت زنان، به عوامل سدكننده ی پيشرفت آنان می پردازد: «ما زنان از كار و كسب معرفت دور ماندهايم و ممنوع از تمام مراودات و تحصيل و محسنات و ادب و تربيت گشتهايم... كارمان فقط با صدمات و زحمات خانهداری و بچهگذاری میگذرد.» (۷)
اين كتاب را می توان گزارش زندهای از تنش پديدآمده در فرهنگ و زبان روزگاری متحول دانست و از ديدگاه جامعهشناختی و زبانشناختی مورد توجه قرار داد. آدميت آن را «بحث و انتقاد زنی هوشمند در سنت تربيت زن و خانواده» می داند. (٨)
* * *
در سالهای مورد نظر ما (دوره ی قاجار تا سال ١۳٢٠ش) نخست زنان درباری و سپس زنان برخاسته از خانوادههای ممتاز (از نظر مالی يا فرهنگی) شانس نوشتن يافتهاند، زيرا هم امكان تحصيل داشتند و هم فراغت مالی، بهدليل موقعيت ممتازشان مجبور نبودند با مشكلات زنان معمولی دستوپنجه نرم كنند و استقلال رأی و اعتمادبهنفس بيش تری داشتند. فخرالدولــه و تاجالسلطنه دختران ناصرالدينشاه بودند، تاجماه آفاقالدوله و بی بی خانم فرزند سركردگان نظامی عصر قاجار بودند و كلثومخانم نيز از طريق شوهر به دربار وابستگی داشت.
هرچند در تاريخ ادبيات ايران، داستانسرا در مقايسه با شاعر اعتبار كم تری داشت، اما پژوهشگران احتمال می دهند كه در ايران باستان، زنان نيز به داستانسرايي در دربار شاهان میپرداختهاند؛ زيرا قصهگويی شفاهي هنر زنان بود و شهرزاد قصهگو، راوی هزار و يك شب، چهرمان صاحبنام اين گروه است.(٩)
با اينهمه، اميرارسلان (نوشتهشده در سالهای آغازين دهه ی ١٢٦٠ش) از نخستین آثار روايی موجود است كه يك زن ايرانی در پديد آمدن آن نقش مؤثری داشته است. زمانی كه نقيبالممالك داستانسرايی شبانه ی خود را آغاز می كرد تا ناصرالدينشاه را خواب درربايد، فخرالدولـه پشت در نيمهباز اتاق خواجهسرايان جا می گزيد و گفتههای نقیب الملک نقالباشی را با دخل و تصرف در جزیيات می نوشت. او زنی تحصيل كرده و شيفته ی رمانهای فرانسوی بود و در جوانی بر اثر ابتلا به بيماری سل درگذشت. (١٠)
اميرارسلان اثری بينابينی و حاصل يك مقطع تاريخی در حال دگرگونی است. اثری است دوپاره كه بخشی از آن واقعگرايانه و در توصيف زندگی روزمره ی مردم است و بخشی شگفتانگيز و آكنده از ماجراهای جادويی.
فخرالدولـه به اندازه ی نقالباشی در شكل گرفتنِ اين "آخرين رمان سنتی و طليعه ی رمان نو فارسی" نقش دارد. حضور يك زن در جايگاه داستاننويس نشان از عمق تغيير و تحولات جامعه ی ايرانی در اواخر سده ی نوزدهم ميلادی دارد. (١١)
اهميت خاطرات تاجالسلطنه (١٢)، كه ديرتر (١٢٩٢ش) نوشته شد، در حسبحالگونه بودن آن است. او از خود بهعنوان يك زن سخن می گويد و ويژگی هاي روحی و دردهای درونی خود را توصيف می كند. در جامعه ی بسته ی عهد قاجار، تاجالسلطنه ـ چون به قصد انتشار نمی نوشت ـ با بی پروايی از خود می گويد. او اثر خود را با جزءنگاری و خودكاوی داستانپردازانهای نوشته است و از طريق بيان تجربههای فردی در قالب خاطرات، به رشد زبان نقل و روايت كمك كرده است. كوشش براي تصوير كردن مكانها و دقيق شدن در حالات روحی و خصوصيات شخصيتها نشان از تأثير رمانهاي فرنگی بر نويسنده دارد: «خيلي ميل داشتم مانند ويكتور هوگو يا موسيو روسو مصنف قابلی باشم و اين تاريخ را وقالعاده شيرين و مطبوع بنويسم». اخيرن برخی محققان انتساب اين اثر به تاجالسلطنه را مورد ترديد قرار دادهاند. (١۳)
از ديگر زنان فاضل اين عصر، كلثومخانم، همسر عبداللطيف طسوجي تبريزي، بود كه «در دورانی كه از هزار مرد یکی سواد نوشتن و خواندن نداشت و خط آموختن به زنان را گناهی غيرقابل بخشايش می دانستند، وی با شوهر خويش در ترجمه ی هزار و يك شب مشاركت داشت... او در اين كار سهمی بزرگ دارد». (١٤)
اما شايد بتوان تاجماه آفاقالدوله را «نخستین بانوی مترجم ايران» ناميد. او نمايش نامه ی نادرشاه، اثر نريمان نريمانف، را در سال ١٢٨۵ش از تركی به فارسي ترجمه كرد و در مقدمه ی آن درباره ی زندگی خود نوشت: «كمينه تاجماه آفاقالدوله، همشيره آقای ابراهيمخان آجودانباشی [مترجم تياتر ضحاك، اثر سامی بيك در ١۳٢۳ ق] عيال فتحاللهخان ارفعالسلطنه اين كتاب تياتر نريمانف را از زبان تركی به پارسی ترجمه نموده، اگر سهو و خطايی ديديد، اميد است ببخشيد». چنان كه ديده میشود، به لحاظ تسلط فرهنگ پدرسالاری تاجماه به جای معرفی خود، از برادر و شوهرش میگويد. هر چند اين نشانهها نيز میتوانند تا حدودی موقعيت زندگی خانوادگی و اجتماعی او را ترسيم كنند. (١۵) در دورهای كه ترجمه ی نمايشنامههای اروپايی رايج بود، ويژگی كار آفاقالدولـه انتخاب اثری از نمايش نامهنويسان شرق، با مضمونی از تاريخ ايران است.
بعدها به نام های زنان مترجم ديگری نيز برمی خوريم، ازجمله می توان به جميله فرخ اشاره كرد كه مترجم داستان در دوره ی دوم گاهنامه ی افسانه بود (١۳٠٩ش) و در دهه ی ١۳۳٠ش چند اثر ويكتور هوگو را هم به زبان فارسی برگرداند و جا دارد از دكتر فاطمه سياح هم ياد كنيم كه در سالهای پس از ١۳١٠ش در زمينه ی نقد ادبی فعال بود و نخستين زن ايرانی است كه بر كرسی استادی دانشگاه تهران تكيه می زند. (١٦)
* * *
بهتدريج با ورود زنان به عرصه ی فعاليتهای فرهنگی، شخصيتهای زن در آثار ادبی نقش بارزتری پيدا كردند. همانطور كه زنان نيز فراغت و امكان بيش تری برای رمان خواندن يافتند. رمانهای اجتماعی دهه ی ١۳٠٠ش، مانند تهران مخوف مشفق كاظمی و شهرنازِ يحيی دولتآبادی، نشانگر دلمشغولی نويسندگان به مساله ی زن است، درعينحال برخاسته از الگوبرداری های آنان از رمانهای احساساتی اروپايی هم هست. اين مشغلههای ذهنی همراه با پیدایش مؤسسه های آموزشی جديد و برخورداری زنان از فرصتهای آموزشی همسان با مردان، پديد آمدن نشريات زنان و نقش فعال آنان در جنبش درخواست حقوق خود، زمينهساز پيدايش نويسندگان زن شد. اختصاص ستونی به زنان در اغلب مجله های اين دوره، می تواند نشانه ی آن باشد كه زنان بخش قابل توجهی از خوانندگان این نشریه ها را تشكيل می دادند. بهتدريج زنان كه هم خواننده و هم موضوعِ رمان ها بودند، به خلق آن نیز دست زدند. زيرا برای ساختن هويت خود، به رمان ـ یعنی محل مناسب كشف دنيای درون ـ نياز داشتند. داستانهای آنان بازتاب نگرانی و ديدگاههای گروههای گوناگون اجتماعی درباره ی زندگی دختران و زنان در وضعيت جديد است و گاه دشواری هايی را بازگو میكند كه دختران و زنان با آن ها دستوپنجه نرم می كردند.
نخستين نويسندگان زن هدف از داستاننويسي را تربيت و تهذيب اخلاق همجنسان خود میدانستند و میكوشيدند «كتابهايی اخلاقی برای دختران بنويسند و با دادن پند و اندرز مستقيم، آنان را از خطرهايی كه در پيرامونشان وجود دارد آگاه سازند».» رمان در دست آنان همچون «تازيانه ی عبرت» است. از اين رو «پايان اندوهبار» داستانهای عاشقانهشان را «بهگونهای طراحی كردهاند كه حس نفرت و پشيمانی را در دختران مخاطب دامن بزند.» (١۷) آنان، تحت تأثير رمانهای اجتماعی نويسندگان مرد، آثار خود را با مضمون «فريب خوردن دختران و گرفتار شدن آنان در دام عشق جوانان هوسران» نوشتند و به نمایش سقوط عقوبتآميز زنان ازدسترفته پرداختند و آنان را همچون قربانيان تيرهروزی تصوير كردند كه سرنوشتشان جنبهای آموزنده میيابد. در واقع، روال اندرزنامههاي مألوف را كه برخی اخلاقی بودند و برخی انتقادی اجتماعی، ادامه دادند و نوشتنِ داستان را فرصتی برای انجام وظيفه ی اخلاقی خود دانستند. «اگرچه اين رمانها از جنبه ی موضوع و درونمايه با رمانهايی كه مردان در اين باره نوشتهاند، تفاوتی ندارند، اما دارای ساختاری متفاوت هستند. در رمانهايی كه زنان نوشتهاند، هشدارها و اندرزها به سرتاسر داستان راه می يابند و داستان را به بيانيهای اخلاقی تبديل می كنند. در پی هر رخدادی، اندرزها و هشدارهای هدايتكننده پديدار میشوند.» (١٨) ايراندخت تيمورتاش و زهرا كيا ـ نخستین زنانی كه كتاب داستان منتشر كردهاند ـ «درست هنگامی كه شخصيت اصلي به تنگنا میافتد بهناگاه در مقام اندرزگو به صحنه» می آيند و «زنگ خطر را به صدا درمی آورند». (١٩)
مثلن تيمورتاش داستان خود را این گونه آغاز می كند:
«يك داستان عجيب! برای عبرت خانمهای جوان. عاطفه. محبت، عاطفه، احساسات، عشق، پاكطينتی، سعادت و هزاران كلمات نظاير اين ها دامهای فريبنده ی جوانانی هستند كه بوی انسانيت به مشامشان نرسيده و از همه ی عوالم دنيوی محروم و جز شهوت رانی و هوا وهوس چيز ديگری نمی دانند». (٢٠)
نويسنده، مانند اغلب رماننويسان آن روزگار، برای مستندنمايی كار خود مدعی است كه داستان دختر تيرهبخت و جوان بلهوس (١۳٠٩ش) را بر پایه ی رویدادی كه در همسايگی او اتفاق افتاده، نوشته است. مريم، دختر چهاردهساله احساساتی و زودباور، با سنتهايی كه خانواده مظهر آن هاست درگيری دارد. او در راه مدرسه، فريب جوان زبانباز خوشظاهری را می خورد و به خانه ی او می رود. پس از چند روز موفق به رهايی از دام و بازگشت نزد خانواده می شود. اما چون پدر و مادر او را نمی پذيرند، بهناگزير نزد جوان بازمی گردد و زندگی اش را به تباهی ميكشاند.
تيمورتاش اين سرگذشت را «درس عبرتی» می داند «از برای دخترهای بی تجربه، از برای خواتين احساساتی... كه نبايد گول احساسات گرم جوانان بوالهوس را خورده و خود را اسير پنجه ی بدبختی سازند». (٢١)
ماجرای داستان، كه از زبان مريم روايت می شود، در داستاننويسی آن روزگار تازگی ندارد. بهويژه آن كه نويسنده جا و بی جا در داستان حضور می يابد، هشدار می دهد و موعظه می كند و رذايل بشری را به باد حمله می گيرد، بی آن كه کوششی در راه ساختن شخصيتهای اثر خود ـ مريم و جوان ـ بكند و كشش داستانی لازم را پديد آورد.
تأكيد نويسنده بر نشان دادن فريبكاری «مردان قسیالقلب و بیعاطفه» است كه «جنس زن در نظر آنان پست و حقير می باشد». از سوی ديگر، نگاهی ترحمآميز به زنانی دارد كه به شكل اغراقآميز سادهانديش و زودباورند.
نويسنده درعينحال از جامعه ی سنتی انتقاد می كند كه با سخت گيری هايش سقوط فريبخوردگان را شتاب می بخشد. او معتقد است که «قسمت عمده ی اين ابتلائات از جهالت پدر و مادرهاست» زيرا جامعه و خانواده بايد از نظر روحی و اخلاقی جوانان را تربيت كنند. «آن مادری كه از روی جهالت طفلش را از اقدام به كارهای زشت منع نمیكند، مادر نيست، بلكه جنايتكاری است موذي و...». (٢٢)
تيمورتاش، پس از دختر تيرهبخت و جوان بلهوس، ديگر رمان ننوشت و پس از سقوط رضاشاه، به خونخواهی پدرش عبدالحسين تيمورتاش، سياستمداری كه در دوره ی رضاشاه مغضوب و مقتول گردید، درگير سياست شد و چندی روزنامه ی رستاخيز ايران را منتشر كرد و بعدها زندگی در پاريس را برگزيد. (٢۳)
زهرا كيا (خانلری) در پروين و پرويز (١۳١٢ش)، تغييرات پديدآمده در خانوادههای اعيانی بر اثر رخدادهای انقلاب مشروطه را توصيف می كند. او با نثری ساده و بی پيرايه و از ورای سرگذشت شخصيتهايی كه پرداخت پيچيدهای ندارند و گاه در حد يك نام خلاصه شدهاند، می كوشد به سرچشمه ی بدبختی زن (سادگی و بی تجربگی دختران و ازدواجهاي اجباری) برسد. داستان را نويسنده، راوی دانای كل، روايت می كند و در پس هر حادثهای در مقام اندرزگو ظاهر می شود و كتاب را به بيانيهای اخلاقی بدل می كند و درعينحال می كوشد، با نقل نامههای پروين و بتول به يكديگر، بر تنوع روايت بيافزايد.
پروين، دختر كارمندی عالی رتبه، با بتول، دختری از قشر پايين جامعه، دوست است. بتول ازدواج می كند و به شهرستانی می رود. او در نامههايی كه به پروين می نويسد از زندگی خود ابراز رضايت می كند. اما پروين، كه روشنفكر و اهل مطالعه و در پی كسب حقوق مساوی با مردان است، تحصيلات خود را نيمهكاره می گذارد و به اصرار پدر و مادر همسر صاحبمنصبی نظامی می شود. پدر در زمان استبداد صغير می ميرد و شوهر در حمله ی قوای عثماني به غرب كشور كشته می شود. بدبختی از پی بدبختی فرا می رسد: خانواده دچار فقر و پريشانی می شود، فرصتطلبان املاك پدر را غصب می كنند و پروين، ناخواسته، همسر كارمندی عياش و قمارباز می شود و پس از چندی طلاق می گيرد. پايانبخشِ داستان، مرگ مادر و برادر و سرانجام خود پروين است.
كيا داستان خود را با پختگی بيش تری، در مقايسه با تيمورتاش، روايت می كند؛ به تلاشهای پروين برای غلبه بر محدوديتهای جامعه می پردازد و رفتارهای ناپسند اجتماعی را نقد می كند. او از نگاه دختر روشنفكری از طبقه ی اعيان، «به انتقاد از اشراف و قضاتی می پردازد كه مستبدين ضدمشروطه را بهدليل ظلم و تعدی از بين بردند، اما خود مستبد ديگری شدند».(٢٤)
كيا در کتاب رهبر دوشيزگان (١۳١۵ش) (٢۵) داستان دو دختر به نامهای ژاله و لاله را می گويد كه، در سال قحطی دوره ی جنگ جهانی اول، به فرزندخواندگی دو خانواده ی متفاوت، يكي فهيم و ديگری عامی و بی سواد، پذيرفته می شوند. ژاله تحصيل می كند و خوشبخت می شود، و لاله پس از ازدواجی ناموفق، به منجلاب بدنامی سقوط می كند. نويسنده به شيوه ی خوگرفته ی خود، داستان را از ديدگاه دانای كل روايت می كند و با آوردن نامههای دو دوست به يكديگر، در جهت نمايش زندگی درونی و تحليل روانشناختی آنان می كوشد. اهميت اين شگرد از نظر ساختاری اين است كه ديدگاه متمركز راوی دانای كل را به ديدگاه درونگرايانه ی اولشخص تبديل ميكند، تا ذهنيات و درونيات فرد را مورد توجهی رمانی قرار دهد. او در سير ماجراها دخالت می كند تا به خواننده هشدار دهد و نتيجه ی اخلاقی باب طبع خود را بگيرد و نظر خود را درباره ی آزادی و كار زنان و روابط زن و شوهر بيان كند.
شخصيتها بر پایه ی ويژگی هایی تيپيك عمل می كنند: ژاله و ناپدری اش روشنفكرانی منزهاند، و لاله و نامادری اش نشانه ی مجسم جهالت و بی فكری. نويسنده از دیدگاه ژاله، وضعيت آموزشی، عقبماندگی اجتماعی و خرافهپرستی عامه را مورد انتقاد قرار می دهد. درعينحال تجملپرستی و ظاهربينی را نيز می نكوهد. او جهل و بی سوادی را مانع رشد زنان، و تحصيلِ همراه با عمل درست را عامل رهايی آنان می داند. كيا هم فرد و هم جامعه (بهويژه خانواده) را در تعيين سرنوشت جوانان مؤثر می داند.
فخر عادل ارغون (خلعتبری) كه در مدرسه های ناموس و ژاندارك درس خوانده بود، هم ازجمله ی زنان نويسندهای بود كه در داستانهايش به سختی های زندگي دختران و زنان می پرداخت. در داستان ازدواج اجباری كه از نخستين شماره ی سال دوم روزنامه ی آيندة ايران (١۳١٠ش) به شكل پيوسته منتشر می شد، سرگذشت غمبار دختری روايت می شود كه پدرش از روی ناآگاهی او را به ازدواج با مردی ناشايست وامی دارد.
پس از انتشار چندين فصل از اين داستان، فخر عادل داستان ديگری با عنوان سرگذشت يك زن نوشت كه به گفته ی او «تاريخچه ی حيات زنی شاعر و دارای نكات اخلاقی و ادبی و اجتماعی و مطالب شيرين و متناسبی است و بهعنوان درس آموزنده و الگويی برای دختران جوان منتشر می شود». (٢٦) همچنين می توان از ماهطلعت پسيان، مترجم و نمايش نامهنويس، ياد كرد كه در سالهاي پايانی حكومت رضاشاه، همراه شوهرش ـ حسينقلی مستعان ـ مجله ی راهنمای زندگی (٢٠ ـ ١۳١٩ش) را منتشر می كردند.
نويسندگان مجله ی عالم نسوان يك دهه پیش از تيمورتاش و كيا شروع به داستاننويسی كردند و مانند آنان «فقط به زنان شهری توجه داشتند... و از هرگونه توجه يا بحث جدی در مورد زنان دهقان يا عشايری كه بهطور مختلط در كنار مردها كار میكردند، پرهيز داشتند ». (٢۷) اما فضای داستانهايشان واقعگرايانهتر و گاه برخوردار از طنزی گزنده است. اين داستانها را می توان نوعي «موردنگاری اجتماعی» به شيوهای روايی دانست. نويسندة اغلب داستانهای نشريه، یعنی دلشادخانم چنگيزی، گاه در داستان حضور دارد و گاه راوی آن است، نامی كه بهنظر میرسد مستعار باشد. (٢٨) برخی از داستانهای نشریه را نيز «بدرالملوك [بامداد]» نوشته است.
نثر آنان گاه شعاری و احساساتی می شود، اما عمدتن روان و بهرهمند از اصطلاحات عاميانه است. هر داستان را اغلب زنی خطاب به زنی ديگر روايت می كند كه نويسنده لحن زنانه ی او را، به نسبت، خوب ساخته و میان زبان شخصيتهای گوناگون داستان خود تفاوت گذاشته است. اما شخصيتها تيپيك و در تقابل با يكديگرند (بی سواد و با سواد ـ ترقی خواه و خرافی) و اسامی شان نشانهای از ويژگی نوعی شان است، مثل ميرزا ابوالهوس (برای خواستگار) يا قديمالحكما (برای حكيم عقبمانده).
نويسندگان عالم نسوان داستانها و گزارشهای تلخی از آسيبديدگی زنان بر اثر ازدواجهای اجباری می نوشتند و مهمترين هدف خود را تبليغ ازدواجِ مبتنی بر عشق و تفاهم، از طريق ارتقای آموزش و تحصيل زنان و افزايش نقش آنان در حيات اقتصادی، می دانستند.
آنان به سرنوشت زنانی می پرداختند كه بر اثر ابتلای شوهر به امراض مسری و مقاربتی بيمار شدهاند. از اين رو، در داستانهایی مانند «نمونهای از دختران امروزی» بر ضرورت گواهی سلامتی مرد و زن برای ازدواج تأكيد می شود.
تحصيل علم و ارتقای شخصيت زنان بر اثر آموزش، بهعنوان راهی برای رهايی از وضعيت موجود، در كانون توجه نويسندگان نشريه قرار دارد (مثلن در داستانهای «تحصيلات جديد» و «مرض مدرسه»)، زيرا آنان معتقدند خرافاتی كه ميان زنان رواج دارد و مانع رشد فردی و اجتماعی آنانست، با تحصيل رفع می شود. از ديگر مضمون های داستانهاست اهميت نقش مادر در تربيت دختران («يك تصادف مفيد») و احساس حقارت زنی بی سواد در جمع زنان باسواد («نخود توی شلهزرد»). (٢٩)
* * *
در نخستين داستانهای نويسندگان زن، عشق موضوع ممنوعی است و روابط زنان و مردان تنها برای هشدار دادن به دختران و كريه نشان دادن باطن مردان توصيف می شوند. اين طرز دید هم نشانگر واقعيتی اجتماعی است که هم تأثير داستانهای احساساتی غربی را نشان می دهد و هم بیان کننده ی هراس زنان از ورود به عرصه ی جذاب اما ناشناخته ی جامعه و پرتاب شدن به فضايی بازتر اما ناامن است. نويسندگان زن، نخستين گامهای خود را در عرصه ی ادبيات داستانی با ترديد برمی دارند. آنان تحت تأثير باورهای ريشهدار و درونی شده، و درعينحال نگران از واكنش كسانی كه ورود زنان را به عرصههای اجتماعی باعث گمراهی آنان می دانستند، بر گرته ی شيوههای ادبی مردان قلم می زنند و سپری از داستانهای خانوادگی و اخلاقی می سازند تا نشان دهند هوشيارند و از فساد بيزارند تا راه خود را به جامعه ی فرهنگی باز كنند، به رسميت شناخته و تأييد شوند.
آنان داستانهای خود را بر پایه ی مبارزه ی خير و شر ـ زنان سادهدل و مردان فريبكار ـ نوشتهاند، بی آن كه قواعد زيبايی شناختی داستاننويسی را رعايت كنند. زيرا قصدشان پديد آوردن نوعی حسن سلوك يا نحوه ی رفتار پسنديده برای زنان، از طريق بازگويی سرنوشتهاي عبرتآموز است. «در پارهای از اين داستانها نويسنده ادعا می كند كه ماجرا واقعيت دارد اما چفت و بست داستانها آنقدر سست است كه بيش تر به تخيلات ساخته و پرداختة ذهن يك دختر نوجوان رمانتيك شباهت دارد». بهواقع نيز چنين است، تيمورتاش و كيا داستانهای خود را وقتي محصل بوده اند نوشتند و بعدها ديگر داستان ننوشتند و به روزنامهنگاری يا ترجمه ی داستان و تحقيقات ادبی پرداختند.
نخستین داستانهای زنان، با همه ی خامدستی هايی كه در شيوه ی نگارش يا صناعت آن ها مشاهده می شود، از نظر سنت نويسندگی زنانه اهميت دارند. اهميت اين داستانها در آن است كه نويسندگان آن ها پا به محدودهای گذاشتند كه قلمروِ مردان شمرده می شد. از همين رو، به تشويشها و مشغلههای خود در قالبي مذكر شكل دادند و هنگام تصوير كردن زنان آثار خود، شيوههای ادبی و نحوه ی نگاه نويسندگان مرد به موضوع را تقليد كردند. آثار شعاری نوشتند و درباره ی خودشان باورهايی را بيان كردند كه طی سده ها به آنان قبولانده شده بود. اما بعدها ـ كه خودآگاهی و استقلال رأی بيش تری می يابند ـ ياد می گيرند حرفهايشان را لابهلای داستانهايی كه می گويند به شكلی هنرمندانهتر بيان كرده و جسورانهتر و صادقانهتر درباره ی خود بنويسند.
پینوشتها:
١ - ياسمين رستمكلايی، «برنامه گسترده برای زنان ايران نو»، «رضاشاه و شكلگيری ايران نوين»، استفانی كرونين، ترجمه ی مرتضی ثاقبفر، جامی، ١۳٨۳، برگ ٢٤۵
٢ - محمد صدر هاشمی، «تاريخ جرايد و مجلات ايران»، اصفهان، ١٣٦۳، ج ٤، برگ ٢
۳ - محمدحسين خسروپناه، «هدفها و مبارزههای زن ايرانی در دوره اول مجلس شورای ملی»، نگاه نو، ش ٤١، تابستان ١٣۷٨، ب ٨١
٤ - همان، ب ۷۷ و ٨٠
انتخاب نام مدرسه های دخترانه ـ مانند ناموس، عفاف، تربيت ـ «گويای نگرانی ها و واكنشهای اجتماعی در مقابل گشودن مدرسه های دختران بود و بنيادگذاران اين مدرسه ها با انتخاب این گونه نام ها می کوشیدند اطمينان و اعتماد جامعه را به خود جلب كنند». سهيلا ترابی فارسانی، «اسنادی از مدارس دختران از مشروطه تا پهلوی»، سازمان اسناد ملی ايران، ١۳۷٨، ب ١۵
۵ - ياسمين رستمكلايی، همان پيشين، ب ٢۳۷
٦ - نگاه كنيد به كاميار عابدي: «بهرغم پنجرههای بسته»، شعر معاصر زنان، تهران، نشر كتاب نادر، ١۳٨٠، و بنفشه حجازی: «شرح احوال و شعر شاعران زن در عصر قاجار تا پهلوی اول»، تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان قصيدهسرا، ١۳٨٢
۷ – بی بی خانم استرآبادی، «معايبالرجال»، ويراستار افسانه نجمآبادی، سوئد: نشر باران، ١۳۷٢
٨ - فريدون آدميت و هما ناطق: «افكار اجتماعی و سياسی و اقتصادی در آثار منتشرشده دوران قاجار»، تهران، انتشارات آگاه، ١۳۵٦، ب ٢٢
٩ - زهره زرشناس، «ميراث ادبي روايی در ايران باستان»، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، ١۳٨٤، ب ۷٦.
١٠ - دوستعلي معيرالممالك، «رجال عصر ناصری»، يغما، س ٨، ١۳۳٤، ب ۵۵٦
١١ - كريستف بالایی، «پيدايش رمان فارسی»، ترجمه ی مهوش قويمی و نسرين خطاط، تهران، انتشارات معين و انجمن ايرانشناسي فرانسه، ١۳۷۷
١٢ - تاجالسلطنه، خاطرات، به كوشش منصوره اتحاديه و سيروس سعدونديان، نشر تاريخ ايران، ١۳٦١
١۳ – از جمله ايرج افشار، «رجوع به تاجالسلطنه»، ايرانشناسی، س ١٦، ش ١، بهار ١۳٨۳؛ مقاله ی سيروس سعدونديان «در گلزار خاموش»، يادنامه بانو راضيه دانشيان، به همت گلبن، ١۳۷٩
١٤ - محمدجعفر محجوب، «ادبيات عاميانه ايران»، به كوشش حسن ذوالفقاری، تهران، نشر چشمه، ١۳٨۳، ب ۳٩٦
١۵ - محمد گلبن: «نمايش نامه نادرشاه»، فصل نامه تئاتر، س ١، ش ٢ و ۳، تابستان و پاييز ١۳٦۷، ب ٢٢۳ و ٢٢۵
١٦ - نگاه كنيد به: «فاطمه سياح و دو برداشت از نقد جامعهشناختی»، حسن ميرعابديني، زنان، ش ۷٢، بهمن ١۳۷٩
١۷ - محمدهادی محمدی و زهره قايينی، «تاريخ ادبيات كودكان ايران»، ج ۵، تهران: نشر چيستا، ١۳٨١، ب۳٩٨
١٨ و ١٩ - همان، ب ٤٠٠
٢٠ - ايراندخت تيمورتاش، «دختر تيرهبخت و جوان بلهوس»، طهران: مطبعه دانش ناصريه، ١۳٠٩، ب ٢
٢١ - همان، ب ٦
٢٢ - همان، ب ١٤
٢۳ - ايراندخت تيمورتاش (١٢٩۵ـ١۳۷٠) در دهه ی ١۳٢٠ روزنامه ی رستاخيز ايران را منتشر می كرد. از ١۳٤٠ مقيم پاريس شد و از دانشگاه سوربن در رشته ی فلسفه دكترا گرفت. شش سال وابسته ی مطبوعاتی سفارت ايران بود و بقيه ی عمر را بهعنوان محقق آزاد گذراند.
٢٤ - زهرا كيا (خانلری): «پروين و پرويز»، طهران، مطبعة مطبوعات، ١۳١٢
٢۵ - زهرا كيا (خانلری): «رهبر دوشيزگان»، چاپخانه مركزی، تهران، ١۳١۵؛ و «تاريخ ادبيات كودكان ايران»، ج ۵، ب ٤٠١ ـ ٤٠۵
٢٦ - تاريخ ادبيات كودكان ايران، ج ۵، ب ٤٠٠
٢۷ - ياسمين رستمكلايی، همان، ب ٢٤۵
٢٨ - «مقالههای خوبی نيز به امضای دلشادخانم در آن منتشر می شد كه نويسنده ی آن يك آقا بود ـ گويا ابراهيم خواجه نوری- او، مثل سعيد نفيسی، ازجمله روشنفكرانی بود كه با انجمنها و نشريات زنان همكاری می كرد.» مهرانگيز دولتشاهی: «زن ايرانی در كشاكش نوگرايی»، ايرانشناسی، امريكا، س ١۷، ش ٤، زمستان ١۳٨٤، ب ٦٤۷ـ ٦٤٨
٢٩ - عالم نسوان، شمارههای ۳ تا ٦ از سال اول (جدی ١٢٩٩ تا سرطان١۳٠٠) و شمارههای ١ تا ٦ از سال دوم (سنبله ١۳٠٠ تا جوزای ١۳٠١)