آثار دانش آموزان

ايران

 

قشننگي و با صفا اي گربه آسيا

مردهاي ميدون داري تو همه جاي دنيا

خاك تو آريايي، مظهر مهر و وفايي

مهربوني هميشه از تو داره اين صدا

اي سرزمين رستم، اي يادگار زرتشت

ايران آريايي، خونِ تو رگ هاي ما

دوست دارم خدائي، تا اون بالاها تا ابرها

برام هميشه هستي، تا آخر اين دنيا

جونم فداي نامت، فداي يه ذره خاكت

مي خوام هميشه باشي، زنده و پرصلابت

 

تقديم به همه ي آزادمردان و آزدگاني كه براي بودن و زنده نگه داشتن اسم ايران و ايراني از جان خود گذشته و همه ي هستي خود را به فنا كشيدند.


سكوت

سكوت من،سكوتي بالاتر از فرياد

مثل صداي تيشه ي بي رعشه ي فرهاد

من خامُش و عشق تو هر دم آتش افزا

اي بي وفا، اي كه گذاشتي مرا تنها

اي كه به هنگام بلا تنهام گذاشتي

 

هرگز نديدم چون تو يارِ بي وفايي

رفتي و ديگر با تو ندارم آشنايي

 

 

                                                                             گلاب نوروزي دبيرستان دكتر ايرج كمالي

 


چه بسا اميد دارم

 

من از آن دلبر زيبا چه بسا اميد دارم

من به روز وصل و ديدار چه بسا اميد دارم

همه عمرم ز سر بوي خوش زلفش رفت

وزين مرگ شتابان چه بسا اميد دارم

همه آرزوي ديدار در ميان جنگ و پيكار

همه شب ز روي ماهش چه بسا اميد دارم

همه روزم چو گدايي به در خانه يارم

به سپردن نگاهش به گدايش چه بسا اميد دارم

من اگر به قبله، پر راز و نياز مي ايستم

در ميان خلوت شب به شنيدن صدايش چه بسا اميد دارم

بر سر سجاده و مُهر، و ذكر نام دلدار 

در ميان عاشقانش به لقايش چه بسا اميد دارم

 

                                                                    شراره موسوي دبيرستان عدالت 

 


سهم آينه

 

نقش او در دل چه زيبا مي نشست

سنگ دل، آينه ها را مي شكست

مانده در كنج شبستان نا صبور

فكر رقص شعله اش در مي ربود

آينه يك دل نه صد دل عاشق است

آينه در عشق بازي ماهر است

بخت ديداري ندارد آينه

ديده بر هم مي گذارد آينه

آه اي آينه اين روز تو نيست

پشت اين صبح دروغين تيرگي ست

ديده بر هم نه كزين صبح نخست

جز سيه رويي نخواهد باز جست

آه اي آينه جان آينه جان

نيست از خواب تو خوش تر در جهان

در چنين شب هاي بي فرياد رس

روز خوش در خواب بايد ديد و بس

 


بر روي سنگ مزارم حك شود

 

الا اي رهگذر كز راه ياري

قدم بر تربت ما مي گذاري

در اينجا شاعري غمناك خفته

قدم در سينه اين خاك خفته

فرو خفته چو گل با سينه ي چاك

فروزان آتشي بر ديده خاك

بِنِه مرهم ز اشكي داغ ما را

بزن آبي بر اين آتش خدا را

به شب ها شمع بزم افروز بوديم

كه از روشن دلي چون روز بوديم

كنون شمع مزاري نيست ما را

چراغ شام تاري نيست ما را

سراغي كن ز جان دردناكي

بر افكن پرتويي بر تيره خاكي

                                                                        حديث بمبويي دبيرستان عدالت

 

 

ادبیات

ادبیات یا سنخنگان به مجموعه سخن‌های انسانی که در قالب های گفتاری، نوشتاری و یا دیگر قالب‌ها مانند قالب الکترونیکی گرد آمده باشند گفته می‌شود. ملت‌ها و تیره‌ها همانگونه که دارای نهادها، مکتب هایی فلسفی یا دوران های تاریخی هستند می‌توانند دارای ادبیات نیز باشند. در باور همگانی ادبیات یک تیره یا ملت برای نمونه مجموعه متن‌هایی است که آثار ماندگار و برجسته پیشینیان و همروزگاران آن تیره و ملت را تشکیل می‌دهند. یکی از طبقه‌بندی‌های مشهور و پرکاربرد متن‌های ادبی، طبقه‌بندی دوگانه‌ایست که بر اساس آن متن‌ها به دو گونهٔ اصلی شعر و نثر تقسیم می‌شوند. این طبقه‌بندی سنت دیرینه‌ای در زبان فارسی و ادبیات جهان دارد. سخنوران و فیلسوفان از دیرباز در پی پررنگ کردن خط ظریف میان این دو و ارایهٔ تعریفی فراگیر و تمیز دهنده از شعر و تثر بوده‌اند.

ریشه‌شناسی و تعریف

ادب واژه‌ای است معرب از فارسی. این واژه از دیدگاه واژه شناسان به معنی ظرف و حسن تناول آمده‌است.برخی نیز در فارسی، ادب را به معنی فرهنگ ترجمه کرده‌اند و گفته‌اند که ادب یا فرهنگ همان دانش می‌باشد و با علم فرق چندانی ندارد.

اما ادب در معنی اصطلاحی آن از دیدگاه ادبای قدیم کمی مختلف است. بعضی آن را فضیلت اخلاقی، برخی پرهیز از انواع خطاها و برخی آن را مانند فرشته‌ای دانسته‌اند که صاحبش را از ناشایستی‌ها باز می‌دارد. 

اما علم ادب (ادبیات) یا سخن‌سنجی در دیدگاه پیشینیان اشاره داشته‌است به دانش آشنایی با نظم و نثر از جهت درستی و نادرستی و خوبی و بدی و مراتب آن. اما برخی ادیب را کسی می‌دانستند که عالم بر علوم نحو، لغت، صرف، معنی، بیان، عروض، قافیه و فروع باشد و برخی خط، قرضالشعر، انشا، محاضرات و تاریخ را هم جزو آن‌ها دانسته‌اند. 

یکی از تعریف‌های جامع از علم ادب را احمد هاشمی در کتاب جواهرالادب آورده‌است. وی این علم را شامل چهار رکن دانسته که به این شرح هستند:

۱. قوای فطری و عقلی: که شامل هوش، خیال، حافظه، حس و ذوق می‌شود.

۲. قوانین و اصول نظم و نثر و حسن تألیف و انواع انشا و شعر و فنون سخن‌رانی.

۳. مطالعهٔ آثار شیواسخنان و پژوهش کامل در جرئیات آن‌ها.

۴. کوشش بسیار در جهت تسلط بر سبک های ادبای قدیم و پیروی از زبان‌آوران و شیواسخنان در حل و عقد نظم و نثر.

واژهٔ ادبیات بسته به این که چه کسی آن را به کار ببرد معانی متفاوتی می‌یابد. ادبیات را می‌توان برای اشاره به هر نوع مدرک نمادین مانند تصویر نیز استفاده کرد. به بیان بهتر این اصطلاح را می‌توان برای اشاره به هر نوع مجموعه‌ای از حروف استفاده کرد. امام جعفر صادق علیه السلام فیلسوف و دانشمند مسلمان، ادبیات را به این شکل توصیف کرده‌است: «ادبیات، لباسی است که شخص بر تن گفته‌ها و نوشته‌های خویش می‌کند تا آن را زیباتر جلوه دهد». ادبیات برشی از زندگی است که به آن معنا و جهت داده و بر اساس دید مخاطب تفسیری هنری از جهان را ارائه می‌دهد. بارها رخ داده‌است که متونی که ادبیات را می‌سازند این مرزها را شکسته‌اند. رومان جاکوبسون که یک فرمالیست روسی است ادبیات را «خشونتی سازمان‌یافته بر علیه گفتار عادی» توصیف می‌کند و به این شکل می‌خواهد انحراف ادبیات از ساختار محاوره‌ای و روزمره از کاربرد واژه‌ها را نشان دهد. داستان‌های مصور، ابرمتن‌ها و نقاشی‌های غارها هر کدام در زمان خود مرزهای ادبیات را گسترش بیشتری داده‌اند.

مردم غالباً بین ادبیات و آثار مکتوب دیگر تفاوت قائل می‌شوند. اصطلاحات «تخیل ادبی» و «شایستگی ادبی» غالباً به منظور تشخیص آثار ادبی از یکدیگر مورد استفاده قرار می‌گیرند. مثلاً تقریباً تمام انسان‌های باسواد دنیا آثار چالز دیکنز را در زمرهٔ «ادبیات» تلقی می‌کنند در حالی که برخی از منتقدین، آثار جفری آرچر را شایستهٔ گنجانده شدن تحت عنوان «ادبیات انگلیسی» نمی‌دانند. گاهی اوقات ممکن است منتقدان برخی از آثار را به دلایلی همچون سطح پایین دستور زبان و نحو، داشتن خط داستانی ، باورنکردنی یا گسیخته و یا داشتن شخصیت‌های متناقض یا غیرقابل‌باور از زمرهٔ آثار ادبی حذف کنند.

تاریخچه ادبیات

یکی از کهن‌ترین آثار ادبی شناخته شده در جهان، حماسهٔ گیلگمش است. این اثر ادبی که تاریخ نگارش آن را سال 2700 پیش از میلاد می‌دانند موضوعاتی چون قهرمانی، دوستی، شکست و جستجو به دنبال زندگی ابدی را شامل می‌شود. در هر دورهٔ تاریخی یکی از گونه های ادبیات برجسته می‌شود. نخستین آثار ادبی بیشتر دارای جنبه‌های پیدا و پنهان مذهبی یا تعلیمی بودند. ریشهٔ ادبیات اخلاقی نیز همین منابع هستند. سرشت نامتعارف آثار رمانتیک پس از قرون وسطی رشد پیدا کرد در حالی که عصر روشنگری باعث بروز حماسه‌های ملی و آثار فلسفی شد. رمانتیسم بر ادبیات عامیانه و مسائل عاطفی تأکید می‌کرد و به این گونه بود که در سده 19 میلادی راه را برای ظهور رئالیسم و ناتورالیسم که در پی کشف مصادیق واقعیت بودند باز کرد. سده 20 میلادی نیاز به سمبولیسم یا بینش روانی در توصیف و توسعه شخصیت را با خود آورد.

ادبیات ایران

ادبیات فارسی یا ادبیات پارسی به ادبیاتی گفته می‌شود که به زبان فارسی نوشته شده باشد. ادبیات فارسی تاریخی هزار و صد ساله دارد. شعر فارسی و نثر فارسی دو گونه اصلی در ادب فارسی هستند. برخی کتابهای قدیمی در موضوعات غیرادبی مانند تاریخ، مناجات و علوم گوناگون نیز دارای ارزش ادبی هستند و با گذشت زمان در زمره آثار کلاسیک ادبیات فارسی قرار گرفته‌اند.

آوازه برخی شاعران و نویسندگان ایرانی از مرزهای ایران فراتر رفته‌است. شاعران و نویسندگانی نظیر فردوسی، سعدی، حافظ شیرازی، مولوی، عمر خیام و نظامی شهرتی جهانی دارند. در میان چهره‌های شناخته شده ادبیات معاصر فارسی در جهان می‌توان به صادق هدایت در داستان و احمد شاملو در شعر اشاره کرد.

تاریخ ادبیات ایران

ادبیات ایران پیش از اسلام

در زمان بغتسما  (۲۰۵ - ۲۵۹ ه. ق.) شاعری به نام حنظله بادغیسی  (ف.۲۲۰) ظهور کرد. در عهد بغتسما محمد بن وصیف، فیروز مشرقی و ابوسلیک گرگانی به سرودن شعر پرداختند.


سامانی

در دوره سامانی شعر و نثر پارسی هر دو راه کمال سپرد. در شعر شهید بلخی، رودکی سمرقندی، ابو شکور بلخی، ابو الموید بلخی، منجیک ترمذی، دقیقی طوسی، کسائی مروزی و عماره مروزی  . در نثر رساله در احکام فقه حنفی تصنیف ابوالقاسم بن محمد سمرقندی، شاهنامه ابو منصوری  کتاب گرشاسب و عجائب البلدان هر دو تالیف ابو الموید بلخی، ترجمه تاریخ طبری توسط ابو علی بلعمی، ترجمه تفسیر طبری توسط گروهی از دانشمندان، حدود العالم (در جغرافیا)، رساله استخراج تالیف محمد بن ایوب حاسب طبری پرداخته شد.


آل بویه

در دوره آل بویه  منطقی رازی و غضایری  در شعر نامبردارند و در نثر دانشنامه رازی علائی و رگ‌شناسی به قلم ابن سینا  پرداخته شد و ابوعبید جوزانی بخش ریاضی دانشنامه را به رشته تحریر درآورد و قصه حی بن یقظان  به فارسی ترجمه و شرح شد


غزنویان

در دوره غزنویان فردوسی، عنصری بلخی، عسجدی، فرخی سیستانی و منوچهری شعر پارسی سبک خراسانی را به کمال رسانیدند و ابو نصر مشکان نویسنده مکتوبات درباری سبکی بدیع در نثر پدید آورد.


سلجوقیان و خوارزمشاهیان

در زمان سلجوقیان و خوارزمشاهیان شاعران بزرگی چون اسدی، ناصر خسرو، قطران تبریزی، مسعود سعد سلمان، عمر خیام، امیر معزی، انوری، خاقانی، نظامی، ازرقی، ادیب صابر، رشید وطواط، ظهیر فاریابی، جمال الدین اصفهانی، مجیر بیلقانی، ابوالفرج رونی، سید حسن غزنوی، عبدالواسع جبلی ، سنائی، عطار، مختاری غزنوی، عمعق بخاری و جز آنان ظهور کردند.

در نثر نمایندگانی مانند نظام الملک نویسنده سیاست نامه، امیر کیکاووس مولف قابوس نامه، محمد بن منور نویسنده اسرار التوحید، عطار نویسنده تذکره الاولیاء، گردیزی مولف زین الاخبار، ابوالفضل بیهقی نویسنده تاریخ بیهقی، راوندی نویسنده راحة الصدور، غزالی مولف کیمیای سعادت، نصرالله بن عبدالحمید مترجم کلیله و دمنه، نظامی عروضی مولف چهار مقاله، رشید وطواط نویسنده حدائق السحر، حمید الدین بلخی نویسنده مقامات حمیدی، زین الدین اسماعیل مولف ذخیرۀ خوارزمشاهی  (در طب) ظهور کردند.


حمله مغول

شعر فارسی در دوره مغول بر روی هم متمایل به سادگی و روانی بود و اگر چه بعضی شاعران به پیروی از قدما یا به سبب تمایل به آرایه‌های ادبی و تکلَف‌های شاعرانه به شعر مصنوع روی آوردند؛ این امر عمومیت نداشت و حتی همان شاعران مقلّد و گاه متصنَع، در مقابل اشعار دشواری که به منظور اظهار مهارت و استادی‌شان می‌سرودند، اشعار سادهٔ بسیار داشتند که قصّهٔ دل و ندای ذوقشان بود. بیشتر مثنوی‌ها و همهٔ غزل‌ها و غالب قصیده‌ها به زبان سادهٔ روان و گاه نزدیک به زبان محاوره ساخته می‌شد. یکی از سبب‌های سستی برخی از بیت‌ها و یا به کار بردن ترکیب‌های نازل در پاره‌ای از شعرهای این دوره، همین نزدیکی به زبان محاوره‌است. اما این که بیشتر شاعران، به خصوص غزل‌سرایان، در پایان این دوره به زبان سادهٔ تخاطب متمایل شده بودند؛ به این علّت بود که رابطهٔ گروهی از آنان با آثار استادان بزرگ پیشین نقصان یافته و نیز دسته‌ای از آن شاعران ترک‌زبانی بودند که فارسی را می‌آموختند و هنگام سخن‌گویی ناگزیر ساده‌گویی می‌کردند. همراه این سادگی، بیان یک خاصیت دیگر توجّه به نکته‌سنجی و نکته‌یابی و نکته‌گویی است؛ یعنی گنجانیدن نکته‌هایی باریک در شعرها همراه با خیال دقیق و نازک‌بینی تام که معمولاً از آن‌ها در شعر به مضمون تعبیر می‌شود. چنین نازک‌خیالی‌ها و نکته‌پردازی‌ها در شعر فارسی، به ویژه شعر غنایی ما از قدیم وجود داشت؛ امّا هر چه از قرن‌های پیشین به زمان‌های متأخّر نزدیک شویم، قوّت آن را محسوس‌تر و به همان نسبت سادگی الفاظ را برای سهولت بیان بیشتر می‌یابیم. در قرن‌های هفتم و هشتم، شاعرانی چون خواجو و سلمان و به خصوص حافظ توانسته‌اند، نکته‌های دقیق بسیار در الفاظ عالی منتخب بگنجانند و خواننده را گاه از قدرت شگفت‌انگیز خود به حیرت افکنند و همین توانایی ساحرانه‌است که باعث شد جانشینان آنان و به ویژه شیفتگان حافظ، دنبالهٔ کارش را در نکته‌آفرینی بگیرند؛ غافل از آن که «قبول خاطر و لطف سخن خدادادست». لازمهٔ پیروی از نکته‌آفرینی‌های حافظ احراز قدرت فکری و لفظی اوست؛ ولی شاعران عهد تیموری غافل از این اصل به گونه‌ای روزافزون به تکاپوی یافتن نکته‌های باریک افتادند و در گیرودار این تکاپو گاهی از رعایت جانب الفاظ باز ماندند و با این عمل مقدمات ایجاد سبکی را در ادبیات فارسی فراهم کردند که از آغاز قرن دهم، قوت آشکار یافت و در دورهٔ صفویان به تدریج کار را به جایی کشانید که یکی از سرآمدان شیوهٔ خیال‌پردازی میرزا جلال اسیر در اسارت مطلق مضامین افتاد و در شکنجه‌های این اسارت مطلق، گاه زبان مادری خود را در ترکیب الفاظ از یاد برد و از بیان عبارت‌های نامفهوم ابا نکرد. سخن در این است که هر چه از آغاز این عهد، به پایان آن نزدیک‌تر شویم، مبالغه در مضمون‌یابی و مضمون‌سازی را بیشتر و به همان نسبت دقت در الفاظ و یک‌دست نگاه داشتن آن و انتخاب را در آن کمتر می‌بینیم. بی‌شک گرد مضمون‌ها و نکته‌های تازهٔ بدیع در شعر، خاصه در غزل، گردیدن بسیار شایسته و در خور است؛ بدان شرط که اوّلاً در این راه مبالغه نکنند و ثانیاً به خاطر معنی لفظ را مهمل نگذارند ولی بیان از این نکته خالی از فایده نیست که سخن‌گویان این عهد نکته‌پردازی و مضمون‌یابی را از وظایف شاعر می‌پنداشتند و شعر سادهٔ بی‌نکته را ماندنی نمی‌دانستند.

در این دوره سعدی نویسنده بوستان و گلستان و غزلیات، مولوی صاحب مثنوی و معنوی  و غزلیات شمس، محمود شبستری  صاحب مثنوی گلشن راز، کمال الدین اسماعیل، همام تبریزی، اوحدی مراغه ای گوینده جام جم، امیر خسرو دهلوی، خواجوی کرمانی،  ابن یمین، سلمان ساوجی و حافظ شیرازی، در شعر پدید آمدند.



تیموریان

دوره تیموریان دنباله دوره مغول محسوب می‌شود. در عهد تیموری جامی شاعر ظهور کرد. در عهد مغول و تیموری نویسندگانی ارجمند برخاستند, مانند عطا ملک جوینی  مولف تاریخ جهانگشا، منهاج سراج مولف طبقات ناصری، ابوالشرف ناصح گلپایگانی مترجم تاریخ یمینی، رشیدالدین فضل الله مدون و جامع جامع التواریخ، شهاب الدین عبدالله نویسنده تاریخ وصاف، حمدالله مستوفی نویسنده تاریخ گزیده، حافظ ابرو مولف زبدةالتواریخ، نظامی شامی نویسنده ظفر نامه، میر خواند مولف روضة الصفاء  (همه در تاریخ)، عوفی نویسنده لباب الالباب و جامع الحکایات ، دولتشاه مولف تذکرة الشعراء، محمد بن قیس نویسنده المعجم (در ادب و انواع آن)، نصیر الدین طوسی نویسنده اخلاق ناصری و اساس الاقتباس، جلال الدین دوانی نویسنده اخلاق جلالی، حسین واعظ نویسنده اخلاق محسنی و انوار سهیلی  (در اخلاق و فنون و حکمت).



صفویان

در دوره صفویان نثرنویسانی مانند خواند میر نویسنده حبیب السیر، ابن بزاز  نویسنده صفوه الصفاء، حسین بیک رملو مولف احسن التواریخ، اسکندر منشی  مولف عالم آرای عباسی، احمد بن نصرالله نویسنده تاریخ الفی، محمد یوسف بن شیخ مولف منتخب التواریخ، ابوالفضل ابن مبارک مولف اکبر نامه (در تاریخ)، ظهور کردند و در شعر محتشم کاشانی، عرفی، صائب، بابا فغانی، هاتفی، هلالی، اهلی، وحشی، کلیم، نامبردارند.



افشاریان و زندیان

در دوره افشاریان و زندیان گویندگانی مثل هاتف و پسر او سحاب، مشتاق اصفهانی، عاشق اصفهانی، و آذر بیگدلی (لطفعلی بیک شاملو) معروف شدند.



قاجار

برخی شاعران و نویسندگان در دوره قاجار بازگشت به سبک قدیم (سبک خراسانی) کردند و شاعرانی مانند مجمر، صبا، وصال شیرازی، قاآنی، فروغی بسطامی، سروش، محمود خان ملک الشعراء شیبانی و جز آنان نماینده این سبک‌اند. طاهره قرةالعین یکی از زنان شاعر این دوران است. در نثر رضاقلی هدایت مولف مجمع الفصحاء متمم روضه الصفا و ریاض العارفین، لسان الملک سپهر  مولف ناسخ التواریخ، نویسندگان نامه دانشوران، اعتماد السلطنه مولف مرآت البلدان و غیره شهرتی یافته‌اند.



ادبیات مشروطه

در دوره مشروطیت تحولی در روش فکر شاعران و نویسندگان پیدا شد. ادیب الممالک فراهانی، ادیب پیشاوری، پروین اعتصامی، محمد تقی بهار، افسر، ایرج، شوریده، عارف، عشقی، وحید دستگردی، یاسمی، یغما، و گروهی از معاصران نمایندگان شعر این دوره هستند و بی بی خانم استرآبادی، علی اکبر دهخدا، جمال زاده، صادق هدایت، محمد قزوینی، عباس اقبال زین العابدین مراغه ای، محمد مسعود، رشید یاسمی، عبدالحسین زرین کوب، صادق چوبک و گروهی از معاصران نماینده شعب مختلف نثر این دوره به شمار می‌روند.



شعر نو

زمینه‌های فکری سرایش شعر نو، سالها پیش از نیما آغاز شده بود که برای پیگیری این نکته باید به شاعران و سرایندگان دوره مشروطه مراجعه کرد. ابوالقاسم لاهوتی، میرزا حبیب مترجم حاجی بابای اصفهانی و میرزاده عشقی از این زمره‌اند.

شعر نو جنبش شعری بود که با نظریات نیما یوشیج آغاز شد. از جمله شاعران متعلق به این جنبش شعری می‌توان به احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، منوچهر آتشی، طاهره صفارزاده و محمد مشرف تهرانی (م.آزاد) اشاره کرد.

وزن در شعرهای نیما و اخوان با نوع شعری که احمد شاملو سراینده آن بود تفاوت دارد. شعر نیمایی دارای وزن عروضی بوده و تنها هجاهای شعر تساوی خود را از دست داده‌اند و کوتاه یا بلند می‌شوند ولی در شعر سپید که احمد شاملو آن را پایه‌گذاری کرد از وزن خبری نیست و به جای آن از تصویر سازی واژگانی و موسیقی درونی استفاده می‌شود

انواع شعر فارسی

مثنوی

مثنوی ممکن است به این‌ها اشاره داشته باشد:

  • مثنوی، قالب شعری که بیشتر در سبک خراسانی به کار برده ‌شده‌ است.
  • مثنوی معنوی، کتاب شعری از  مولانا

کتاب‌های دیگری که با نام مثنوی شناخته می‌شوند:

  • مثنوی طریق التحقیق، کتاب شعری از  سنایی غزنوی
  • مثنوی حدیقة الحقیقه، کتاب شعری از  سنایی غزنوی
  • مثنوی مهر و مشتری، کتاب شعری از محمد عصار تبریزی


واژه ی مثنوی از کلمه ی "مثنی" به معنی دوتائی گرفته شده است. زیرا در هر بیت دو قافیه آمده است که با قافیه بیت بعد فرق می کند. مثنوی را می توان به شکل زیر تصویر کرد:

......................الف///////// ...................... الف
...................... ب////////// ...................... ب
...................... ج ////////// ...................... ج
...................... د ////////// ...................... د

از آنجا که مثنوی به لحاظ قافیه محدودیت ندارد بیشتر برای موضوعات طولانی به کار می رود.

خصوصیات مثنوی باعث شده است که داستان ها اغلب در قالب مثنوی سروده شوند. علاوه بر داستان سرایی، برای هر موضوعی که طولانی باشد هم از مثنوی استفاده می شود.

مثلاً در ادبیات آموزشی مثل آموزه های صوفیان هم از قالب مثنوی بهره می برده اند.

سرودن مثنوی از قرن سوم و چهارم هجری آغاز شده است که از بهترین مثنوی ها می توان به شاهنامه فردوسی، حدیقه سنایی، خمسه نظامی و مثنوی مولوی اشاره کرد.

قدیمی ترین مثنوی سروده شده- که اکنون به جز چند بیت چیزی از آن در دست نیست- مربوط به رودکی است که متن کلیله و دمنه را در قالب مثنوی به نظم در آورده بود.
نمونه ای از مثنوی از بوستان سعدی

حکایت

یکی گربه در خانه زال بود--- که برگشته ایام و بد حال بود
روان شد به مهمان سرای امیر--- غلامان سلطان زدند شر به تیر
چکان خونش از استخوان می دوید---همی گفت و از هول جان می دوید
اگر جستم از دست این تیر زن--- من و موش و ویرانه پیر زن



قصیده

قصیده یا چکامه یک قالب شعر  (کلاسیک) فارسی است. قصیده که معمولاً بسیار بلند (بیشتر از ۱۴ بیت) است بیشتر برای مدح، ذم، سوگواری، بزم، وصف طبیعت و موعظه سروده می‌شود. در این نوع شعر مصراع اول با مصراع‌های زوج هم قافیه است. تفاوت قصیده با غزل در تعداد ابیات و موضوع شعر است. کمی یا زیادی بیت‌های قصاید بستگی دارد به اهمیت موضوع، قدرت و قوت طبع شاعر و نوع قافیه و اوزان شعری. از همین روست که در دیوان‌های شاعران قصیده سرا به قصیده‌های کمتر از بیست بیت یا متجاوز از ۱۷۰ یا ۲۰۰ بیت بر می‌خوریم. قصیده می‌تواند بر وزنهای گوناگونی باشد.
قصیده را میتوان به شکل زیر نشان داد


__________الف   __________الف
__________ب   __________الف
__________ج   __________الف
__________د   __________الف
__________ه   __________الف

وجه تسمیه

از آن جا که در این گونه شعر نظر شاعر اغلب به شخص و مقصودی معیّن توجّه دارد آن را قصیده یعنی مقصود نام داده اند. طبق نظر علمای ادب، در قصاید فارسی مطلع باید که مصرّع باشد و هر گاه که چنین نیست، به آن شعر قطعه می‌گویند و نه قصیده.

پیشینه

اگرچه پیشینه قصیده به شعر عربی در دوران حاهلیت می‌رسد، لیکن در شعر فارسی از قرن سوم هجری رواج یافت و دوران اوج شکوه آن تا قرن ششم هجری بوده است.

تحولات

قصیده از حیث مضمون و محتوا، از آغاز تا امروز دستخوش دگرگونیهایی شده است که می‌توان به اجمال به شرح زیر بیان کرد:

الف) در رزوگار سامانیان اغلب به مدح و ستایش در حد اعتدال و مبالغه ‏های شاعرانه پرداخته می‌شده است.

ب) در دوران غزنویان و سلجوقیان به مدح و ستایش سلاطین و وزرا و امرا با تملق و چاپلوسی به حد غلو و افراط در طرح تقاضا به حد سوال و تکدی می رسیده است.

ج) ناصر خسرو، با ایجاد تحول و انقلاب در مضمون قصیده، آن را در خدمت توجیه و تبیین مبانی اعتقادی آیین اسماعیلیان در آورد.

د) سنایی غالب قصیده را به مضامین دینی و عرفانی و زهدیات و قلندریات تخصیص داد و شیوهٔ او به وسیلهٔ عطار، شمس مغربی، اوحدی، خواجو، جامی و دیگران دنبال شد.

ه) سعدی و به تبع او سیف فرغانی قصیده را بیشتر در استخدام طرح مسائل اخلاقی و اجتماعی درآوردند.

و) از دوران مشروطیت به این سو، قصیده بیشتر در خدمت مسائل سیاسی، اجتماعی، میهنی و ملی و ستایش آزادی قرار گرفته و در تهییج عواطف و احساسات و تنویر افکار جامعهٔ کتاب‌خوان نقش بسزایی داشته است. شاخصترین قصاید از این نوع را می توان دردیوان ملک الشعرا بهار سراغ گرفت.

قوانین و اصطلاحات

قصیده دارای اصطلاحاتی خاص خود است. بیت اول آن مطلع نامیده می‌شود. به چند بیت ابتدایی قصیده تشبیب، نسیب و یا تغزل گفته می‌شود که همان نقش مقدمه را ایفا می‌کند. تخلص به حلقه واسطه میان تغزل و مدح یا تنه اصلی شعر گفته می‌شود. ابیات پایانی قصیده نیز معمولاً به ثنا و دعا اختصاص دارند. به لحاظ طولانی بودن قصیده و یکسان بودن قوافی، گاه شاعر مجبور به تجدید مطلع می‌شود. یعنی مصرع اول بیتی در اواسط قصیده با مصرع‌های زوج هم قافیه می‌گردد. پس از آن شاعر اجازه دارد که قوافی تکراری با بخش قبلی را در شعر خود استفاده نماید. خاقانی شروانی و سعدی شیرازی در قصاید خود از روش تجدید مطلع سود برده اند.


قصیده‌سرایان بزرگ فارسی

فرخی سیستانی
منوچهری دامغانی
عنصری
ناصر خسرو
انوری ابیوردی
خاقانی شروانی
ظهیر فاریابی
سعدی شیرازی

غزل

کلمهٔ غزل در اصل به معنای حدیث عشق، عاشقی‌کردن، و عشق‌باختن است. در اصطلاح ادبیات فارسی، غزل قالبی از شعر است که در آن مصراع اول و مصراع‌های زوج هم قافیه اند و حد معمول آن به طور متوسّط بین ۵ تا ۱۲ بیت می‌باشد. ازآن روی که این گونه شعر، بیشتر، در بردارندهٔ سخنان عاشقانه بوده‌است، شاعران فارسی آن را غزل نام کرده‌اند. ولی، به‌مرور، و با ورود مفاهیم بلند اخلاقی و معانی دل‌آویز حکمت و عرفان در شعر فارسی، غزل از صورت پیشین آن به‌درآمد، و با اخلاق و عرفان در هم‌آمیخت.

"غزل" در لغت به معنی "حدیث عاشقی" است. در قرن ششم که قصیده در حال زوال بود "غزل" پا گرفت و در قرن هفتم رسما قصیده را عقب راند و به اوج رسید.

در قصیده موضوع اصلی آن است که در آخر شعر "مدح" کسی گفته شود و در واقع منظور اصلی "ممدوح" است اما در غزل "معشوق" مهم است و در آخر شعر شاعر اسم خود را می آورد و با معشوق سخن می گوید و راز و نیاز می کند.
این "معشوق" گاهی زمینی است اما پست و بازاری نیست و گاهی آسمانی است و عرفانی.

ابیات غزل بین 5 تا 10 ییت دارد و دو مصراع اولین بیت و مصراع دوم بقیه ابیات هم قافیه اند.

غزل را می توان به شکل زیر تصویر کرد:

......................الف///////// ...................... الف
...................... ب ////////// ...................... الف
...................... ج ////////// ...................... الف

موضوعات اصلی غزل بیان احساسات و ذکر معشوق و شکایت از بخت و روزگار است. البته موضوع غزل به این موضوعات محدود نمی شود و در ادب فارسی به غزل هایی بر می خوریم که شامل مطالب اخلاقی و حکیمانه هستند.

هر چند غزل فارسی تحت تأثیر ادبیات عرب بوجود آمد بدین معنی که در ادبیات عرب قصاید غنائی رواج یافت (در این زمان قصیده در ایران مدحی بود و غزل فقط در قسمت اول آن دیده می شود) و در قرن پنجم به تقلید از این قصاید غنایی غزل فارسی به عنوان نوع مستقلی از قصیده جدا شد، اما موضوعات غزل فارسی اصالت دارد و مثلاً غزل عرفانی به سبک شاعران ما در ادبیات عرب نادر است.



نمونه ای از غزل سعدی:

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوش
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم



نمونه ای از غزل حافظ:

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دایم گل این بستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
دیشب گله زلفش با باد همیکردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی



نمونه ای از غزل عراقی:

نخستین باده کاندر جام کردند
ز چشم مست ساقی وام کردند
چو با خود یافتند اهل طرب را
شراب بیخودی در جام کردند
ز بهر صید دلهای جهانی
کمند زلف خوبان دام کردند
به گیتی هرکجا درد دلی بود
بهم کردند و عشقش نام کردند
جمال خویشتن را جلوه دادند
به یک جلوه دو عالم رام کردند
دلی را تا به دست آرند، هر دم
سر زلفین خود را دام کردند
چو خود کردند راز خویشتن فاش
عراقی را چرا بدنام کردند؟



مسمط


مسمط بهه نوعی از قصائد یا اشعاری اطلاق می‌شود که وزن یکسان داشته، و از تلفیق و ترکیب بخش‌هایی کوچک موسوم به رشته‌ها یا لخت‌ها فراهم آمده باشند. قافیۀ رشته‌ها متفاوت است و در هر رشته تمام مصراع ها جز مصراع آخر هم‌قافیه است. در مسمط، مصراع آخر هر رشته را بند می‌گویند. بندها هم‌قافیه و حلقهٔ اتصال همهٔ رشته‌ها به یکدیگر است.

بنیان‌گذار این قالب منوچهری دامغانی شاعر قرن پنجم است، که همهٔ مسمطات وی مسدس‌اند.


انواع مسمط

به مسمط‌هایی که بند و رشتهٔ مسمط آن‌ها مجموعهٔ سه مصراع باشد، مسمط مثلث اطلاق می‌شود. همینطور، به چهار مصراعی مربع، به پنج مصراعی مخمس، و به شش‌تایی مسدس می‌گویند.


نمونه‌هایی از مسمط

  • منوچهری گوید:
خیزید و خز آرید که هنگام  خزان ست
باد خنک از جانب خوارزم وزان‌ست
آن برگ رزلت بین که برآن شاخ رزان‌ست
گویی به مثل پیرهن رنگرزان ست

دهقان به تعجّب سر انگشت گزان‌ست
کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار

طاووس بهاری را دنبال بکندند
پرش ببریدند و به کنجی بفکندند
گویی به میان باغ، به زاریش پسندند
با او نه نشینند و نه گویند و نه خندند

وین پر نگارینش، بر او باز نبندند
تا بگذرد آزار دی و آید آذار

  • شهریار گوید:
ای که از کلک هنر نقش دل‌انگیز خدایی
حیف باشد،مه من، کاین همه از مهر جدایی
گفته بودی جگرم خون نکنی، باز کجایی؟
من ندانستم از اول، که تو بی‌مهر و وفایی
مدعی طعنه زند در غم عشق تو زیادم
وین نداند، که من از بهر غم عشق تو زادم
نغمهٔ بلبل شیراز نرفته‌ست ز یادم
دوستان عیب کنندم، که چرا دل به تو دادم

مخمس عاشقانهٔ زیر از شیخ بهایی است:

بد مرا شب دوشین، بزمکی به پنهانی
کز درم درآمد یار، با جمال نورانی
گفتم این سخن هر دم، نزد دلبر جانی
ساقیا بده جامی، زان شراب روحانی

تا دمی بیاسایم، زین حیات جسمانی

آمد از در و بنشست، بی‌وفا نگار من
بزم ما گلستان کرد، یار گلعذار من
گفتمش دلا بنگر، چشم مست یار من
بی وفا نگار من، می‌کند به کار من

خنده‌های زیر لب، عشوه های پنهانی

مخمس زیر از قاآنی است:

باز بر آمد به کوه، رایت ابر بهار
سیل فرو ریخت سنگ، از زبر کوهسار
باز به جوش آمدند، مرغان از هر کنار
فاخته و بوالمحیل، صلصل و کبک و هزار

طوطی و طاووس و بط، سیره و سرخاب و سار

هست بنفشه مگر، قاصد اردیبهشت؟
کز همه گل‌ها دمید، پیشتر از طرف کشت
وز نفسش جویبار، گشته چو باغ بهشت
گویی، با غالیه، بر رخش ایزد نوشت:

کای گل مشکین نفس، مژده بر از نوبهار



مستزاد


مستزاد مشتق کلماتی چون زاید است. این نام به قالبی از قالبهای شعر فارسی اطلاق شده‌است و در حقیقت غزلی است که کلمه یا جمله موزون و هماهنگی به آخر تمامی مصرع ها اضافه شده‌است.

مستزاد برای اولین بار توسط مسعود سعد سلمان سروده شد. بعد از او شعرای زیادی به این قالب شعر گفتند. مستزاد مجلس چهارم (در رابطه با وقایع سیاسی مجلس چهارم مشروطیت) که توسط میرزاده عشقی سروده شده ‌است از مستزادهای بسیار معروف است.


مطلع مستزاد عشقی


این مجلس چارم به خدا ننگ بشر بود
دیدی چه خبر بود
هرکار که کردند ضرر روی ضرر بود
دیدی چه خبر بود
این مجلس چارم خودمانیم ثمرداشت؟
والله ضرر داشت
صد شکر که عمرش چو زمانه به گذر بود
دیدی چه خبر بود

وزن مستزاد نوعی وزن شعر است که پس از هر مصراع آن، مصراع کوتاهی می‌آید.

در شعری که دارای وزن مستزاد است، همه مصرع‌ها دارای وزن یکسان نیستند و تنوع در چیدمان واژه‌ها، منطبق با وزن‌های گوناگونی است که در شعر به کار می‌رود.


ترجیع‌بند

تَرجیع‌بَند از قالب های شعر فارسی است که از غزل‌های چند بیتی که هم وزن هستند تشکیل شده و برای اتصال این غزل‌ها به یکدیگر از یک بیت تکراری استفاده می‌نماید. بیت ترجیع با قافیه‌ای ویژه و لفظ و معنی یکتا تکرار می‌گردد. این بیت بند ترجیع یا بند برگردان نامیده می‌شود. به هریک از غزل‌ها، خانه یا رشته گفته می‌شود. هر خانه از ۵ تا ۲۵ بیت(گاه کمتر یا بیشتر) تشکیل شده. معروفترین ترجیع‌بندها از هاتف اصفهانی و سعدی است.

بند اول یک ترجیع‌بند از فرخی در وصف نوروز:

ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهـار آید
کلید باغ ما را ده که فردامان به کار آید
کلید باغ را فردا هـزاران خواستار آید
تو لختی صبر کن چندان که قمری بر چنار آید
چو اندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آید
ترا مهمان ناخوانده به روزی صد هـزار آید
کنون گر گلبنی را پنج شش گل در شـمار آید
چنان‌دانی که هرکس را همی زو بوی یار آید
بهـار امسال پندار همی خوشـتر ز پار آید
وزین خوشتر شود فردا که خسرو از شکار اید
بدین شـایستگی جشنی بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی داد و نوروزی

ترکیب‌بند

مجموعه چند غزل یا قصیده بر یک وزن که هر کدام قافیه مخصوص به خود دارد و بیت های متفاوتی در بین هر غزل عامل اتصال غزل‌ها با یکدیگر است. تفاوت اساسی ترکیب بند و ترجیع بند در این است که در ترجیع بند، بیت ترجیع همه قسمتها یکسان است. ولی در ترکیب بند، بیت ترکیب متفاوت و قافیه‌ای هربار به گونه‌ای دیگر دارد. معروفترین ترکیب بندهای فارسی از محتشم کاشانی (واقعه کربلا) و جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی (در نعت پیامبر) و وحشی بافقی (شرح پریشانی) است. موضوع ترکیب بند مواردی از قبیل مدح، وصف، رثا، عشق، و عرفان را در بر می‌گیرد.

شرح پریشانی منظوم

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید / داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید / گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی / سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم / ساکن کوی بت عربده جویی بودیم

عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم / بند در سلسلهٔ سلسله مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود / یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت / سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت

این همه مشتری و گرمی بازار نداشت / یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول آنکس که خریدار شدش من بودم / باعث گرمی بازار شدش من بودم

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او / داد رسوایی من شهرت زیبایی او

بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او /شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او

این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد / کی سر برگ من بی سر وسامان دارد

چاره این است و ندارم به از این راه دگر / که دهم جای دگر دل به دلآری دگر

چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر / بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر

بعدازاین رای من اینست وهمین خواهدبود / من بر این هستم و البته چنین خواهد بود

پیش او یار نو و یار کهن هر دو یکیست / حرمت مدعی و حرمت من هر دو یکیست

قول زاغ و غزل مرغ چمن هردو یکیست / نغمه بلبل و غوغای زغن هردو یکیست

این ندانسته که قدر همه یکسان نبود / زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود

چون چنین است پی کار دگر باشم به / چند روزی پی دلدار دگر باشم به

عندلیب گل رخسا ر دگر باشم به / مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به

نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش / سازم از تازه جوانان چمن ممتازش

آنکه بر جانم از او دم به دم آزاری هست / میتوان یافت که بر دل ز منش باری هست

از من و بندگی من اگرش عاری هست / بفروشد که به هر گوشه خریداری هست

به وفاداری من نیست در این شهر کسی / بنده ای همچو مرا هست خریدار بسی

مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است / راه صد بادیه درد بریدیم بس است

قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است / اول و آخر این مرحله دیدیم بس است

بعد از این ما و سر کوی دلآرای دگر / با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر

تو مپندار که مهر از دل محزون نرود / آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود

وین محبت به صد افسانه و افسون نرود / چه گمان غلط است این برود چون نرود

چند کس از تو ویاران تو آزرده شود / دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود

ای پسر چند به کام دگرانت بینم / سرخوش و مست ز جام دگرانت بینم

مایه عیش مدام دگرانت بینم / ساقی مجلس عام دگرانت بینم

توچه دانی که شدی یارچه بی باکی چند / چه هوسها که ندارند هوسناکی چند

یار این طایفه خانه برانداز مباش / از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش

میشوی شهره به این فرقه همآواز مباش / غافل از لعب حریفان دغل باز مباش

به که مشغولی به این شغل نسازی خود را / این نه کاریست مبادا که ببازی خود را

در کمین تو بسی عیب شماران هستند / سینه پر درد ز تو کینه گزاران هستند

داغ بر سینه ز تو سینه فگاران هستند / غرض اینست که در قصد تو یاران هستند

باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری / واقف کشتی خود باش که پایی نخوری

گرچه ازخاطر وحشی هوس روی تورفت / و زدلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت

شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت / با دل پر گله از ناخوشی روی تو رفت

حاش الله که وفای تو فراموش کند / سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند

ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تورا / خبر از سرزنش خار جفا نیست تورا

رحم بر بلبل بی برگ و نوا نیست تورا / التفاتی به اسیران بلا نیست تو را

ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تورا / با اسیر غم خود رحم چرا نیست تورا؟

فارغ از عاشق غمناک نمیباید بود / جان من، اینهمه بی باک نمیباید بود

همچو گل چند به روی همه خندان باشی؟ / همره غیر به گلگشت و گلستان باشی؟

هر زمان با دگری دست و گریبان باشی؟ / زان بیاندیش که از کرده پشیمان باشی

جمع با جمع نباشند و پریشان با شی / یاد حیرانی ما آری و حیران باشی

ما نباشیم، که باشد که جفای تو کشد؟ / به جفا سازد و صد جور برای تو کشد؟

شب به کاشانهٔ اغیار نمیباید بود / غیر را شمع شب تار نمیباید بود

همه جا با همه کس یار نمیباید بود / یار اغیار دل آزار نمیباید بود

تشنهٔ خون من زار نمیباید بود / تا به این مرتبه خونخوار نمیباید بود

من اگر کشته شوم باعث بد نامی توست / موجب شهرت بی باکی و خود کامی توست

دیگری جز تو مرا اینهمه آزار نکرد / جز تو کس در نظر خلق مرا خار نکرد

آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد / هیچ سنگین دل بیداد گر این کار نکرد

این ستمها دگری با من بیمار نکرد / هیچکس اینهمه آزار من زار نکرد

گر ز آزردن من هست غرض مردن من / مردم، آزرده مشو از پی آزردن من

جان من سنگدلی، دل به تو دادن غلط است / بر سر راه تو چون خاک فتادن غلط است

چشم امید به روی تو گشادن غلط است / روی پر گرد به راه تو نهادن غلط است

رفتن اولی است ز کوی تو، ستادن غلط است / جان شیرین به تمنای تو دادن غلط است

تو نه آنی که غم عاشق زارت باشد / چون شود خاک بر آن خاک گذارت باشد

مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست / عاشق بی سر و سامانم و تدبیری نیست

از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست / خون دل رفته به دامانم و تدبیری نیست

از جفای تو بدینسانم و تدبیری نیست / چه توان کرد؟ پشیمانم و تدبیری نیست

شرح درماندگی خود به که تقریر کنم؟ / عاجزم، چارهٔ من چیست؟ چه تدبیر کنم؟

نخل نو خیز گلستان جهان بسیار است / گل این باغ بسی، سرو روان بسیار است

جان من، همچو تو غارتگر جان بسیار است / ترک زرین کمر موی میان بسیار است

بالب همچوشکر،تنگ دهان بسیاراست / نه که غیر از تو جوان نیست، جوان بسیار است

دیگری اینهمه بیداد به عاشق نکند / قصد آزردن یاران موافق نکند

مدتی شد که در آزارم و میدانی تو / به کمند تو گرفتارم و میدانی تو

از غم عشق تو بیمارم و میدانی تو / داغ عشق تو به جان دارم و میدانی تو

خون دل از مژه میبارم و میدانی تو / از برای تو چنین زارم و میدانی تو

از زبان تو حدیثی نشنودم هرگز / از تو شرمندهٔ یک حرف نبودم هرگز

مکن آن نوع که آزرده شوم از خویت / دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت

گوشه ای گیرم و من بعد نیایم سویت / نکنم بار دگر یاد قد دلجویت

دیده پوشم ز تماشای رخ نیکویت / سخنی گویم و شرمنده شوم از رویت

بشنو این پند و مکن قصد دل آزردهٔ خویش / ورنه بسیار پشیمان شوی از کردهٔ خویش

چند صبح آیم و از خاک درت شام روم؟ / از سر کوی تو خود کام به ناکام روم؟

صد دعا گویم و آزرده به دشنام روم؟ / از پی ات آیم و با من نشوی رام روم؟

دور دور از تو من تیره سرانجام روم / نبود زهره که همراه تو یک گام روم

کس چرا اینهمه سنگین دل و بدخو باشد؟ / جان من، این روشی نیست که نیکو باشد

چند در کوی تو باخاک برابر باشم؟ / چند پامال جفای تو ستمگر باشم؟

چند پیش تو به قدر از همه کمتر باشم؟ / از تو چند ای بت بد کیش مکدر باشم؟

میروم تا بسجود بت دیگر باشم / باز اگر سجده کنم پیش تو کافر باشم

خود بگو کز تو کشم ناز و تغافل تا کی؟ / طاقتم نیست از این بیش، تحمل تا کی؟

از چه با من نشوی رام، چه میپرهیزی؟ / یار شو با من بیمار، چه میپرهیزی؟

چیست مانع ز من زار، چه میپرهیزی؟ / بگشا لعل شکربار، چه میپرهیزی؟

حرف زن ای بت خونخوار، چه میپرهیزی؟ / نه حدیثی کنی اظهار، چه میپرهیزی؟

که تورا گفت به ارباب وفا حرف مزن؟ / چین بر ابرو زن و یکبار به ما حرف مزن؟

درد من کشتهٔ شمشیر بلا میداند / سوز من سوختهٔ داغ جفا میداند

مسکنم ساکن صحرای فنا میداند / همه کس حال من بی سر و پا میداند

پاکبازم، همه کس طور مرا میداند / عاشقی همچو منت نیست، خدا میداند

چارهٔ من کن و مگذار که بیچاره شوم / سر خود گیرم و از کوی تو آواره شوم

سبزهٔ دامن نسرین تورا بنده شوم / ابتدای خط مشکین تورا بنده شوم

چین بر ابرو زدن و کین تورا بنده شوم / گره ابروی پر چین تورا بنده شوم

حرف نا گفتن و تمکین تورا بنده شوم / طرز محبوبی و آیین تورا بنده شوم

الله، الله، ز که این قاعده آموخته ای؟ / کیست استاد تو، اینها ز که آموخته ای؟

اینهمه جور که من از پی هم میبینم / زود خود را به سر کوی عدم میبینم

دیگران راحت و من اینهمه غم میبینم / همه کس خرم و من درد و الم میبینم

لطف بسیار طمع دارم و کم میبینم / هستم و آزرده و بسیار ستم میبینم

خرده بر حرف درشت من آزرده نگیر / حرف آزرده درشتانه بود، خرده مگیر

از سر کوی تو با دیدهٔ تر خواهم رفت / چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت

تا نظر میکنی از پیش نظر خواهم رفت / گر نرفتم ز درت شام، سحر خواهم رفت

نه که این بار چو هر بار دگر خواهم رفت / نیست باز آمدنم باز اگر خواهم رفت

از جفای تو من زار چو رفتم، رفتم / لطف کن لطف که این بار چو رفتم، رفتم

آنچنان باش که من از تو شکایت نکنم / از تو قطع طمع لطف و عنایت نکنم

پیش مردم ز جفای تو حکایت نکنم / همه جا قصهٔ درد تو روایت نکنم

دیگر این قصهٔ بی حد و نهایت نکنم / خویش را شهرهٔ هر شهر و ولایت نکنم

خوش کنی خاطر وحشی به نگاهی، سهل است / سوی تو گوشهٔ چشمی ز تو گاهی سهل است


قطعه


قِطعه مجموعهٔ ابیاتی را گویند که بر یک وزن و قافیه باشد، و از آغاز تا انجام همگی به یکدیگر مربوط بوده، پیرامون یک قصۀ شیرین، یک موضوع اخلاقی، یا تهنیت و تعزیت و مدح و هجو و مانند آن پدید آمده باشد. بر خلاف قصیده، بیت مَطلّع در قطعه مُصَرّع نیست.

تعداد ابیات یک قطعه، حدّ اقل ۲، و حدّ اکثر آن به طور معمول ۱۵ است، ولی گاهی تا ۵۰ بیت و بیش از آن هم رسیده‌است.

در میان شعرای پارسی‌گوی از رودکی تا کنون، همواره، قطعه‌سرایی رواج داشته است. لیکن، انوری، ابن یمین، و پروین اعتصامی بیش از دیگران به‌این قالب شعری پرداخته‌اند.


نمونه‌هایی از قطعه

دانی که را سزد صفت پاکی؟
آن کو وجودِ پاک نيالايد
تا خلق ازو رسند به آسايش
هرگز به عُمر خويش نياسايد
تا ديگران گرسنه و مسکينند
بر مال و جاه خويش نيفزايد
مَردُم بدين صفات اگر يابی
گر نام او فرشته نهی شايد



اعتصامی
شنیده‌اید که آسایش بزرگان چیست؟
برای خاطر بیچارگان نیاسودن
به کاخ دهر، که آسایش است بنیادش
مقیم‌گشتن و دامان خود نیالودن
همی ز عادت و کردار زشت کم‌کردن
هماره، بر صفت و خوی نیک افزودن
رهی که گمرهی‌اش در پی است، نسپردن
دری که فتنه‌اش اندر پی است، نگشودن
       اعتصامی

خلید خار درشتی به پای طفلی خرد
به‌هم‌برآمد و از پویه بازماند و گریست
بگفت مادرش این رنج اولین قدم است
ز خار حادثه تیه وجود خالی نیست
هنوز نیک و بد زندگی به‌دفتر عمر
نخوانده‌ای و به‌چشم تو راه و چاه، یکی است
ندیده زحمت رفتار، ره نیاموزی
خطانکرده، صواب و خطا چه دانی چیست؟
دلی که سخت ز هر غم تپید، شاد نماند
کسی که زود دل‌آزرده گشت، دیر نزیست
هزار کوه گرت سد راه شوند، برو
هزار ره گرت از پا درافکنند، بایست


اعتصامی

گلی خوش‌بوی در حمام روزی
رسید از دست مخدومی به دستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری؟
که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا، من گِلی ناچیز بودم
ولیکن مدتی با گُل نشستم
کمال هم‌نشین درمن اثر کرد
وگرنه، من همان خاکم که هستم


سعدی

بر سر بازار جان‌بازان منادی می‌زنند
بشنوید ای ساکنان کوی رندی، بشنوید
دختر رز چند روزی هست از ما گم‌شدست
رفت، تا گیرد سر خود، هان و هان، حاضر شوید
جامه‌ای دارد ز لعل و نیم‌تاجی از حباب
عقل و دانش برد و شد، تا ایمن از وی نغنوید
هر که آن تلخم دهد حلوا بها جانش دهم
ور بود پوشیده و پنهان به دوزخ در روید


حافظ

دل شناسد که چیست جوهر عشق
عقل را ذره‌ای بصارت نیست
در عبارت همی نگنجد عشق
عشق از عالم عبارت نیست
هر که را دل ز عشق گشت خراب
بعد از آن هرگزش عمارت نیست
عشق بستان و خویشتن بفروش
که نکوتر ازاین، تجارت نیست


عطار

اهل دنیا سه فرقه بیش نی‌اند
چون طعام‌اند و همچو دارو و درد
فرقه‌ای چون طعام درخوردند
که ازایشان گریز نتوان کرد
باز جمعی چو داروی دردند
بر مال و جاه خويش نيفزايد
مَردُم بدين صفات اگر يابی
که بدان، گه گه است حاجت مرد
باز جمعی چو درد با ضررند
تا توانی به گرد درد مگرد



ابن یمین
بهترین مراتب آن باشد
کان به فضل و هنر به‌دست آید
رتبتی کان نباشد استحقاق
زودش اندر بنا شکست آرد



ابن یمین

ای خواجه، رسیده‌ست بلندیت به‌جایی
کز اهل سماوات به‌گوشت برسد صوت
گر عمر تو چون قد تو باشد، به‌درازی
تو زنده بمانی و بمیرد ملک الموت

انوری




 


رباعی

رباعی (به معنی چهارتایی یا چهارگانی) یکی از قالبهای شعر فارسی است که در فارسی به آن ترانه نیز می‌گویند. این قالب، یک قالب شعر ایرانی است، که در زبانهای دیگری (از جمله عربی و ترکی و اردو) نیز مورد استفاده قرار گرفته است. وزن آن هم وزن ِعبارت لا حَولَ و لا قُوَّةَ اِلاّ بِالله است. اما عروض دانان ایرانی و خارجی، برای رباعی دو یا یک وزن اصلی قائل‌اند. عروض‌دانان قدیم، وزن رباعی را در دو شجره اخرب و اخرم قرار داده‌اند که از آن 24 وزن منشعب می‌شود. دکتر شمیسا، برای رباعی یک وزن برشمرده و معتقد است از آن یازده وزن فرعی به دست می‌آید.

در مورد منشأ رباعی، در کتابهای تاریخی دو روایت متفاوت درج شده است. روایت اول، رودکی را واضع این نوع شعر (به صورت امروزی) می‌داند و گوید که وزن آن را از ترانه‌ای که کودکان به هنگام بازی می‌خواندند اقتباس کرده است. طبق روایت دوم، یعقوب لیث قهرمان اصلی ماجراست و شعرای دربار او این وزن را اختراع کرده‌اند. رباعی متشکل از دو بیت (چهار مصراع) است. رعایت قافیه در مصراعهای نخست، دوم و چهارم الزامی و در مصراع سوم اختیاری است. شعرای اولیه، به گفتن رباعیات چهار قافیه‌ای گرایش داشتند، اما به تدریج و از اوایل قرن ششم هجری، شکل سه مصراعی قافیه در رباعی رایج شد.

معروف‌ترین رباعی‌سرا در تاریخ ادب فارسی حکیم عمر خیام نیشابوری است. رباعیات عطار، مولوی، اوحدالدین کرمانی و باباافضل کاشی نیز شهرت دارند. در دوران معاصر، نیما یوشیج به سرودن رباعی اشتیاق تمام از خود نشان داد و بیش از 1800 رباعی از او بجای مانده است. بعد از نیما، سایر شاعران نوپرداز همچون سیاوش کسرایی و منصور اوجی به این قالب توجه ویژه داشتند. در دوران انقلاب، رباعی احیاء مجدد یافت و امثال سید حسن حسینی و قیصر امین‌پور در احیاء آن نقش داشتند.

نمونه‌هایی از رباعی

گر کار فلک به عدل سنجیده بُدی احوال فلک جمله پسندیده بُدی
ور عدل بُدی به کارها در گردون کی خاطر اهل فضل رنجیده بُدی؟

(خیام)


گویند بهشت و حور عین خواهد بود آنجا می‌ِ ناب و انگبین خواهد بود
گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک چون عاقبت کار چنین خواهد بود

(خیام)


گر یک نفست ز زندگانی گذرد مگذار که جز به شادمانی گذرد
زنهار که سرمایهٔ ملکت به جهان عمر است، چنان کِش گذرانی گذرد

(ظهیر فاریابی)


اول به هزار لطف بنواخت مرا آخر به هزار غصه بگداخت مرا
چون مهره مهر خویش می‌باخت مرا چون من همه او شدم بینداخت مرا

(مولوی)

آن یار که در سینه جنون دارم ازو در هر مژه صد قطره خون دارم ازو
کُنجی و دمی و محرمی می‌طلبم تا شرح دهم که حال چون دارم ازو

(اوحدالدین کرمانی)
 
 

رباعی

رباعی نوعی شعر است در چهار مصرع که جز مصراع سوم دیگر مصراع‌ها هم قافیه‌اند. کتاب بدایع الافکار آن را اینگونه شرح می‌دهد: «از مخترعات بحر هزج است و رباعی از آن جهت گفتند که بحر هزج در اشعار عرب مربع الاجزاء آمده. پس هر یک بیت از این وزن به مثابه دو بیت مربع باشد و مجموع چهار بیت بود از هزج مربع الاجزاء... اگر مصراع سوم نیز مقفی باشد، آن را رباعی مصرع گویند و اگر مصرع سوم بی قافیه باشد، آن را خصی خوانند.»

نکته‌ای دربارهٔ وزن رباعی

چنانکه از دقّت در وزن مصراع‌های رباعی برمی‌آید در رباعی دو وزن نزدیک به هم توأمان به کار می‌روند. یعنی هر یک از مصرع‌های رباعی می‌تواند به یکی از این دو وزن باشد:

  1. مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (هزج مثمن مکفوف مرفوع‌احد)
  2. مفعول مفاعلن فعولن فعلن (؟)
  3. رباعی بر وزن لاحول ولا قوِِة الا بالله می‌باشد.

عروض‌دانان قدیم به این دو شاخه «اخرب» و «اخرم» می‌گفتند.


دوبیتی

دوبیتی (نام دیگر:فهلویات) از قالب‌های ریشه‌دار شعر پارسی است. دوبیتی شعری یازده هجایی مرکب از چهار مصرع، همه بر یک قافیه (جز مصرع سوم که آوردن قافیه در آن اختیاری است) است. دو بیتی وزن تکامل یافته و عروضی شده نوعی از ترانه‌های دوازده هجایی قدیم ایران است. نامدارترین وزن دوبیتی بحر هزج مسدّس مقصور (مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل) و مشهورترین شاعر بر وزن نام برده باباطاهر است.

نمونه‌ای از دوبیتی (باباطاهر):

مکن کاری که بر پا سنگت آیه جهان با این فراخی تنگت آیه
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند تو نامه خود بینی ننگت آیه

باباطاهر عریان و فایز دشتی بزرگترین دوبیتی سرایان ایرانند.

تاریخچه

به دوبیتی در قدیم به فهلویات تعبیر می‌شده است. که از این میان می‌توان به فهلوی نامدار شیخ صفی الدین اردبیلی که به اردبیلی در سده هفتم و سده هشتم سروده شده، اشاره نمود. این نوع شعر در دوره ساسانیان نیز معمول بوده و آن را ترانک می‌نامیدند.

دوبیتی و رباعی

دوبیتی با رباعی در وزن متفاوت است. رباعی در وزن «لاحول ولا قوة الا بالله» با افاعیل (مفعول مفاعیلُ مفاعیلُ فَعَل) و افاعیل دیگر از این وزن است. نویسنده قابوس نامه دوبیتی را مرکب از دو بیت می‌داند که به وزن رباعی نباشد.


مفرد

تک‌بیت(مفرد) یک سبک شعر کهن فارسی است که از یک بیت(معادل دو مصراع) نشکیل شده‌است. بیشتر تک‌بیتی‌ها تبدیل به ضرب‌المثل شده‌است. سعدی،صائب تبریزی و هاتف اصفهانی از معروف‌ترین سرایندگان تک‌بیت بوده‌اند. مثل:

میمیرم و همچنان نظر بر چپ و راست/ تا آنکه نظر در او توان کرد،کجاست؟

(سعدی)


چهارپاره

یکی از قالبهای شعر فارسی، چارپاره‌است. در میان اشعار کلاسیک فارسی، این قالب جدیدترین قالب بوده و پس از مشروطیت در ایران رواج یافته‌است. این قالب شعری از دوبیتی‌هایی با معنای منسجم تشکیل شده‌است. با این تفاوت که بر خلاف دو بیتی معمولاً مصرع‌های اول با مصرع‌های دوم و چهارم هم قافیه نیست و از لحاظ وزن نیز کافیست که مصرع‌ها هم وزن باشند.

معروفترین شعرایی که در این قالب طبع آزمایی کرده‌اند فریدون توللی، فریدون مشیری، مهدی سهیلی و پرویز خانلری می‌باشند.

 

نمونه ای از چهارپاره ملک الشعرای بهار

 

بیایید ای کبوترهای دلخواه!

بدن کافورگون، پاها چو شنگرف

بپرید از فراز بام و ناگاه

به گرد من فرود آیید چون برف

سحرگاهان که این مرغ طلایی

فشاند پر ز روی برج خاور

ببینمتان به قصد خودنمایی

کشیده سر ز پشت شیشهٔ در

فرو خوانده سرود بی‌گناهی

کشیده عاشقانه بر زمین دم

به گوشم با نسیم صبحگاهی

نوید عشق آید زآن ترنم

سحرگه سر کنید آرام آرام

نواهای لطیف آسمانی

سوی عشاق بفرستید پیغام

دمادم با زبان بی‌زبانی

مهیا، ای عروسان نوآیین!

که بگشایم در آن آشیان من

خروش بالهاتان اندر آن حین

رود از خانه سوی کوی و برزن

نیاید از شما در هیچ حالی

وگر مانید بس بی‌آب و دانه

نه فریادی و نه قیلی و قالی

بجز دلکش سرود عاشقانه

فرود آیید ای یاران! از آن بام

کف اندر کف‌زنان و رقص رقصان

نشینید از بر این سطح آرام

که اینجا نیست جز من هیچ انسان

بیایید ای رفیقان وفادار!

من اینجا بهرتان افشانم ارزن

که دیدار شما بهر من زار

به است از دیدن مردان برزن

سبک‌های شعر کهن فارسی

سبک هندی

از قرن نهم هجری به بعد به علت استقبال دربار ادب پرور هند از شاعران پارسی گوی، و همچنین به علت عدم توجه پادشاهان صفوی به اشعار متداول مدحی، گروهی از گویندگان به هندوستان رفتند و در آنجا به کار شعر و شاعری پرداختند. اینان به‌واسطهٔ دوری از مرکز زبان و تمایل به اظهار قدرت در بیان مفاهیم و نکات دقیق و حس نوجویی و تفنن دوستی و به سبب تاثیر زبان و فرهنگ هندی و دیگر عوامل محیط، سبکی به وجود آوردند که سبک هندی نامیده می شود. برخی ار ادبا این سبک را سبک اصفهانی نیز نامیده اند. این سبک تقریبا از قرن نهم تا سیزدهم هجری ادامه داشت و از ویژگی‌های آن، تعبیرات و تشبیهات و کنایات ظریف و دقیق و باریک و ترکیبات و معانی پیچیده و دشوار را می توان نام برد.


سرایندگان سبک هندی

از میان گویندگانی که به این سبک شعر سروده اند نام اینان در خور ذکر است:

  • کلیم کاشانی
  • نظیری نیشابوری
  • عرفی شیرازی
  • عبدالقادر بیدل
  • صائب تبریزی
  • غنی کشمیری
  • وحید قزوینی
  • طالب آملی

تک بیتی‌ها

از گویندگان این سبک، تک بیتی‌های نغز و دلاویزی برجای مانده است که اغلب صورت ضرب المثل پیدا کرده است.


اقبال خصم هرچه فزون‌تر شود نکوست فواره چون بلند شود سرنگون شود

 

دست طمع چو پیش کسان می کنی دراز پل بسته‌ای که بگذری از آبروی خویش

 

اظهار عجز پیش ستم‌پیشگان خطاست اشک کباب باعث طغیان آتش است

 

آدمی پیر چو شد حرص جوان می گردد خواب در وقت سحرگاه گران می گردد

 

ریشهٔ نخل کهنسال از جوان افزون‌تر است بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را
(صائب تبریزی)


ما ز آغاز و ز انجام جهان بی‌خبریم اول و آخر این کهنه کتاب افتاده است
روزگار اندر کمین بخت ماست دزد، دائم در پی خوابیده است
(کلیم کاشانی)


عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد

 

خمیر مایهٔ دکان شیشه‌گر سنگ است

 

 

(طاهر قزوینی)

 


سبک خراسانی

سبک خراسانی، سبک و شیوهٔ شاعران خراسان و ماوراءالنّهر است. در این سبک، سه دوره را می‌توان مدّ نظر قرار داد:
  • دورهٔ تکوین
  • دورهٔ سامانی
  • دورهٔ غزنوی و اوایل دورهٔ سلجوقی

از ویژگیهای سبک خراسانی - که به سبک ترکستانی هم معروف است- می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱. آثار این سبک بر قیدها و سنّت‌های لفظی و صوری تکیه دارد.

۲. این آثار از تسلسل‌های منطقی معانی و شکوه الفاظ برخوردار است و به‌صورتی متین، واقعیّت را به شکل دستگاهی منظّم و قابل قبول نمایش می‌دهد.

۳. این سبک کمی قبل از سدهٔ چهارم تا سدهٔ ششم هجری قمری رواج داشت و پس از آن هم ادامه یافت.

اشعار این سبک از حیث نوع، بیشتر قصیده و از لحاظ لفظ، ساده، روان و عاری از ترکیبات دشوار بوده و واژه‌های عربی در آن اندک است. از لحاظ معنی نیز صداقت و صراحت لهجه، تعبیرات و تشبهات سده و ملموس، از اختصاصات مهم این سبک است.

مضمون

مضمون بیشتر اشعار این سبک، وصف طبیعت و مدیحه و شرح قتوحات پادشاهان و گاه پندو اندرز بوده است.

نمونه:

مرا بسود و فروریخت هرچه دندان بود نبود دندان، لا، بل چراغ تابان بود
سپید سیم رده بود و درو مرجان بود ستارهٔ سحری بود و قطرهٔ باران بود
دلم خزانهٔ پر گنج بود، گنج سخن نشان نامهٔ ما مهر و شعر عنوان بود
همیشه شاد و ندانستمی که غم چه بود دلم نشاط و طرب را فراخ میدان بود
(رودکی)

از صاحبان سبک این دوره می‌توان به شاعران زیر اشاره کرد:

رودکی، شهید بلخی، ابوشکور بلخی، منجیک ترمذی، کسایی مروزی، دقیقی طوسی، فردوسی، عنصری بلخی، فرخی، غضایری رازی، عسجدی، منوچهری دامغانی، فخرالدین اسعد گرگانی، مسعود سعد سلمان، امیر معزی، ابوالفرج رونی، ناصر خسرو و سنایی غزنوی


سبک عراقی

سَبکِ عراقی به سَبکی از شعر فارسی گفته می‌شود که از اواخر قرن ششم تا قرن نهم هجری رواج و ادامه داشته است. نام این سبک از عراق عجم گرفته شده است، اما رواج این سبک محدود به سرزمین عراق عجم نبود و در نواحی دیگر نیز رواج داشت. ابوالفرج رونی ، سید حسن غزنوی و جمال‌الدین اصفهانی از بنیان‌گذاران و کمال‌الدین اصفهانی ، سعدی ، عراقی و حافظ از نمایندگان این سبک به شمار می روند.
 

تاریخچه و زمینه پیدایش

سبک عراقی با پیدایی سلجوقیان در خراسان آن روز و اتابکان در عراق و آذربایجان به وجود آمد .در این زمان ( سده‌ی ششم ) بخش‌هایی از غرب ایران را نیز عراق می‌گفتند اما برای تمایز با بخش میان‌رودان، آنجا را عراق عرب و اینجا را عراق عجم می‌نامیدند. در این زمان گرانیگاه ادبی ایران به آذربایجان و عراق عجم منتقل شد. در این دوران بر اثر سیاست سلجوقیان، مدارس مختلف دینی تأسیس شد . تفسیر و منطق و حکمت و ادب تازی در این مدارس تدریس می شد . شاعران و ادیبان نیز با آن هاآشنا می شدند.
رواج شعر پارسی در پارس و آذربایجان سبب شد که در شعر فارسی تحولی اساسی به وجود آید این تحول را می توان قبل از همه در شعرانوری و ظهیر فاریابی مشاهده کرد. انوری نخستین کسی است که از یک طرف قصاید و مدایح اغراق آمیز و پرصنعت را وارد شعر کرد و از طرف دیگر غزل های لطیف و پرشور سرود. پرچم دار شیوه تازه در ایران خاقانی و نظامی گنجوی شدند و در عراق جمال الدین اصفهانی و پسرش کمال الدین این شیوه را برگزیدند و سعدی و حافظ آن را به اوج رساندند.نظامی داستانسرایی عاشقانه را به زیباترین شکل خویش به سامان رسانید.


خصوصیات سبک

اساس سبک عراقی همان سبک خراسانی ست با این تفاوت که در آن واژه های عربی فراوان تر شده و نیز به دلیل جا به جایی مراکز قدرت و گسترش علوم در حوزه های آموزش علمی و فرهنگی شهرهای مختلف ایران ، واژه های علمی و حِکمی و فلسفی و دینی و نجومی و پزشکی در آثار شاعران وارد شده ورنگ و زنگ یا جلوه ی خود را به شعر شاعران سبک عراقی بخشیده است.
در این سبک، قصیده بیشتر جای خود را به غزل، و سادگی و روانی و استحکام جای خود را به لطافت و کثرت تشبیهات و تعبیرات و کنایات زیبا و تازه و در عین حال دقیق و باریک داد و واژه‌های عربی نیز فزونی گرفت. با ورود تصوف و عرفان در شعر، گویندگان عارفی چون سنایی، عطار، مولوی، حافظ و ده‌ها شاعر دیگر ظهور کردند. در ضمن مضامین اخلاقی و تربیتی و پند و اندرز جای مدایح مبالغه آمیز را گرفت.
معانی شعری در این شیوه تازه گذشته از مدح که با بزرگ نمایی ها و فروتنی فراوان نسبت به ممدوح همراه است. هجو و هزل نیز هست که بیش از دوره قبل رواج می یابد، و کسانی مانند انوری و سوزنی سمرقندی و خاقانی هجوهای تند و هزل های بسیار می گویند. عشق و عرفان و اخلاق از درونمایه های رایج در این سبک است. غزل که ابتدا انوری آن را به صورت یک نوع جدید ارائه می دهد، در شعر بیشتر شاعران این دوره آزمایش می شود. با این همه اوج آن در غزل سعدی و حافظ جلوه گر می شود. قالبهای شعری، گذشته از قصیده که انوری و خاقانی و جمال الدین اصفهانی و ظهیر فاریابی آن را به اوج می رسانند، قالب مثنوی و غزل رواج فراوان می یابد. در پنچ گنج نظامی گنجوی نوعی جدید از انواع ادبی را در قالب مثنوی ارائه می دهد. شاعران فارس و اصفهان هر چند شیوه جمال الدین اصفهانی را می پسندند اما قالب غزل را بر قالبهای دیگر ترجیح می دهند. فارس مرکز غزلسرایی به سبک عراقی می شود. سعدی و حافظ خداوندان غزل هر یک شیوه تازه ای می آفرینند. شیوه عراقی البته در غزل با آنچه در قصیده و مثنوی هست تفاوت دارد. توجه به زیبایی کلمه و سادگی و خوش آهنگی که در واقع سبک خاص سعدی است در غزل تاثیر می گذارد و کسانی مانند سلمان و خواجو و همام و اوحدی و امیرخسرو دهلوی و جامی چه در فارس و چه در جاهای دیگر آن شیوه را در نظر دارند. با این همه حافظ تحولی بزرگ در غرل فارسی ایجاد می کند و سبکی منتقل و آزاد که آن را سبک والا باید خواند می آفریند. در سبک عراقی قالب مثنوی و غزل اهمیت بیشتری پیدا می کند و تا دوره های بعد ادامه می یابد. شعر به لهجه های محلی به سبب ناامنی ها و فقر و سیه روزی مردم فراموش شد و زبان به سوی پیچیدگی و ابهام پیش رفت.میزان زیادی کلمه‌ها و اصطلاح‌های عربی و قرآنی و مانند آن در شعرها و نوشته‌ها وارد شد.


نمونه‌ها

به عمر خویش مدح کس نگفتم دری از بهر دنیا من نسفتم
(عطار)
 
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد نهال دشمنی بر کن که رنج بی‌شمار آرد
(حافظ)
 
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
کریمان جان فدای دوست کردند سگی بگذار آخر مردمانیم
(مولوی)


دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی زنهار بد مکن که نکردست عاقلی


هنر به چشم عداوت بزرگ‌تر عیب است گلست سعدی و در چشم دشمنان خار است
نور گیتی فروز چشمهٔ هور زشت باشد به چشم موشک کور


گوش تواند که همه عمر وی نشنود آواز دف و چنگ و نی
دیده شکیبد ز تماشای باغ بی گل و نسرین به سر آرد دماغ
ور نبود بالش آکنده پر خواب توان کرد خزف زیر سر
ور نبود دلبر همخوابه پیش دست توان کرد در آغوش خویش
وین شکم بی هنر پیچ پیچ صبر ندارد که بسازد به هیچ
(سعدی)


عشق تو بر بود زمن مایه مایی و منی خود نبود عشق تو را چاره ز بی خویشتنی
چو علم آموختی از حرص آنگه ترس كاندر شب چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد كالا
(سنایی)

 

تاریخ ادبیات کلاسیک

دوره های نثر فارسی

نثر فارسی را از دیدگاه سبک و شیوه ی نگارش به چهار دوره باید بخش کرد و این بخش کردن از نظر تفاوت های آشکاری است که در سبک نثر هر دوره پدید آمده است. جای خوشبختی است که امروز نمونه هایی از هر دوره پیش روی ما موجود است و از این رو می توانیم قضاوتی، هر چند ناتمام، ولی دارای مبدا و مـأخذ در این باره بنماییم.

قضاوت ما از این رو ناتمام است، زیرا ابزار قضاوت ما از آن راه است که به صحت متن های موجود کاملا نمی توان ایمان آورد و به یقین گفت که همه ی کلمه ها، نرکیب ها، عبارت ها، مثال ها و شاهدهایی که در این سندها می بینیم، عین صورت اصلی است، زیرا همه ی کتاب نویسان و نسخه نویسان فارسی از عیب بزرگ عدم امانت و بی دقتی در نسخه برداری عاری نبوده اند و هر اندازه یک نویسنده باسوادتر و فاضل تر بوده است، بیش تر در متن ها دست برده و کلمه ها را به میل خود زیر و رو کرده و در عبارت ها و شعر ها کم و زیاد و تصرف روا داشته است. مگر آن که نسخه هایی بیابیم که دست خط خود مولف باشد و این گونه نسخه ها نیز نادر به دست می افتد.

با این حال باید گفت که برای مرادی که ما داریم، یعنی بخش کردن سبک نثر فارسی به دوره های چهارگانه، ابزار کامل موجود است که هر چند نتوان به جزییات با ایمان کامل پی برد، لیکن از نظر کلی با اعتقاد و یقین می توان حکم کرد.

 

دوره ی نخست نثر فارسی

این دوره از آغاز تشکیل دولت های مستقل ایرانی است و آغاز واقعی آن از رمانی است که نخستین کتاب نثر فارسی تالیف آن زمان به دست ما رسیده است که زمان نوح بن منصور سامانی، یعنی اواخر نیمه ی نخست سده ی چهارم هجری است.

نمی توان گفت که پیش از نوح بن منصور کتابی به زبان دری وجود نداشته است، زیرا اطلاع داریم که مردم خراسان و ماوراالنهر در آن دوره فارسی زبان بوده اند و اگر فرض کنیم که آنان دارای کتاب تاریخ و افسانه یا کتابی علمی نبوده اند، دست کم می توان پنداشت که در مسایل دینی و اصول و فروع آن نیاز مبرمی به کتاب داشته اند و پیشوایان خراسان ناگزیر برای آنان از این نظر کتاب هایی تهیه دیده بوده اند، زیرا می بینیم که پس از سه سده با وجود رواج زبان تازی در خراسان، باز مردم آن ولایت از امام محمد غزالی خواهش کرده اند که ترجمه ای از احیاءالعلوم را به فارسی بنویسد و نیاز ایشان را رفع کند و او نیز کتاب کیمیای سعادت را برای آن مردم تالیف کرده است.

نکته ی دیگر آن است که خواندن ترجمه ی تفسیر و تاریخ طبری که در سال ۳۵٦ هجری صورت گرفته است، ما را به این خیال می اندازد که این شیوه که با نهایت پختگی و سلاست و روانی نوشته شده است باید دارای سابقه ای طولانی باشد، زیرا با وجود شباهت هایی که به نثر پهلوی دارد و اثر مستقیمی که نثر عربی در آن کرده است، خود باز مزیت ها و ویژگی هایی دارد که آن را از هر دو نثر پهلوی و عربی کاملا جدا می سازد و آن را مستقل می نماید و این استقلال، باید سابقه ای دست کم یک سده یا بیش تر داشته باشد و تردیدی نیست که در دوره ی طاهریان و آل لیث و اوایل سامانیان در خراسان و ماوراالنهر کتاب هایی به زبان فارسی وجود داشته است و میان امیران محلی و دربار شاهنشاهی نامه نگاری های فارسی می شده است (نگاه کنید به مقدسی، برگ ٢٤٦) و نیز در تاریخ سیستان (برگ ١۷٠) سندی موجود است که ما را به وجود کتاب بزرگ حماسی با نام مغازی حمزه که به احتمال زیاد بایستی به فارسی بوده باشد، آگاه می سازد. (حمزه بن عبدالله الشاری فدیمی ترین ایرانی است که به نام دین بر هارون الرشید نیرومندترین خلیفه ی اسلامی خروج کرد و سال ها با والیان خراسان می جنگید).

و نیز جاحظ در البیان والتبیین خود، از کتابی به نام کاروند نام می برد و آن را یکی از کتاب های فصیج و مهم زبان فارسی می داند و دور نیست که این کتاب هم از کتاب های دری باشد که از میان رفته است.

باری، از دوره ی طاهریان و صفاریان و اوایل دوره ی سامانیان هنوز کتابی به دست نیامده است، جز بخش های کوچکی که تاریخ سیستان و مجمل التواریخ از کتاب گرشاسب تالیف ابوالموید بلخی که او هم چندان قدیم نیست، نقل کرده اند و نیز حکایت های کوچک و بزرگی که در کتاب های دوره ی سامانی و غزنوی و شیخ های صوفیه دیده می شوند که از نظر فصاحت و بلاغت و کوتاهی و ترکیب های ویژه ای که دارند شاید از باقیمانده ی کتاب های این دوره ها باشند.

آغاز واقعی دوره ی نخست نثر فارسی از نیمه ی نخست سده ی چهارم هجری است. یعنی از سال ۳٤٦هجری که شاهنامه ی ابومنصور عبدالرزاق سپهسالار توس به دست ابومنصور المعمری وزیر او، نوشته شده است و مقدمه ی آن امروز در دست است و نیز چند فصلی که در مقدمه ی تاریخ بلعمی و داستان بهرام چوبین و غیره می بینیم که در اصل ِ تاریخ طبری نیست و بلعمی آن ها را از جای دیگری نقل کرده است

دوره ی نخست نثر فارسی تا اواخر سده ی پنجم هجری می کشد و در اواخر سده ی پنجم شیوه و سبک تازه ای که تاثیر نثر عربی در آن شدیدتر دیده می شود، به وجود می آید. هر چند که تا اوایل سده ی ششم هم کتاب هایی مانند مجمل التواریخ و القصص به سبک دوره ی نخست نوشته شده است، اما این کتاب را می توان تقلید شده ی دوره ی نخست شمرد و در همین کتاب عبارت هایی که به شیوه ی تازه تر نوشته شده اند نیز موجود است.

 

دوره ی دوم نثر فارسی

دوره ی دوم از طلوع کلیله و دمنه ی نصرالله منشی یعنی از اواسط سده ی ششم هجری آغاز می شود که به زودی تغییرهای عمده ای در آن راه یافته و مبدل به نثری فنی می گردد.

تاریخ بیهقی را در این دوره باید به کلی جداگانه و از کتاب های بینابین شمرد که در شیوه ی خود منحصر به فرد و نایاب است و گویا در همان دوره نیز از تقلید آن خودداری می شده و به نثر فنی بیش تر توجه نشان داده می شده است.

این دوره تا سده ی هفتم و هشتم هجری پیش می رود و تکامل و دگرگونی های منظم و آشکاری از خود نشان می دهد و هم زمان دو سبک و روش در آن عرض اندام می کنند. یکی نثر مرسل و ساده که دارای مترادف ها و موازنه است و دیگری نثر مسجع و فنی که افزون بر مترادف ها و موازنه های بسیار، دارای سجع های فراوان است. ولی هنوز چیرگی با سبک نخست است و بیش تر نثرهای خوب این دوره ار سجع های متوالی و تکلفات فنی و پای بندی به صنایع لفظی خالی است و این حالت تا اواخر سده ی هفتم دوام دارد و گلستان سعدی کامل ترین نمونه ی این شیوه است و پس از آن تاریخ (یعنی در دوره ی سوم)، نثر مسجع و متکلف چیرگی پیدا می کند و روش یادشده وارونه می گردد و قدیم ترین نمونه ی این شیوه، یعنی نثر متکلف و مسجع و مصنوع، مقامات حمیدی و نفثه المصدور زیدری و کامل ترین نمونه ی آن تاریخ وصاف است. کتاب های متصوفه نیز از یادگارهای این دوره است که مهم ترین آن ها کشفالمحجوب و اسرارالتوحید و تذکره الاولیا است.

 

دوره ی سوم نثر فارسی

دوره ی سوم همان گونه که گفته شد دوره ی چیرگی سجع و قافیه و تکلف و تصنع و دوره ی فساد و تباهی نثر فارسی است و دبیران ایرانی در این دوره در کاربرد کلمه های عربی و لغت های غریب و فن های بیهوده و درازگویی و قافیه پردازی و فضل فروشی از خود اعراب نیز پیشی می جویند.

در این دوره نیز مانند دوره ی پیشین نثر مسجع و مصنوع با نثر مرسل و ساده در کنار هم موجودند و کتاب های فصیح و بلیغ و زیبایی نیز که به ندرت سجع و قافیه را رعایت کرده اند، در سراسر این دوره نوشته شده و وجود داشته اند، اما همان گونه که گفته شد، چیرگی با نثر متکلفانه و مسجع است.

این سبک از سده ی هشتم تا سیزدهم هجری در ایران، ترکستان، هند و عثمانی رایج بوده و نامه های درباری و واقعه نگاری و تاریخ های عمده، به این شیوه نوشته می شده است. نمونه های کامل این سبک  تاریخ موسوم به ظفرنامه تالیف شرف الدین علی یزدی و تاریخ شاه عباس دوم تالیف میرزا طاهر وحید تبریزی و دره نادره و جهانگشای میرزا مهدی خان منشی نادر و گیتی گشای میرزا صادق نامی و حدایق الجنان عبدالرزاق دنبلی است.

 

دوره ی چهارم نثر فارسی

این دوره زمان بازگشت ادبی است که در آن نثر دیرتر از نظم مورد اصلاح قرار می گیرد و سبک های گوناگونی در نثر پدید می آید. لغت های ساختگی فارسی پیدا شده و نوشتن نثر به فارسی ناب در هند و ایران معمول می گردد.

آغاز این دوره سده ی دوازدهم هجری و هنگام نیرومند شدن آن اواخر این سده است. در این دوره پی روی از گلستان سعدی توسط قائم مقام رواج یافت و تقلید از بیهقی و طبری و نثر دوره ی دوم آغاز گردید و سرانجام پس از آمیختگی شرقیان با مردم غرب و نشر جراید و روزنامه ها، سبک ساده نویسی و دورانداختن مترادف ها و موازنه ها و سجع های مکرر رواج یافت و در پایان سده ی دوازدهم به کلی تغییر کرد و امروز که سده ی چهاردهم هجری است، دیگر از نثر مصنوع اثری باقی نیست و سبک ویژه و شیوه ی تازه ای پدید آمده است که آینده ی خوبی را نوید می دهد.

معروف ترین نویسندگان این دوره ابوالفضل دکنی، شیخ محمد علی حزین، عبدارزاق دکنی، نشاط، قائم مقام، سپهر، هدایت، ملکم خان، طالبوف، آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی، فرهاد میرزا اعتمادالدوله، اعتضادالسلطنه، میرزا علی محمد پرورش، عبدالوهاب قزوینی، فروغی و مجیرالدوله هستند.

 

• نثر فارسی را از دیدگاه دوره های تاریخی  به شش دوره باید بخش کرد:

١- دوره ی سامانی (۳٠٠ تا ٤۵٠ ه ق)

٢- دوره ی غزنوی و سلجوقی اول (٤۵٠ تا ۵۵٠ ه ق)

۳- دوره ی سلجوقی دوم و خوارزمشاهیان، نثر فنی (۵۵٠ تا ٦٠٠ ه ق)

٤- دوره ی سبک عراقی، نثر صنعتی (٦٠٠ تا ١٢٠٠ ه ق)

۵- دوره ی بازگشت ادبی (١٢٠٠ تا ١۳٠٠ ه ق)

٦- دوره ی ساده نویسی (١۳٠٠ ه ق تا امروز)

 

ویژگی های این دوره های تاریخی عبارت است از:

١- در دوره ی سامانی نثر فارسی ساده و کوتاه و بی صنعت و پیام دهنده بوده و واژه های فارسی بر واژه های عربی می چربیده است و نمونه ی کامل آن تاریخ بلعمی و حدود العالم است.

 

٢- در دوره ی غزنوی و سلجوقی اول، نثر عربی در فارسی اثر کرده، جمله ها دراز شده و واژه های عربی رو به افزایش نهاده است. نمونه ی آن تاریخ بیهقی و کلیله و دمنه است.

 

۳- در دوره ی سلجوقی دوم و حوارمشاهیان موازنه و سجع و تکلفات و صنایع بدیع در نثر فراوان شده است. نمونه ی آن مقامات حمیدی و مرزبان نامه است.

 

٤- در دوره ی صنعتی تکلفات بدیعی زیادتر شده است و واژه های عربی مشکل و اصطلاحات علمی نیز افزونی گرفته و نثر این دوره و فهم آن را دشوار ساخته است. نمونه ی آن نفثه المصدور زیدری، التوسل الی الترسل بهاءالدین و نثر لباب الالباب و جوامع الحکایات عوفی و تاریخ یمینی ترجمه ی جرفادقانی و جهانگشای جوینی و تاریخ وصاف تالیف ادیب عبدالله است.

 

۵- در دوره ی بازگشت ادبی تقلید از نثر زیبای گلستان سعدی و نثر خوارزمی و نیز تاریخ بیهقی رواج گرفت و نمونه ی آن منشآت قائم مقام و نشاط و ناسخ التواریخ سپهر و تالیفات هدایت و نامه ی دانشوران است.

 

٦- در دوره ی ساده نویسی، نثر ساده و فصیح رواج یافت که نمونه ی آن رساله های ملکم و ترجمه های حاج بابای اصفهانی و کتاب احمد طالبوف و دیگر تالیف های او و کتاب ابراهیم بیک و افسانه های کنت مونت کریستو و سه تفنگدار ترجمه ی محمد طاهر میرزا و نیز مقاله های جراید مهم فارسی است.

 


دوره ی نخست نثر فارسی، دوره ی سامانی

 

دوره های تاریخی نثر فارسی

دوره ی نخست:

  دوره ی سامانی ( از ۳٠٠ تا ٤۵٠  ه ق)

الف ) ویژگی های سبک نگارشی در دوره ی سامانی

١-  ایجاز و اختصار

این همان شیوه ای است که در نثر "پهلوی" نیز دیده می شود. یعنی اختصار در این شیوه به اندازه ای است که اگر یک کلمه از عبارتی حذف شود، موجب فساد جمله و ابهام در مطلب می گردد و نویسندگان قدیم عرب نیز این شیوه را رعایت می کردند. از سده ی ششم هجری نیز نویسندگانی که این معنی را عیب می شمردند آن را به وسیله ی آوردن لفظ ها و جمله های مترادف به سلیقه ی خود اصلاح کرده اند.

٢- اسهاب (دراز کردن سخن)

در این دوره علاوه بر دراز گویی، در هیچ موردی (جز در خطبه های کتاب) به سجع و موازنه و مزدوج که از ویژگی های نثر فنی است بر نمی خوریم. در کتاب های قدیم تازی، یعنی کتاب هایی که تا اواخر سده ی سوم هجری تالیف گردیده اند نیز از سجع و تکلفات دیگر خودداری می شده است. از این رو می توان گفت که نویسندگان فارسی این دوره در این شیوه مقلد نویسندگان عرب و نیز پهلوی بوده اند.

۳- تکرار

در این دوره خواه تکرار یک لفظ، خواه یک جمله و خواه تکرار یک فعل عیب شمرده نمی شده است. بر خلاف دوره های بعد که تکرار را نوعی از عجز نویسنده می شمرده اند و تا می شد همان لغت یا معنی را در جمله ها تکرار نمی کردند و آن را گاه با تبدیل لفظ و گاه با آوردن مجاز و گاه با حذف از روی قرینه جبران می کردند و پیدا شدن فعل های معین: "شد"، "نمود"، "گشت"، "گردید"، "آمد"، "افتاد" و غیره به معنی های مجازی برای گریز از تکرار بوده است.

ولی تکرار در نثر قدیم فارسی یعنی از عهد "اوستا" تا عهد ساسانیان و نشر ادبیات "پهلوی" به خوبی دیده می شود و نویسندگان "دری" به سنت قدیم عمل می کرده اند.

٤- کوتاهی جمله ها

کوتاهی جمله ها لازمه ی "ایجاز" است و این قاعده در نثر "پهلوی"نیز مرسوم بوده است.

۵- کم بودن لغت تازی

در این دوره شمار واژه های عربی از پنج تا ده درصد بیش تر نیست و آن واژه ها هم یا "واژه های اداری و دولتی" است  که توسط سازمان حکومتی عرب در میان مردم رایج گردیده بود یا "واژه های علمی" است که به وسیله ی ترجمه وارد زبان شده بود و یا "واژه های دینی" است که نظیرش در دین ایرانیان موجود نبوده است و یا "اصطلاحات تازه" ای که نظیرش در فارسی نبوده است.

٦- به کارگیری قید ظرف

در این دوره به جای "در" کلمه ی "اندر" (که از "پهلوی" هم متداول بوده است) به کار می رود و در به کارگیری آن گاه زیاده روی می شود. "اندرون" نیز در این دوره معمول بوده است.

۷- به کارگیری "بر"

پیش از فعل ها و پس از اسم های مضاعف

امروز اگر مراد تو برآید / فردا رسی به دولت آیا بر

چندین هزار امید بنی آدم / طوقی شده به گردن فردا بر  (ترکی کشی)

 

٨- آوردن فعل ها با پیشاوندهای قدیم

 

مانند : فرا، فراز، باز، فرو، بر، اندر، همی، آو و غیره.

به کار گیری فعل های مرکب مانند جنگ کردن و رقص کردن و طلب کردن به جای جنگیدن و رقصیدن و طلبیدن.

به کارگیری فعل های قیاسی قدیم مانند آوریدن و گدازیدن به جای آوردن و گداختن.

به کارگیری است و نیست با یاء مجهول مانند استی یا نیستی.

 

٩- به کارگیری واژه های فارسی کهنه

مانند فعل نشاستن متعدی فعل نشستن و جمله ی پَرگَست باد به جای معاذالله که بعدها از میان رفتند.

 

١٠- آوردن ِ

 "ایدون" به جای "چنین" و "ایذر" به جای "این جا" و "حرب" به جای "جنگ"

 

١١- آوردن ِ

"او" و "وی" برای ضمیر مفرد غایب، چه جان دار و چه بی جان و "ایشان" برای جمع.

 

١٢- آوردن جمع واژه های عربی به صیغه ی فارسی

مانند ملکان، عالمان و کاهنان

و افزودن جمع فارسی بر جمع های عربی. مانند ملوکان و عجایب ها

 

١۳- آوردن "آن" و "این" نه به عنوان ضمیر اشاره، بلکه به عنوان حرف تعریف

مانند این عبارت طبری: «کفت برو و این زن را بیاور»

 

١٤- استفاده از مصدر به جای مصدر مرحم

مانند:«او را چیزی نتوانستند گفتن». که از سده ی ششم هجری به جای "گفتن" مصدر مرحم یعنی "گفت" معمول شد.

١۵- انطباق عدد با معدود

مانند: ده پسران، سه خواهران

 

١٦- به کار بردن "یکی" به جای "یک"

خواه اسم بعدش یاء نکره داشته باشد یا نه. مانند: "یکی مرد" یا "یکی مردی"

 

١۷- به کار گیری "به سوی" به معنی "برای"

طبری می نویسد: «و این ضحاک را اژدها به سوی آن گفتندی کی بر کتف او دو پاره گوشت بود بزرگ.

 

١٨-  حذف پساوند"تر" که نشانه ی صفت تفضیلی است

طبری می نویسد: «کیومرث گفت او شیرست قوی همه سباع زمین» یعنی قوی تر از همه ی سباع زمین

١٩- آوردن "من" به جای "او" و ضمیر متکلم به جای ضمیر غایب

در کارنامک آمده است: «اردوان دانست که کنیزک من (یعنی کنیزک او) با اردشیر گریخت. تاریخ سیستان می نویسد: «حسین دانست و مردمان که با وی طاقت نداریم (یعنی طاقت ندارند) صلح پیش گرفت.

٢٠-  حمع بستن با " آن " برای کلمه های عربی یا فارسی که آخر آن ها الف باشد

مانند بناآن، ترساآن، ناسزاآن، داناآن و بیناآن.

٢١- "مردم" را اغلب مفرد می شمردند.

٢٢- به کار بردن "نیز" به معنی "دیگر"

در تاریخ سیستان آمده است: «گفت یا غلام هزار دینار دیگر فرا او ده . . . غلام گفت دینار نیز نماند اندر خزینه».

٢۳- به کار بردن "فرا" بر سر اسم ها و ضمیرها همچون قید مکان

فرا سر او (بر سر او) رفت. فرا گوش او ( در گوش او) سخن گفت. فرا روی او ( به روی او) زد

 

ب) نویسندگان نام دار و کتاب های دوره ی سامانی

باید اعتراف کرد که اطلاعات ما در باره ی نویسندگان و کتاب های این دوره بسیار ناقص است و به جز چند تن مشهور که از آنان آثاری باقی مانده است (مانند ابومنصور المعمری و ابوالموید بلخی و بلعمی) و چند تن دیگر، از دیگران که بی شک گروهی بزرگ بوده اند خبر نداریم و با تاکیدی که سامانیان در زنده کردن آداب و فرهنگ ایران داشته اند، نمی توان باور کرد که در آن روزگار تنها تاریخ و تفسیر طبری و شاهنامه و گرشاسب نامه به پارسی تالیف شده باشد و کتاب های فارسی بایستی بیش از این باشد که اکنون در دست ما است و بدون شک دیوان ها و آثار دیگران از میان رفته است.

ما در زیر به  آن چه که از این دوران و با سبک نگارشی آن باقی مانده است اشاره خواهیم کرد که مقدم بر همه "مقدمه ی شاهنامه منثور" اثر ابو منصور المعمری است.

 

• مقدمه ی شاهنامه ی منثور ابو منصوری

این مقدمه بر "شاهنامه ی منثور ابو منصوری" (که ماخذ فردوسی بوده است) نوشته شده است که نخست آن را با ضمایمی مقدمه ی شاهنامه ی منظوم فردوسی قرار دادند، ولی در زمان شاه زاده بایسنقر میرزای گورکان آن مقدمه را برداشتند و مقدمه ی کنونی (یعنی مقدمه ی بایسنقری) را بر شاهنامه ی فردوسی افزودند. (برای آگاهی بیش تر به مقاله ی آقای قزوینی در جلد دوم  "بیست مقاله" نگاه کنید).

پس از دوره ی فتوحات و استقرار دولت عرب در ایران و شوق شدید مردم ایران به اطلاع از علوم و فنون و تاریخ ملل و اقوام، در سال ١٤٢ ه ق یکی از ایرانیان اهل دانش و ادب به نام عبدالله بن المقفع کتابی به نام "خدای نامه" درباره ی تاریخ پادشاهان ایران از پهلوی به عربی ترجمه کرد که در میان نویسندگان عرب به "سیرالملوک" معروف بوده و بدبختانه امروز از میان رفته است.

پس از ابن المقفع چندین نفر دیگر نیز سیرالملوک های متعددی در تاریخ پادشاهان ایران به زبان های عربی و فارسی به نثر یا نظم نوشتند که در فارسی "شاهنامه" نامیده می شدند (برای آشنایی با این نویسندگان و کتاب های آنان به جلد دوم "سبک شناسی" بهار، برگ های ٦ – ٢ نگاه کنید).

یکی از این شاهنامه های قبل از فردوسی، شاهنامه ای بوده است منثور که در اواسط سده ی چهارم هجری به فرمان ابومنصور محمد بن عبدالرزاق گردآوری شده است. وی از رجال تاریخی این دوره است که به نوشته ی مقدمه ی شاهنامه، نسبت او به بزرگان زمان ساسانیان می رسیده است. وی از اعیان و روسای توس بوده است و در عهد سامانیان ریاست اداره ی توس و نیشابور را بر عهده داشته است که در سال های ۳٤٩ و ۳۵٠ ه ق دو بار یه سپهسالاری کل خراسان رسیده و در سال ۳۵١ ه ق در جریان جنگ هایی که به سود دیلمیان در خراسان به راه انداخته بود مسموم و کشته شد. وزیر او ابو منصور المعمری که از خویشاوندان او نیز بود صاحب "شاهنامه ی منثور ابو منصوری" است که کار گردآوری آن را به فرمان محمد بن عبدالرزاق انجام داده است. مقدمه ی این شاهنامه قدیم ترین اثر نثر فارسی شناخته شده است و در برخی نسخه های خطی دیده می شود.

این مقدمه از جمله نثرهایی است که از عربی ترجمه نشده و در اصل به فارسی دری نوشته شده است. از این رو دارای ویژگی های زیر است:

- فارسی آن بر تازی غلبه دارد و به جر نام ها، یک تا دو درصد لغت تازی بیش تر در آن نیست و بقیه به فارسی خالص است و طوری هم نیست که معلوم شود که نویسنده قصد خاصی در این شیوه داشته باشد. لغت های فارسی آن همه از لغت های روان و ساده ی دری است. این سادگی و فراوانی واژه های فارسی و اندکی واژه های تازی در فردوسی که شاهنامه ی خود را از روی متن منثور این کتاب به نظم آورده است اثر بخشیده و شاهنامه را به سبک و شیوه ای که می شناسیم درآورده است.

- ویژگی دیگر این مقدمه خالی بودن از موازنه و مترادفات و سجع و دیگر صنایع است که در آن روزگار رسم نبوده است و فقط در یک جا که می خواهد فضایل شاهنامه را برشمارد، سجع دیده می شود. (بیست مقاله ی قزوینی، ج ٢)

 

• ترجمه ی تاریخ طبری

مترجم کتاب "تاریخ طبری" (که اصل آن به عربی " تاریخ الرسل و الملوک" نامیده می شود و توسط ابی جعفر محمد بن جریر طبری نوشته شده است) ابو علی محمد ابن محمد البلعمی وزیر منصور بن نوح سامانی است که مطابق سندی در مجمل التواریخ  (یزگ ١٨٠) در سال ۳۵٢ ه ق به این کار آغاز کرده است و پس از "مقدمه ی شاهنامه ی منثور" قدیم ترین سند نثر فارسی است که به دست ما رسیده است و از امتیارهای این نرجمه یکی آن است که بسیار مفصل است. این ترجمه از "مقدمه ی شاهنامه" بیش تر لغت تازی دارد و سجع و موازنه و مترادفات نیز در آن نیز وجود ندارد. 

 

• ترجمه ی تفسیر طبری

ترجمه ی تفسیر قرآن طبری باید در یک زمان با نرجمه ی تاریخ طبری انجام گرفته باشد (حدود سال ۳۵٢ ه ق یا سالی پس و پیش). این ترجمه نخست در ١٤ جلد گرد آمده و سپس آن را ۷ جلد کرده اند. نسخه ی نفیسی به تاریخ نگارش ٦٠٦ ه ق در هفت جلد در کتاب خانه ی ملی ایران موجود است که پیش از آن از کتاب های مقبره ی شیخ صفی الدین بوده است و جلد چهارم آن گم شده است.

این ترجمه به فرمان منصور بن نوح سامانی و توسط گروهی از عالمان ماوراء النهر از عربی به فارسی برگردانده شده است. ویژگی های آن همچون "ترجمه ی تاریخ طبری" است جز آن که رنگ ترجمه در آن آشکارتر است و ناگزیر لغت های قرآنی در آن بیش تر است و گاه واژه های فارسی غریب را نیز که در ترجمه ی کلمه های قرآنی بدان نیازمند بوده اند در آن آورده اند.

 

• رساله های استخراج و شش فصل

تالیف دو رساله ی "استخراج در شناختن عمر" و "شش فصل در شناختن اسطرلاب" را به محمد بن ایوب الطبری نسبت داده اند که اولی در کتاب خانه ی ملی ایران در تهران موجود است و دومی متعلق به کتاب خانه ی سید جلال تهرانی است و به صورت پرسش و پاسخ نوشته شده و تالیف آن به سال ۳۷٢ ه ق و نخستین کتابی است که در اسطرلاب به فارسی نوشته شده است.

 

• حدودالعالم من المشرق الی المغرب

این کتاب که مولف آن نامعلوم است یکی از کتاب های بسیار روان و فصیح زبان فارسی است که در سال ۳۷٢ ه ق برای امیر ابوالحارث محمد بن احمد از امیران آل فریغون که خاندانی ادب پرور و علم دوست بوده اند تالیف یافته است.

این کتاب هر چند در شمار کتاب های علمی است ، ولی در زمینه ی سبک این دوره  هم می توان از آن استفاده کرد.

 

• عجایب البلدان و کتاب گرشاسپ

این دو کتاب از نوشته های ابوالموید بلخی از دانشمندان و شاعران مشهور زمان سامانیان است و شاهنامه ی او که به نظم و نثر بوده است و کتاب گرشاسپ او که ماخذ گرشاسپ نامه ی اسدی طوسی است شهرت به سزایی دارد. اما متاسفانه آثار او همه به تاراج رویدادها رفته و از آن ها جز نامی بر جای نمانده است. مگر کتابی ناقص به نام عجایب البلدان که در سال های بعد دیگران در آن دست ها برده اند و حتا رویدادهای سال های ۵٦٢ و ٦٠٦ ه ق نیز در این کتاب دیده می شود. کتاب عجایب البلدان را ابوالموید برای ابوالقاسم نوح بن منصور گرد آورده است. "تاریخ سیستان" در چند جا از این کتاب با نام "عجایب بر و بحر" یاد می کند و چیزهایی از آن نقل می کند. این کتاب همچنین یک فصل از "کتاب گرشاسپ" را آورده است که سبک آن نیز به سبک دوره ی سامانی بی اندازه نزدیک است.

از این فصل و فصل های دیگر که "تاریخ سیستان" از ابوالموید بلخی برگزیده است و از گردآوردن شاهنامه ی بزرگ و گرشاسپ نامه توسط او پیدا است که وی در روایت ها و داستان های پهلوی دستی داشته است و کتاب های بندهشن و خدای نامه و سیرالملوک را دیده و با زبان و واژه های پهلوی و اصطلاحات آن آشنا بوده است. شاید "شاهنامه ی دقیقی" که اطلاعات درستی از زردشت و پیداشدن او دارد و نیز بخشی از داستان گشتاسپ و زریر و ارجاسپ که از "یادگار زریران" و از پهلوی گرفته شده است، باز مربوط به شاهنامه ی ابوالموید باشد. زیرا احنمال دارد که دقیقی و مردم ماوراالنهر و بلخ "شاهنامه ی ابومنصوری" را که ماخذ فردوسی است، ندیده باشند و و مرجع آگاهی مردم خراسان از خدای نامه تنها شاهنامه ی ابوالموید بوده است.

 

• الابنیه عن حقایق الادویه

در تاریخ تالیف این کتاب که توسط حکیم موفق الدین ابو منصور علی الهروی در علم شناخت داروها نوشته شده است اختلاف نظر وجود دارد. برخی از خاورشناسان این کتاب را از عهد منصور بن نوح سامانی (۳٦۵ – ۳۵٠ ه ق) و برخی از اهل تحقیق آن را از تالیف های سده ی پنجم دانسته اند، آن هم به این دلیل که در نسخه ی خطی که به دست اسدی طوسی شاعر معروف در تاریخ شوال ٤٤۷ ه ق نوشته شده است، کاتب در پشت نخستین صفحه ی کتاب جمله ی دعایی "حرسه الله" را به دنبال نام مولف آورده است و از این رو برخی گمان کرده اند که شاید مولف در آن زمان زنده بوده است و تاریخ تالیف کتاب را در همان حدود نیمه ی اول سده ی پنجم می دانند. ولی این قبیل نمودارها نمی تواند دلیل اقناعی باشد، زیرا اغلب دیده شده است که کاتبان عین عبارت کاتبان پیشین را بدون توجه به معنی آن ها نقل کرده اند. سبک این کتاب با سبک سده ی چهارم تفاوتی ندارد و همه ی ویژگی های قدیم را در بر دارد.

 

• التفهیم لاوایل صناعت التنجیم

ابوریحان محمد بن محمد از مردم "بیرون" است که محلی بوده است در بیرون شهر گرگانیه ی خوارزم. ابوریحان بیرونی از دانشمندان و حکیمان بزرگ عصر خود، ریاضی دان، منجم، مورخ و جغرافیادان سده ی چهارم و پنجم هجری است و او را بزرگ ترین اندیشمند مشرق زمین می شناسند. وی در سال ۳٦٢ ه ق در خوارزم زاده شده و در اوان انقلاب سلاجقه و سلطنت مسعود غزنوی در گذشته است. وی نخست در دربار مامونیان خوارزم می زیسته و سپس به خدمت شمس المعالی قابوس پادشاه زیاری گرگان رسیده و کتاب "الاثار الباقیه عن القرون الخالیه" را به نام او تالیف کرده و آن گاه به غزنه رفته و در خدمت سلطان محمود و پسرش مسعود دیری زیسته و سفری به هندوستان کرده و مطالعاتی در مذاهب و عقاید و تاریخ و آداب و علوم و اساتیر هند نموده است و گویند زبان سانسکریت می دانسته است و کتاب "تحقیق ماللهند" که یکی از مآخذ سودمند درباره ی روایات و عقاید هندیان است از تالیف های اوست.

تالیف های این مرد بزرگ به زبان علمی عالم اسلام و ایران آن دوره، یعنی به زبان عربی است مگر ترجمه ی التفهیم لاوایل صناعت التنجیم که خود آن را از تازی به پارسی برگردانیده است.

هر چند کتاب التفهیم لاوایل صناعت التنجیم در دوره ای ترجمه و نوشته شده است که آغاز تحول و تطور ادبی و طلیعه ی عصر غزنوی و سلجوقی است، لیکن به خوبی پیدا است که استاد ابوریخان زیر بار تجدد ادبی عصر نرفته و کتاب خود را به سبک و طرز قدیم یعنی به همان سادگی و استحکام و روانی و پر بودن از واژه های فارسی و با به کارگیری کلمه ها و فعل های کامل و تمام و درست بنا کرده و نوشته است. چنان که در همه ی کتاب یک بار لفظ "در" دیده نمی شود و همه جا "اندر" آمده است و از این قبیل. این کتاب از آخرین کتاب های دوره ی نخست نثر فارسی است زیرا در این کتاب نوشتن "چنین" به جای "ایدون" و نیز ترک به کارگیری بای مکرر بر سر فعل ها و اسم ها، تازه به نظر می آید.

این کتاب اگرچه ترجمه است ولی مترجم که خود ابوریحان است، کوشیده است که کسوت تازی را از لفظ ها و جمله ها بیرون آورد. در هیچ کتابی تا این اندازه در لغت های فارسی دیده نشده است و واژه های تازی آن از پنج درصد تجاوز نمی کند که آن ها هم یا لغت های دولتی است مانند خلاف، ظفر، صلح، خطا، خلوت، خاصه، مملکت، وداع، عامل، توزیع، حشم و یا دینی است مانند حق، اعتقاد، احتیاط، حلال، حیوان یا اصطلاح علمی است مانند فلک، جسم، حرکت، محرک، مقدار، جمله، تفصیل، قیاس، حس، قطر، حفظ، اما، بعد، یا کنایات و اصطلاحات تازه و آن کلمه هایی که فارسی نداشته است مانند حکم، در حکم، به موقع افتادن، معروف، دعوی، مطلق، منسوب، غرفه، مَثَل، مهم. یا از نظر ایجاز و فصاحت مانند اول به جای نخستین با برای تکرار نکردن مانند لهو برای شادی، غذا برای خورش و تره برای نبات.

این شیوه ی نثر آن هم در سده ی چهارم امری غیر طبیعی است و نشان دهنده ی تعمدی است که ابوریخان در این کار داشته است.

 

• دانش نامه ی علایی

شیخ الرییس شرف الملک ابوعلی حسین عبدالله بن سینا از مردم بخارا است (۳۷٠- ٤٢۷ ه ق) که در همه ی علوم زمانه ی خود به ویژه در پزشکی و حکمت سرآمد جهان گردید. رساله هایی را به ابن سینا نسبت داده اند که هیچ کدام مسلم نیست که به قلم او نوشته شده باشد، مگر دانش نامه ی علایی و قراضه ی طبیعیات و رساله ی نبض که از لحاظ سبک، اصالت کلمه ها و آهنگ عبارت ها به سبک دوره ی اول نثر فارسی، یعنی سبک سده ی چهارم هجری نوشته شده اند. در نثر ابو علی سینا نیز همچون ابوریحان بیرونی قصد ویژه ای در به کار گیری واژه های فارسی وجود داشته است.

 

• رساله ی حُیی بن یقظان

اصل این کتاب به عربی و توسط ابوعلی سینا نوشته شده است و کسی آن را به فرمان علاءالدوله ابو جعفر حسام امیرالمومنین به فارسی دری برگردانده است. این کتاب از هر جهت به سبک قدیم نوشته شده است و برخی از پژوهشگران آن را به بوعبید جورجانی، شاگر شیخ الرییس، نسبت می دهند.در این کتاب آثار ترجمه به خوبی پیدا است و پیداست که مترجم کوشیده است متن تازی را کلمه به کلمه به فارسی برگرداند و از این روی عبارت ها کوتاه و خلاصه و ایجازی اخلال آور ایجاد شده است.

به شیخ ابوعلی سینا رساله های فارسی نسبت می دهند که به دلیل سبک نگارش نمی توان باور کرد و شاید شیخ آن را به عربی نوشته و در سده های بعدی دیگری آن را به فارسی برگردانیده باشد. از آن جمله است رساله ای با نام کنوزالمغربین است که آن را در کتاب "کشف الظنون" به شیخ نسبت داده اند.

 

• تازیخ سیستان

تاریخ سیستان کتابی است که مولف آن ناشناس و  تاکنون یک نسخه بیش تر از آن به دست نیامده است، اما این نسخه مثل آن است که دومین نسخه ای است از اصل تالیف، یا اولین نسخه ای است که از روی اصل رو نویسی شده باشد و به همین دلیل کم تر به یغما و تاراج کاتبان گرفتار آمده است.

بخش نخست این کتاب بسیار قدیمی است و فصل هایی از نثر ابوالموید و دیگران مانند بشر مُقَسم در این بخش نقل گردیده و بقیه ی بخش نخست تا تاریخ ٤٤۵ – ٤٤٤ ه ق ( یعنی آغاز دست اندازی سلجوقیان در سیستان و جلوس طغرل اول) بر یک روش و با عبارت هایی بسیار کهنه و سبکی بس قدیمی که نمودار سبک بلعمی است نوشته شده است و از این تاریخ تا سال ۷٢۵ ه ق با سبکی دگرگونه پایان یافته است که باید آن را مخلوطی از دوره ی دوم (سده ی ششم) و دوره ی سوم (سده ی هفتم) و عصر مغول دانست.

با وجود آن که بخش نخست تاریخ سیستان کهنه تر است، ما آن را هم ردیف التفهیم نهادیم، یعنی در شمار پیروان سبک قدیم قرار دادیم. اما تفاوتی که میان این دو کتاب هست آن است که در التفهیم چنان که گفته شد، تعمدی در رعایت سبک و نگاهداری موازنه ی زبان فارسی در برابر تازی شده است، ولی در تاریخ سیستان نویسنده به طور طبیعی چیز نوشته و قصد خاصی در تگاهداشتن شیوه و مراعات سبک و ترک عمدی لغت های فارسی نداشته است و از این رو بر خلاف التفهیم که یکدست نوشته شده است، تاریخ سیستان یکدست نیست، زیرا نویسنده در فصل های اولیه ی کتاب از کتاب های قدیم تر فارسی نقل کرده است و باقی را، یا مولف خود به فارسی نوشته است یا از تازی ترجمه کرده است و آن چه که به فارسی نوشته است شبیه به سبک نثر بلعمی و ابوالموید است و آن ها که از تازی ترجمه گردیده گاهی دارای جمله هایی است که به جمله بندی تازی سخت شبیه است. با این حال، از نظر سبک کلی و معلومات عمومی در شمار گروه نخست و از آخرین نمونه های نثر فارسی دوره ی اول (دوره ی سامانی) است.

 

• زین الاخبار گردیزی

این کتاب تالیف ابو سعید عبدالحی بن الضحاک بن محمود گردیزی و تاریخ تالیف آن سال ٤٤٠ ه ق است. کتابی است بزرگ که در تاریخ عالم از آدم و پیامبران و پادشاهان و خلفا و امیران اسلامی و عیدها و آثار قدیمی دیگر به زبان فارسی بسیار پخته و به سبک قدیم نوشته شده است. بخش هایی از این کتاب درباره ی طاهریان و آل لیث و سامانیان و غزنویان تا امیرمودود بن مسعود، مکرر به چاپ رسیده است.

این کتاب از بیهقی بیش تر به سبک قدیم نزدیک است و به سبک بلعمی نیز شباهتی دارد. نویسنده کوشیده است با نهایت سادگی و روانی بنویسد ولی از فرط ایجاز و مقید بودن به ذکر اصل مطالب، مانند تاریخ سیستان و بیهقی میدانی برای جولان قلم نداشته است و به جز مطالب کوتاه معین، یعنی شرح حال ساده ی پادشاهان از مرگ و ولادت و ولایت گرفتن و وزیر نشاندن و فتح و هزیمت و عزل و نصب امیران، چیزی ندارد. بنابراین نمی توان زیادتر از آن استفاده کرد و دیگر قسمت های چاپ نشده ی آن هم بر همین منوال و بسیار خلاصه نوشته شده است.

 

• تالیف های ناصر خسرو علوی

سفرنامه و زادالمسافرین و وجه دین و رساله ی کوچکی که در پاسخ قصیده ی شاعری گفته شده است، از آثار ناصر حسرو علوی است که همه به سبک و شیوه ی دوره ی اول نزدیک است و ما دیرتر درباره ی آن ها سخن خواهیم گفت.

 

• تالیف های شهمردان ابن ابی الخیر

روضه المنجمین ( ٤٦٦ه ق) و نزهت نامه ی علایی (٤۷۷ ه ق) از تالیف های شهمردان ابن ابی الخیر است و شیوه ی این دو کتاب نیز به شیوه ی قدیم بسیار نزدیک است و ما دیرتر به آن ها نیز خواهیم پرداخت.

 

• کشف المحجوب

نویسنده ی این کتاب ابو یعقوب سکزی از نویسندگان میانه ی سده ی چهارم و پنجم و در تایید مذهب اسماعیلی است. این کتاب به شیوه ی عصر سامانیان نوشته شده و مولف هر فصل آن را "جستار" نام نهاده است. کشف المحجوب در سال ١۳۳٦ ش از روی نسخه ی نفیسی که والنتین ژوکوفسکی تصحیح نموده است با مقدمه ی جامعی به وسیله ی موسسه ی چاپ و انتشارات امیرکبیر در تهران به چاپ رسیده است.

 

• کتاب های متصوفه

کتاب های صوفیان مانند کشف المحجوب ابوعلی بن عثمان الغزنوی الجلابی الهجویری و نامه های شیخ ابو سعید ابوالخیر و آن چه به شیخ ابوالحسن خَرَقانی منسوب است و تذکره الاولیاء و اسرار التوحید، همه از نظر سبک در شمار پیروان دوره ی سامانیان است. چه از این نظر که سعی در سادگی عبارت ها داشته اند و چه این که امثال و حکم و گفته های پیشینیان را که سینه به سینه به شیوخ صوفی می رسیده است کم تر با دخل و تصرف نقل نموده اند. این کتاب ها دارای سبکی ساده و استوار و لغت های اصیل و کلمه ها و ترکیب های زیبا و قدیمی و فعل ها و صیغه های تمام و کمال هستند. تصنعات و تکلفات منشیانه ی سده های پنجم و ششم به هیچ روی در کتاب های صوفیان یافت نمی شود و چون بیش تر سر و کار این کتاب ها با عوام و درویشان و سخنان مشایخ است، بسیار طبیعی بیان شده و گویی انسان در خواندن این کتاب ها با یکی از مردم سده ی چهارم خراسان گفت و گو می کند.

کتاب های فارسی صوفیان از یک سو در نهایت سادگی و زیبایی و رسایی و حسن تاثیر و صرف و نحو کامل و دارای لغت های فارسی است که در سده های بعد همه از میان رفته است. و از سوی دیگر دارای مجموعه ای از اصطلاحات ویژه ی صوفیان است. ولی این فواید و لطایف و خوش سبکی و اصطلاخات ویژه متاسفانه از سده ی ششم نمی گذرد که ما علت آن را در بخش مربوط به سده های پنجم و ششم خواهیم گفت و تاثیر تصوف را در ادبیات فارسی از نظم و نثر به تفصیل بیان خواهیم کرد.

 

• کتاب های علمی

کتاب های علمی در این دوره و نیز در دوره های بعد، از نظر سادگی و ایجاز و آوردن لغت های فارسی همه شبیه به یکدیگر است و چنان که در ترجمه ی تفسیر طبری و التفهیم و دانش نامه ی علایی دیدیم، عبارت های این کتاب ها از کتاب های تاریخی و ادبی کوتاه تر و ساده تر است. ولی این عیب نیز در آن ها هست که که از فرط ایجاز و به این دلیل که نویسندگان کتاب های علمی با کتاب های عربی انس بیش تر داشته و با تالیف به آن زبان آشنایی و به آن رغبت زیادتر داشته اند، درست از عهده ی نوشتن کتاب های علمی پارسی بر نیامده و فقط به این قناعت کرده اند که لغت های عربی را به فارسی برگردانند و آن ها را با ایجاز و دستکاری و اخلال به پایان برسانند.

کتاب های علمی که در دوره ی اول (دوره ی سامانی) تالیف شده است، بسیار نادر و کمیاب است. و جرا چنین نباشد. وقتی که با وجود علاقه مندی مردم به کتاب های افسانه و شعر و دیوان شاعران و تاریخ می بینیم که از بسیاری از این قبیل کتاب ها مانند کتاب های ابوالموید بلخی و دیوان شاعرانی مانند رودکی و شهید و ابوشکور و کتاب کلیله و دمنه ی منظوم رودکی و دیوان دقیقی و مُنجک و مانند این کتاب ها اثری باقی نمانده است و در فتنه های خراسان از قبیل فتنه ی سلاجقه و غُزان و خوارزمیان و سرانجام ترکتاز مغول آن همه گنجینه ها از میان رفته است، بنابراین دور نیست اگر از کتاب های علمی نیز که خواهان آن کم ترند چیزی باقی نمانده باشد. به ویژه که دشمنان این کتاب ها نیز زیادترند. چنان که معروف است که محمود غزنوی پس از فتح ری کتاب های علما و فلاسفه ی ری را در زیر دار هر یک از آن بزرگان بسوزاند و آن گنج های بزرگ را همراه با آن گنجوران سترگ به باد نیستی داد.

 


 تاریخ ادبیات کلاسیک، دوره ی دوم

 

دوره های تاریخی نثر فارسی

دوره ی دوم:

دوره ی غزنوی و سلجوقی اول (٤۵٠ تا ۵۵٠ ه ق)

 

بررسی دوره ی دوم تاریخ نثر فارسی شامل پنج بخش است که بخش نخست آن در این رساله و بخش های دیگر آن در نوشته های جداگانه و پی درپی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. این بخش ها به قرار زیر است:

- بخش نخست: آغاز تاثیر نثر عربی در نثر دری، آمیختگی خراسانیان و عراقیان، تاریخ بیهقی و سبک آن.

- بخش دوم: آشنایی با سیرالملوک، (سیاست نامه)، قابوس نامه، مجمل التواریخ، اسکندرنامه، سفرنامه و زادالمسافرین                       

- بخش سوم: کتاب های علمی در سده ی پنجم: روضه المنجمین، نزهت نامه ی علایی، کیمیای سعادت و نوروز نامه

- بخش چهارم: کتاب های صوفیان: کشف المحجوب، اسرارالتوحید، تذکرالاولیاء و نورالعلوم

- بخش پنجم: انقلاب ادبی و نثر فنی در سده ی ششم (آشنایی با کلیله و دمنه، چهارمفاله ی نظامی عروضی، تاریخ بخارا و مقامات حمیدی)

 

 بخش نخست:

در این دوره ی صد ساله (دوره ی دوم نثر فارسی)، انقلاباتی که نسبت به دوره ی پیشین موجب تغییر سبک و تجدید روشی در نثر و نظم باشد پدید نیامد، جز آن که به سبب برچیده شدن بساط سامانیان و تقسیم خراسان و ماوراالنهر میان خانان ترک (ترکان سمرقندی) و ملوک غزنین (غزنویان) خریداران علم و ادب به ویژه دوست داران زبان فارسی کم شد و آن کوششی که در بخارا در ایجاد تمدن تازه ی زبان فارسی و فرهنگ نو و ادبیات دری داشت در توقف ماند و شاید کار شعر در عصر محمود رونق گرفته باشد، ولی کار نثر بی رونق شد، زیرا هنوز کتابی که به نثر فارسی در اوایل  این سده بزرای ملوک غزنه یا سمرقند نوشته شده باشد به دست ما نیامده است. در شعر هم جر مدایح محمود و آن چه به کار ترویج سیاست می خورد، شیوه ی دیگری اتخاذ نمی شد و به یقین می دانیم که اگر تشویق قبلی امیران توس و ولیان سیمجوری خراسان نمی بود و فردوسی از بیست سال پیش (یعنی از عهد سامانیان) به سرودن شاهنامه دست نزده بود، امروز از داشتن آن کتاب هم محروم بودیم، زیرا دیدیم که خود آن گوینده ی یزرگ از نبودن ممیزی بصیر در دربار غزنین چه گونه می نالد و نیز دیدیم که چه گونه آن شاعر از یافتن صله و جایزه ای که انتظار آن را داشت و چشم امید به غزنین دوخته بود، محروم ماند (١).

به دلیل موجود نبودن باعث و انگیزه ای تازه در تاریخ و احیای آثار ملی، سبک نثر در این دوره تغییر عمده ای نیافت و اگر چیزی در گوشه و کنار پدید آمد به همان سبک و شیوه ی دیرینه نوشته می شد. مانند کتاب های ناصرحسرو علوی که در نیمه دوم سده ی پنجم تالیف یافته است و با شیوه ی نثر سامانیان برابر است. همچنین دو رساله ای که از شهمردان بن ابی الخیر در دست است به سبک قدیم نوشته شده است و تاریخ سیستان و تاریخ گردیزی و اسکندرنامه نیز دارای سبک کهنه است و کتاب های متصوفه که در پایان شرح دوره ی نخست به آن ها اشاره شد، با وجود آزادی که این طایفه در هر کار برای خود در پیش گرفته و اصطلاحات نو وضع کرده بودند،  با این حال به شیوه ی قدیم کاملن شبیه است. اتفاقن در شعر هم میان شاعران محمودی و شاعران سامانی تفاوت بسیار آشکاری موجود نیست که دیرتر به آن ها اشاره خواهیم کرد.

در این دوره چند کتاب به سبکی خاص پدید آمده و از نظر سبک و شیوه استقلالی دارند که جای بحث و مطالعه دارند و اتفاقن شیوه ی نثر این کتاب ها پس از طی شدن سده ی پنجم نیز به تدریج فراموش شده  و بلافاصله سبک نثر دگرگون شده و نثر فنی پدید آمده است. از جمله ی این کتاب ها  یکی نوشته های ابونصر مشکان، دوم تاریخ بیهقی، سوم سیرالملوک حواجه نظام الملک و چهارمی قابوس نامه ی عمصرالمعالی کاوس است که دیرتر به بررسی آن ها نیز خواهیم پرداخت.

 

• آغاز تاثیر نثر عربی در نثر دری

زبان عربی پس از استقرار دین اسلام در جزیره العرب وارد ایران شد و از همان آغاز پیدایی خود در زبان و ادبیات فارسی تاثیر نمود. لیکن در دوره ی نخست، یعنی دوره ی سامانیان، به دلیل دوری خراسان از مرکز عرب و توجه و اعتنای ویژه ی پادشاهان و امیران محلی به ترویج زبان فارسی دری و از همه مهم تر مانوس بودن نویسندگان و ادیبان به شیوه ی قدیم تر که پیش از اسلام رایج بود، زبان عربی در نثر دری اثر آشکار و نمایانی نبخشید.

در عصر غزنویان ارتباط خراسان با بغداد بیش تر شد و نفوذ بغداد به سبب برچیده شدن دولت سامانیان و ترک تازی دو دولت غیر ایرانی (غزنویان و خانیه ی ماوراالنهر) در مملکت توران و خراسان شدید گشت، زیرا پادشاهان ترک به دلیل رقابت با یکدیگر دست به جلب نظر خلیفه ی عرب می زدند و با پوزش و پیشکش و فرستادگان خود نظر لطف و رضایت او را به سوی خود و خانواده ی پادشاهی تازه ی خویش جلب می کردند.

این روابط طبعن موجب توجه زیادتری به ادبیات عرب شد. دیوان رسایل محمود که در آغاز کار به دست ابوالعباس فضل بن احمد اسفراینی به فارسی می گذشت، سپس به دست احمدبن حسن به عربی برگشت و ادیبان عربی دان در دیوان و حوزه ی وزارت تقرب یافتند و سپری شدن نیم قرن موجب آن شد که اثر زبان عربی در فارسی نمایان تر و آشکارتر گردد.

محمود غزنوی بی شک مانند یعقوب لیث به زبان عربی رغبتی نداشته و با آن زبان آشنا نبوده است، ولی پسران او محمد و مسعود به تصریح بیهقی با ادبیات عرب آشنا بوده اند و بزرگ زادگان آنان به خواندن "سبعه معلقه" مشغول بوده اند و مدایحی که ابوبکر قهستانی پیشکار و استاد و ندیم امیر ابواحمد محمد به عربی در مدح او گفته است در کتاب "دمیه القصر " نوشته ی باخرزی دیده می شود و بیهقی نیز داستانی آورده است که در آن نشان می دهد که این پادشاه حوان به تقلید از خلفا و امیران عرب در مجلس بزم به شنیدن گفته ها و موسیقی عربی رغبت داشته است. (تاریخ بیهقی، چاپ کلکته، برگ ۷٩ ).

پیدا شدن دولت سلجوقی نیز بر توجه پادشاهان و وزرای خراسان به بغداد و تظاهر های دینی و ترغیب و تشویق ادیبان و عالمان عرب زبان افزود و امیران ترک با آن که از فضل و ادب عاری بودند، از سویی به ترویج دین اسلام کوشیدند و از سوی دیگر به نشر علوم عربی و تشویق طلاب پرداختند و در نتیجه ی این کار، زبان عربی بیش تر از هر وقت رایج گردید و بازار شعوبیان به کلی کاسد گشت و ادیبان ضد شعوبی در نشر کتاب های لغت عربی و صرف و نحو آن زبان جدیت کردند که یکی از آن طایفه علامه جار الله زمخشری است که خود در "مقدمه ی نحو " بدین معنی اشاره کرده است.

 

• آمیختگی خراسانیان و عراقیان

از فتح ری و اصفهان به دست محمود غزنوی و پسرش مسعود در سال ٤٢٠ ه ق چیزی نگذشت که مردم عراق به وسیله ی فتوحات طغرل و الب ارسلان سلجوقی یکباره با مردم خراسان محشور شدند و لشکرهای خراسان تا بغداد و آذربایجان پیش رفتند.

این امر موجب آمیختگی ادبی و ارتباط علمی نیز گردید، زیرا می بینیم که از سویی دیوان شاعران خراسان در آذربایجان به دست قطران شاعر رسیده و اشکالات لغوی خود را که در دیوان منجیک و دقیقی داشته است از ناصر خسرو می پرسیده و از سوی دیگر کتاب های ادبی و تاریخی تازه ی عربی و آثار تازه  از بغداد و مغرب ایران به خراسان می رسیده است و به سبب فتوحات محمود در هندوستان و رفتن دانشمندان خراسان به آن نواحی، معلومات و اصطلاحات زیادی از علوم ادبی و هیئت و ریاضی و نجوم از هند به خراسان آمده است و این همه در آثار ابوریحان مشهود است و تمدن آن دوره از این ارتباطات علمی و ادبی سریع حکایت می کند.

خلاصه آن که پس از فتوحات محمود و مسعود در عراق و گستردن شدن بلافاصله ی سپاهیان سلجوقی و امیران و وزیران آن دولت که همگی خراسانی بودند در عراق عجم و عراق عرب و آمیختگی و اختلاط خراسانی و عراقی و فرهنگ و ذوقیات این دو دسته با هم، تغییر آشکاری در نظم و نثر دری که تا آن روز خاص خراسان و مردم ماوراالنهر بود پدید آمد که آن را در شعر سبک سلجوقی و در نثر سبک ابوالمعالی نصرالله منشی باید نامید.

 

• ابونصر مشکان و تاریخ بیهقی

پس از بروز آثار آمیختگی خراسان و عراق، در دیوان رسایل محمود غزنوی مردی پیدا شد از فضلا و ادبا که او را الشیخ العمید ابونصر بن مشکان می نامیدند. این مرد در ادبیات فارسی و عربی استاد بود و و "تتمه الیتیمه ثعالبی" از وی نام برده است و ابوالفضل بیهقی (۳٨۵ – ٤۷٠ ه ق) شاگرد اوست و نام او در تاریخ یمینی و مسعودی نیز آمده است.

ابونصر مشکان صاحب دیوان رسایل محمود (رییس دبیرخانه ی سلطنتی) بود و مسعود پسر محمود او را تا پایان عمر بر آن پیشه و منصب باقی نگاه داشت. سبک بیهقی دقیقن تقلیدی است از سبک ابونصر مشکان و میان نوشته های این دو هیچ گونه تفاوتی در نگارش وجود ندارد.

این سبک نثر (سبک بیهقی) با نثر دوره ی نخست (دوره ی سامانیان) متفاوت است و ویژگی های زیر را دارد:

 

١- دراز نویسی (اطناب)

بر خلاف نثر دوره ی نخست که کاملن خلاصه و با جمله های کوتاه بود، نثر ابونصر مشکان و ابوالفضل بیهقی مفصل تر و دارای جمله های درازتر است. مترادفات لفظی نیز در آن بسیار کمیاب است و از لفظ ها و عبارت هایی استفاده شده است که در نثر قدیم نبوده است. این دراز نویسی از نوعی نیست که از آن ملالی برخیزد، بلکه یکی از محسنات آن در تاریخ بیهقی است که توانسته است جزییات مطالب را بنویسد و مقصود را به خوبی بیان کند.

 

٢- توصیف

در نثر دوره ی پیشین (دوره ی سامانی) مراد نویسنده این بود که اصل مطالب را با نهایت کوتاهی بیان نماید و مرادش توصیف و تعریف یا به اصطلاح امروزی منظره سازی و بیان حال به شیوه ی شاعرانه نبوده است. ولی این سبک جدید می کوشد به وسیله ی آوردن الفاظ و اصطلاحات تازه که در زبان گفت و گوی آن روز به کار می رفته است و به کارگیری جمله های پی در پی مطلب را کاملن روشن سازد و بیان واقعه را به گونه ای بیاراید که خواننده را در برابر آن واقعه قرار دهد و همه ی اجزای آن را نشان دهد.

 

۳- استشهاد و تمثیل

در نثر قدیم ذکر مطالب خارجی مانند استشهاد از نظم فارسی و عربی و استدلال به آیات و تمثیل بسیار نادر و کمیاب است. چنان که در تمام دوره ی تاریخ بلعمی و ترجمه ی تفسیر طبری (از دوره ی سامانی) یک شعر به عنوان شاهد ذکر نشده است و از همین قبیل است حدودالعالم و الابنیه و تاریخ گردیزی و تاریخ سیستان که شاهد شعری نیاورده اند. ولی تاریخ بیهقی که زمان آغاز نگارش آن سال  ٤٤٨ یعنی چهار سال پس از "تاریخ سیستان" است می بینیم حکایات و تمثیل ها و شعرهایی بزرای شاهد و مدعا و افزونی پند و عبرت آورده است و افتتاحی است در آوزردن امثال و ذکر شواهد شعری و تقلیدی است از نثر فنی عرب که در سده ی چهارم در بغداد اختراع شد و پس از قرنی به خراسان نیز سرایت کرد.

 

٤- تقلید از نثر عربی

در این دوره هفت نوع تقلید از نثر عربی وارد زبان دری و ادبی شده است:

الف ) ورود لغات. مانند جمع های عربی از فبیل قدما، شرایط، حدود، اتباع، کتب و از این نوع به جای قدیمیان، شرط ها، حدها، تابعان، کتاب ها و غیره و نیز مصدرهای عربی مانند بخل، کرم، لجاجت و از این نوع به جای بخیلی، کریمی و لجوجی که در قدیم می نوشتند.

ب ) تنوین دار کردن کلمه ها به طرز عربی که در نثر قدیم تر جایز نبوده است. مانند عزیزا، مکرما، حقا و مانند آن ها.

پ) پیوستن و متمم قراردادن جمله های عربی به عبارت های فارسی

ت) جمله بندی به شیوه ی عربی. مانند: «و تاریخ ها دیده ام که پیش از من کرده اند پادشاهان گذشته را خدمتگاران ایشان که اندر زیادت و نقصان کرده اند و بدان آرایش خواسته اند» (بیهقی).

ث) آوردن فعل های ماضی و مضارع به صیغه ی مجهول (که این اثر هنوز هم در زبان و ادبیات افغانستان موجود است) مانند "در را بسته کرد" به جای "در را بست" و استفاده از فعل معین "آمدن" مانند "وی را نیز گرفته آمد" به جای "وی را نیز بگرفتند"

ج) به کار گیری موازنه و سجع مانند: «فصلی خواندم از دنیای فریبنده به یک دست شکر پاشنده و به دیگر دست زهر کشنده. گروهی را به محنت آزموده و گروهی را پیراهن نعمت پوشانده تا خردمندان را مقرر گردد که دل نهادن بر نعمت دنیا محال است» (تاریخ بیهقی، برگ ٤٦۵)

چ) به کارگیری مفعول مطلق در مقام تاکید به تقلید از عربی. مانند:  «بفرمود تا وی را بزدند زدنی سخت» (بیهقی). فردوسی نیز می گوید: بخندید خندیدنی شاهوار / که بشنید آوازش از چاهسار

 

۵- حذف فعل ها به قرینه

در نثر قدیم حذف فعل هرگز جایز نبوده است، هرچند یک فعل ده بار تکرار شود. ولی از این تاریخ حذف فعل ها به قرینه معمول شد. مانند «حیمه ی مسلمانی ملک است و ستون پادشاه و طناب و میخ ها رعیت» یا «کار عمارت اگر به دست عاجزی افتذ، او برخود درمانده و خلق بر وی» (بیهقی)

یا فعل قرینه را در جمله ی آخر آورده اند. مانند « امیر خراسان سوی بخارا و امیر گوزکانان ابوالحارث و امیر عادل سبکتکین سوی نیشابور رفتند.»

 

٦- حذف بخشی از جمله

در بیهقی و در التفهیم برای خودداری از "تکرار" (که رسم قدیمیان بود) گاه بخشی را از جمله حذف می کنند. مثال: «بدین فوم که آن جا رفتند بس قوتی ظاهر نگشت چنان که خداوند را مقررست که اگر گشته بودی بنده را به تازگی فرستاده نیامدی» (برگ ٤٨٦ ) که در بخش آخر جمله به جای "که اگر قوتی ظاهر گشته بودی" تنها "گشته بودی" آورده است.

 

۷- نوآوری در کاربرد فعل ها

الف) آوردن وجه اخباری به جای وجه التزامی. مانند: « باید که وی نیز هم برین رَوَد و میان دل را به ما می نماید و صواب و صلاح کارها می گوید» به جای بنماید و بگوید

ب) آوردن فعل ماضی به جای مضارع. مانند: «و سبیل قتلغ تکین آن است که برین فرمان مار کند. اگر جانش به کار است و اگر محابایی کند جانش رفت» یعنی جانش می رود.

پ) استفاده از فعل ماضی به صیغه ی وصفی. مانند: «قوم که با وی نامزد بودند جامه ی راه پوشیده پیش آمدند» ( تاریخ بیهقی، برگ ٤٩٠) یا « صاحب دیوان حضرت غزنین بوده و مدتی دراز شاگردی وزیری چون احمد حسن کرده و به روزگار امیر محمد وزارت یافته و خلعت وزارت پوشیده و . . . » (بیهقی، برگ ٤٨٤).

ت) زیاد به کار گرفتن مصدر مرخم. مانند: «من فردا به شهر خواهم آمد و به باغ خرمک نزول کرد . . .» به جای کردن.

 

٨- جمع ها

- جمع عربی به فارسی نیز جمع بسته می شود.

-  "شما" با "شمایان" جمع بسته می شود (که امروز در افغانستان نیز متداول است)

-  مطابقت صفت و موصوف در جمع که در پهلوی نیز معمول بوده است ولی از سده ی ششم از بین رفته است. مانند: "ساقیان ماهرویان"، "ایشان سوارانند"، "ناجوانمردان یارانم مرا فرو گذاشتند تا مجروح شدم" و غیره.

- هنگامی که عدد از یک بیش تر است معدود را بر عدد مقدم می دارند و یک "یای نکره" نیز به معدود می افزایند. مانند: غلامی بیست، تنی چند و غیره.

 

٩- به کارگیری واژه های زیبا و اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی

در تاریخ بیهقی لغات زیبای فارسی و ضرب المثل های شیرین بسیار است و پیداست که این واژه ها و مثل ها در زبان گفت و گوی آن روزگار مرسوم و متداول بوده است. از آن جمله اند:

- بالا دادن = اهمیت دادن، بزرگ کردن مطلب

- فرا کردن = تحریک کردن

- روز سوختن = وقت تلف کردن

- فرا بریدن = مسکوت گذاشتن

- روی داشتن = صواب داشتن

- با جایی افتادن = کار به جایی موکول شدن

- پایستن = صبر و تامل کردن

- خرما به بصره بردن = زیره به کرمان بردن

- کلاه دو شاخ = اجازه ی ویژه ای بوده است که به بلند مرتبگان می داده اند

- دندان نمودن = مهارت به دشمن نشان دادن

- زبون گیری = عاجز کشی

- راه به دیه بردن = بی اساس نیست و راه به جایی می برد

 

١٠- به کارگبری کم واژه های عربی

در تاریخ بیهقی و نوشته های ابونصر شمار واژه های عربی بر همان قاعده ی قدیم است و بیش تر از ده درصد نیست. یعنی لغاتی است که یا فارسی ندارد یا لغات درباری و دولتی است که با فرمان ها و حکم ها و کتاب های علمی وارد ایران شده و یا لغات دینی است و یا لغاتی است که عربی آن ها از فارسی روان تر و رسا تر بوده است. ولی در تاریخ بیهقی یک دسته لغات تازه موجود است که به جز این موارد و از لغاتی است که به وسیله ی ادیبان و نویسندگان به تقلید از عربی وارد زبان فارسی شده است. مانند:

شغل، عهده، فساد، شرط، حدود، جانی، کتاب، لجاجت، قاعده، فضول، اعتماد، امر و نهی، کافی، اولیا، رغبت،وظیفه، عفو، عذر، علامت، عاقبت، نوبت، فصل، طاقت، عرضه، واقف، انتقام، سعادت، حبس، وقت، تدبیر، تلافی، اخبار، حاضر، منشور، خلوت، سطر، نعمت، رعیت، صدقه، متهم، خلل، واجب، مفرد، قصه، خجل، احتیاط، تماشا، مبارک، وکیل، رسم، معاینه، تسکین، وبال، شایع، ریاست، شهامت و غیره.

 

نسحه ی خطی تاریخ بیهقی بسیار کمیاب است. این کتاب نخستین بار در کلکته به کوشش ویلیام ماسولین انگلیسی در سال ١٢٤١ ش و بار دیگر به تصحیح ادیب پیشاوری در تاریخ ١۳٠۷ش به چاپ رسیده است.

 

تاریخ ادبیات معاصر 1

بخش نخست:

 از دوران مشروطیت تا سال ١٣۰۰ خورشیدی

(روز مشروطیت : ١۴ مرداد  ١۲۸۵ )

 

ویژگی های نوژایی ادبی در دوران مشروطه

 

 

برخورد اقتصادی و فرهنگی با غرب که از نیمه ی دوم سده ی نوزدهم میلادی به شدت و به طور گسترده رو به فزونی گذاشت، یکی از عوامل اصلی ممالک مشرق زمین و از جمله ایران در گذر از حیات سنتی به حیات نوین خود بود.

ادبیات نیر تحت تاثیر این جریان قرار گرفت. دانش زبان و ادبیات اروپایی، تعلیم و تربیت غربی و همپای آن ایجاد امکانات در زمینه ی تکنولوژی، علوم طبیعی و علوم اجتماعی و بازتاب همه ی این ها در زندگی روزمره، برای ادبیات ایران جریانی بود که در سایه ی آن آوار حقایقی که برای چندین هزار سال پذیرفته شده بود فرو ریخت و نظم جدید اجتماعی به صورت آن چه که امروز هست (یعنی یک نظم فی مابین) ظاهر شد.

گرایش انتقادی نسیت به واقعیت ملی هر چه بیش تر گسترش یافت و نارسایی نوعی هویت بنیادی را برملا می ساخت، این گرایش علل و عوامل نارسایی ها را بررسی و روش های از میان برداشتن آن ها را تجربه می کرد.

این ها قالب های جریان اصلی ادبیات آن دوره بود، یعنی ادبیاتی پرخاشگر و ستیزگر که توده های وسیعی از مردم را به قصد آموزش و آگاهی از عقب ماندگی و بی ارادگی شان مخاطب قرار می داد.

به ترین شاعران مملکت که زمانی صاحبان جاویدان قلم بودند و قصایدی را در تمجید از سلسله ی حاکم و دربار می سرودند و همراه با نامه ی فدایت شوم برای شاهان می فرستادند، اکنون تمام هنر خود را در خدمت آن ستیزی قرار می دادند که قدرت شاه را محدود می ساخت و در نهایت سرنگونش می کرد و یا آن که این هنر را برای روشن ساختن افکار و آزاد سازی هم میهنان خود به کار می بستند. بدین ترتیب آنان خط متمایز کننده ای میان ادبیات نوین و ادبیات سنتی  کشیدند که بیان کننده ی آن بود که هدف شاعر دیگر خلاقیت برای یک طبقه ی محدود اشرافی نیست، بلکه توده های وسیع مردم را در نظر دارد.

بخش بیش تر تالیفات این دوره از نظر محتوا با حوادث سیاسی سر و کار داشت. کار نویسندگان و هنرمندان اساسن نفی زبان ادبی نامفهوم سده های گذشته بود و آنان می کوشیدند از شر خشن ترین نمونه های کلمات مبتذل و عبارات کشدار توخالی رهایی یابند.

شعر کلاسیک مشمول بازنگری عمیقی شد. میهن پرستان تنها هنر واقعن اصیل را حماسه ی قهرمانی، نوشته ی فردوسی دانستند و در آن بیان کاملی از افتخار ملی را می یافتند. در این دوران روی گردانی عمیقی از تصوف صورت گرفت و مدح های غنایی کم تر شد. ایرج و بهار داوطلبانه دور افتخاراتی را که پیش از آن شاعران به عنوان شاعر درباری به دست می آوردند خط کشیدند و میرزا آقا خان کرمانی شاعر و روزنامه نگار معروف، در محکوم سازی مدح های شعری، گرایش زمان را با مهارت چون این بیان کرد : « برآمد و نتیجه ی مدایح و چاپلوسی های شاعران گذشته این بود که شاهان و وزیرانشان برای انجام غیرممکن ترین اعمال دیوانه وار و غیرعادی تحریک می شدند . . . ».

در این دوره طنز گسترش زیادی یافت. مضمون و مفاد طنر، پیش از آن مساله ی سخصی بود، ولی اکنون به صورت مضمون اشعار سیاسی یا مفهوم گسترده ای در آمده بود. اظهارات و گفته ها به زبان محاوره ای بود و نمایشنامه های مختلف، تقلیدی و با شعر عامیانه و واژه های محاوره ای و اصطلاحات عامیانه تالیف می یافتند. قواعد وزنی کم تر دیده می شد و همراه با مثنوی، قصیده و غزل، قالب های آوازها و سرودهای عامیانه ی دسته جمعی همه جا گیر شد.

 

الف ) مطبوعات و نقش آن ها در ادبیات مشروطه

 

بخش بزرگ تر تالیفات ادبی دوره ی مشروطیت شعر بوده است که دارای ویژگی آموزشی و سیاسی و در خدمت مسایل مهم زمان بود و شاعران در این دوره به رسانه ای دست یافتند که تکنولوژی جدید با خود همراه آورده بود و آن روزنامه نگاری بود. به ترین شاعران در این روزگار، خود ناشر و سردبیر نشریه ای هم بودند. به همین دلیل نیز مطبوعات کیفیتی عالی پیدا کرد و محبوبیت گسترده ای یافت.

در خلال مبارزات مشروطه خواهی، ادبیات ایران به صورت یک ادبیات سیاسی و پرخاشگر نه در قالب کتاب یا دیوان، بلکه در قالب روزنامه و مجله متبلور شد و روزنامه نگاری آیینه ی تمام نمای ادبی آن عهد شد. نزدیک به ۹۰ نشریه ی متنوع که بیش ترشان دارای معیار عالی ادبی بودند، در ایران پا گرفتند.

صنعت چاپ در نیمه ی نخست سده ی نوزدهم وارد ایران شده بود و مدت ها پیش از انقلاب مشروطیت این روزنامه های رسمی کشور نبودند که بر پیشرفت کشور اثر می گذاشتند، بلکه چندین نشریه ی غیر رسمی یا نیمه قانونی انقلابی در این جا و آن جا بودند که جلوداران واقعی روزنامه نگاری مشروطه شدند.

نخستین کانون بیداری ملی ایران شهر تبریز بود که بسیاری از نویسندگان آن روابط مستقیمی با متفکرین انقلابی روسیه داشتند. هنگامی که روزنامه ی تلقین نامه ایران  و روزنامه ی مصور طنزآمیز شب نامه در تبریز چاپ شد ناصرالدین هنوز سلطنت می کرد. بعدها گروهی از نویسندگان و روزنامه نگاران انقلابی در تهران متشکل شدند و نشریات مشابهی منتشر کردند که از میان آن ها می توان از غیرت و لسان الغیب نام برد.

این کار در داخل کشور، از طرف شاعران و روزنامه نگاران فارسی زبان خارج حمایت شد و آنان کوشیدند که در قالب سبک ادبی رسایی توجه مردم را به وضع نامطلوب ایران جلب کنند. از این رو در استانبول گروهی از شاعران و روزنامه نگاران برجسته در روزنامه ی اختر که در سال ١۲۵۴ ش انتشار یافت مشغول به کار شدند. دو تن از سردبیران معروف آن،  شاعر نام دار میرزا آقا خان کرمانی و شیخ احمد روحی بودند که پس از مرگ ناصرالدین شاه در تبریز اعدام شدند. از کارهای این نویسندگان جزوه ی شاهسَوَن بود که با طنز و انتقادات گزنده اوضاع و احوال ایران را به سخره می گرفت.

در قاهره، نویسندگان دور روزنامه ی ثریا که در سال ١۲۷۷ش  توسط میرزا علی محمد خان کاشانی پا گرفته بود جمع شدند. در کلکته روزنامه ی حبل المتین برای نخستین بار در سال ١۲۷۲ ش منتشر شد که از محتوای برجسته ای برخوردار بود. در طی مشروطیت حسن خان کاشانی برادر ناشر کلکته ای روزنامه ای با همین عنوان در تهران چاپ کرد که یکی از بهترین روزنامه های آن زمان گردید.

بی تردید یکی از عالی ترین و با نفوذترین روزنامه های قبل از انقلاب مشروطیت روزنامه ی قانون در لندن بود که در سال ١۲۶۹ ش منشر شد و براون آن را یکی از عوامل اصلی نوزایی سیاسی و ادبی و احیای انقلابی ایران دانسته است. بانی و ناشر آن میرزا ملکم خان ناظم الدوله سفیر سابق ایران در لندن بود که به دلیل نظریات انقلابی اش فرا خوانده شد. وی فردی تحصیل کرده و وطن پرستی دوآتشه بود که از نظر زمانی به آینده تعلق داشت و همین مساله او را قادر ساخت تا روزنامه ای را انتشار دهد که به مدت ۵۰ سال الگویی برای روزنامه نگاران دوره ی مشروطه شود. مقالات ملکم را نوعی سبک سلیس نو رنگ آمیزی کرده است که با ساخت های مناسب جدید غنی شده بود و در سرتاسر آن ها دانش مسایل گوناگون همراه با روح انقلابی که گاه گداری نیز همیاری سید جمال الدین اسدآبادی آن ها را غنا می بخشید در صفحات روزنامه به چشم می خورد.

کار آزادی خواهانه ی ادبی ملکم خان منحصر به روزنامه نگاری نبود. اصلاح خط عربی که وی بر اساس خط لاتین ساده اش کرده بود به نظر او با بیداری ایران پیوند داشت. خود او چندین کتاب چاپ کرد ( از جمله گلستان سعدی) تا به مردم ضرورت اصلاحات را ثابت کند ولی کوشش او در این زمینه با ناکامی رو به رو شد. جزوه های سیاسی او نیز در ایجاد نوعی سبک جدید نثر فارسی تاثیر زیادی داشتند که به طور مخفیانه در سرتاسر ایران پخش می شدند و سرانجام کمدی های طنزآمیز متعددی که همراه با مضامین اجتماعی- انتقادی به رشته ی تحریر در آورد ( که به زبان های فرانسوی و دانمارکی نیز ترجمه شده اند).

بعدها نه فقط در پایتخت، بلکه در شهرهای بزرگ ایالتی نیز ، بعد از مشروطیت و رواج مطبوعات آزاد، تعداد زیادی از نشریات پا گرفت و یا تعداد آن ها چنان رو به افزایش گذاشت که گاه از مرز ده برابر هم گذشت.

در زمان خیزش برای مشروطیت روزنامه ها هیچ نوع وابستگی حزبی نداشتند، آن ها یک کاسه برای مشروطیت می رزمیدند. هریک از شاعران معروف نشریه ی مخصوص خود را بیرون می داد و همین مبین معیار عالی روزنامه ها از لحاظ جنبه های ادبی و اطلاعاتی آن ها بود.

در میان نشریات روزانه روزنامه ی لیبرال و آزادی خواه ایران نو از محبوبیت زیادی برخوردار بود. این روزنامه به این علت جالب توجه است که از نظر ادبی نخستین اشعار شاعران معروفی چون ملک الشعرای بهار و لاهوتی کرمانشاهی در آن چاپ شده است. این روزنامه همچنین ترجمه ای از افسانه های کریلوف را چاپ می کرد که اشتباه کاری های حکومت یا تشکیلات اداری را به ذهن خواننده می آورد.

در راس هفته نامه ها صوراسرافیل قرار داشت که در سال ١۲۸۶ ش در نهران منتشر شد. این نشریه از لحاظ ایدئولوژی به جدلی مشهور بود که از طریق آن می خواست مسوولیت روحانیت اسلامی را برای احیای ملل اسلامی ثابت کند. ستون طنزآمیز این نشریه تحت عنوان " چرند و پرند " از محبوبیت خاصی برخوردار بود. در این قسمت از نشریه شاعر معروف میرزا علی اکبر خان دهخدا یکی از شخصیت های برجسته ی زمان سبک جدیدی از طنز ادبی را که در ایران نا آشنا بود به وجود آورد. به همان میزانی که این نشریه نزد خوانندگانش عزیز و محبوب بود، برای دشمنان مشروطه منفور بود و ناشر آن میرزا جهانگیرخان شیرازی بعد از جلوس محمد علی شاه اعدام شد. دهخدا نیز اجبارن به خارج پناهنده شد و در آن جا فعالیت ادبی خود را ادامه داد.

از نظر معیار مقالات و تعداد آن ها و به ویژه اشعار، روزنامه ی نسیم شمال نیز که در سال ١۲۸۶ ش در رشت منتشر شد همان کیفیت عالی نشریه ی صور اسرافیل تهران را دارا بود. این نشریه البته به صورت نامنظم تا سال ١۲۹۰ ش منتشر شد. سید اشرف الدین گیلانی سردبیر و ناشر آن یکی از شاعران مستعد و از مبارزان شجاع بود که برای آینده ی به تر کشور می رزمید.

مجله ی خیرالکلام نیز در رشت که از همان هنگام ظهورش در سال ١۲۸۶ ش توسط سردبیرش افصح المتکلمین اداره می شد به علت تاثیر و طنز گزنده اش از اهمیت شایانی برخوردار بود.

تبریز در طی کشمکش برای مشروطیت همچنان به سنت های قبل از انقلاب خود صادق باقی ماند. به ویژه که روزنامه های طنزآمیز جالبی مانند حشرات ارض منتشر در سال ١۲۸۷ ش توسط حاجی میرزا آقا بلوری که دارای مقالات نکته دار و کاریکاتورهای رنگی بود در این شهر پا به صحنه ی مطبوعات گذاشتند. روزنامه ی صحبت برای نخستین بار درسال ١۲۸۸ ش به زبان ترکی آذربایجانی به چاپ رسید و به دلیل مقالاتش علیه حجاب زنان توسط الاهیون اسلامی مورد حمله قرار گرفت. روزنامه ی آذربایجان که از سال ١۲۸۶ ش به زبان فارسی و ترکی آذربایجانی به سردبیری علی قلی خان صفراف به چاپ رسید نیز برای کاریکاتورهایش معروف بود.

میرزا صادق خان ادیب الممالک شاعر معروف که از نسل قائم مقام بود، سردبیر و ناشر نشریه ی جالب ادب بود که پیش از انقلاب مشروطه در عرصه ی مطبوعات ظاهر شد. این روزنامه گذشته از چاپ اشعار خود سردبیر، دارای بخش های مختلف علمی به قلم میرزا نجف قلی خان قائم مقامی طبیب معروف بود و گاهی مقالات ترجمه شده ای نیز به ویژه از زبان فرانسه داشت. این مطالب اطلاعاتی درباره ی ادبیات و علم جهانی ارائه می داد و نویسندگان و دانشمندانی که دارای شهرت جهانی بودند با آن همکاری می کردند. متفکران لیبرال و آزادی خواه تبریز نیز به دور مجله ی آزاد که توسط کتاب فروشی تربیت چاپ می شد، جمع شدند.

در میان نشریاتی که در مشهد چاپ می شد معروف ترینش روزنامه ی آزادی خواه نوبهار بود که در سال ١۲۸۹ ش به سردبیری ملک الشعرای بهار انتشار یافت. سفارت روسیه در تهران علیه حملات روزنامه بر سیاست تجاوزکارانه ی روسیه، اعتراض کرد و از این رو انتشار آن متوقف شد. با این حال این نشریه بدون آن که حتا ذره ای خط مشی خود را تغییر دهد با نام تازه ی بهار به انتشارش ادامه داد.

در این دوره سید ضیاء الدبن طباطبایی به دلیل عقاید انقلابی اش که در روزنامه ی خود به نام شزق ( تاسیس در سال  ١۲۸۸ ش ) عرضه می کرد از محبوبیت زیادی برخوردار شد و به همین دلیل با مراجع دولتی در افتاد. این روزنامه دارای ستونی بود به نام " ادبیات " که در آن به ویژه شعرهای لاهوتی کرمانشاهی به چاپ می رسید.

در میان مسایل متعدد ایدئولوژیک که مورذ بحث قرار داشت وضعیت زنان بود که به زودی به میان کشیده شد. اشعار این دوره اغلب دارای مضامینی بود که در آن ها ضرورت آموزش رنان، برابری آنان با مردان و رهایی از وضعیت نامطلوب اجتماعی شان عرضه شده بود. تحت تاثیر این تفکر مجله های مخصوص زنان به بازار عرضه شد که حتا سردبیرشان زنان بودند. از نخستین این مجلات دانش بود که در سال ١۲۸۹ ش در تهران انتشار یافت. با این حال آن مسایل اساسی که اغلب در نشریات دیگر مطرح می شد، در صفحات آن مورد بحث قرار نمی گرفت. تنها پس از جنگ اول جهانی بود که مجلات زنان که جریانات پیشرو و مترقی را مطرح می کردند، در عرصه ی مطبوعات ایران ظاهر شدند.

پس از انحلال مجلس دوم در سال  ١۲۸۹ ش حیات ادبی ایران به تدریج رو به افول گذاشت. تعدادی از شعرا و انقلابیون اعدام و تعداد دیگری تبعید شدند و نشریاتی که هنوز انتشار می یافتند ترجیح می دادند سیاست رسمی را دنبال کنند. در نتیجه سبک آن ها خشک و ارزش ادبی شان ناچیز بود.

پس از انحلال مجلس سوم و اشغال ایران توسط انگلیس و روسیه، نهضت آلمان دوستی در میان برخی از آزادی خواهان تقویت شد و به زودی پشتیبان ماهری به نام روزنامه ی کاوه به سردبیری حسن تقی زاده پیدا کرد. کاوه در سال ۵ ١۲۹ ش در برلین پا گرفت که در آغاز یک روزنامه ی صرفن سیاسی بود ولی از سال ١۲۹۹ ش به بعد ( با نام دوره ی جدید ) راهش را به سوی ادبیات کج کرد، تا این که سرانجام کاملن به علم و ادبیات پرداخت. این نشریه بررسی های جالبی درباره ی تاریخ ادبیات ایران انجام می داد که در آن ها محققین جوان از جمله محمد علی جمال زاده از روش های علمی اروپایی سود می جستند و در خارج از ایران فرهنگ ایرانی را اشاعه می دادند تا آن جا که این نشریه در آن زمان یکی از کانون های مهم نوزایی ادبی فارسی گردید.

 

ب)  آغاز نثر نو

 

یکی از پدیده های جدید هنر ادبی در دو دهه ی نخست دوره ی مشروطیت تحول نثر ادبی به مفهوم اروپایی بود.

تا پیش از آن نثر سنتی فارسی همیشه در صدد بود تا آن جا که می تواند به هنر واقعی ایرانیان یعنی به شعر نزدیک شود و در واقع ضمیمه ای برای نظم به شمار می رفت. مانند آثار کلاسیک نظیر گلستان سعدی.

نخستین نثر نو مانند نخستین شعر نو دارای محتوای برجسته ی سیاسی بود و به ترین نمونه های آن،  مقالات روزنامه ها به شمار می آمد که نویسندگان آن ها طالبوف، ملکم خان و دهخدا بودند. مکتبی که این نویسندگان پیشرو آموزش دادند مکتب آثار ادبی اروپایی (به ویژه فرانسه) بود که به ایران رسیده و به فارسی ترجمه شده بود. مانند آثار موریه، سروانتس، مولیر، ژول ورن، شاتو بریان، ویکتور هوگو و الکساندر دومای پدر. ادیبان آن دوره در این انتخاب، بالاتر از همه، آن چیزی را انتخاب می کردند که به احساسات آن روزگار نزدیک بود. مانند قهرمانان بی باک، مواظبت از افتخارات و شکوه مملکت و معیارهای عالی سلحشوری که همگی دریچه ای به حماسه های قهرمانی شاهنامه بود.

این ها آن منبع اصلی بودند که رمان نویس فارسی بر پایه ی آن ها به قصه نویسی پرداخت و ویژگی مشخص خود را به نخستین رمان های زبان فارسی بخشید.

نظیر همین موضوع در امر ترجمه وجود داشت که برای اهل قلم فارسی زبان دارای مکتب خاصی بود، زیرا زبان ادبی فارسی تا آن زمان دارای قواعد خاصی بود که مناسب ترجمه ی یک رمان غربی نبود. از این رو ضروری بود تا ایرانیان زبان ادبی نوی را به وجود آورند. بدین سان در ادبیات فارسی ترجمه یک اثر خلاق، عاملی مهم در ایجاد زبان جدید گشت و گاه ترجمه ها آن قدر موفق و استادانه از آب در می آمد که از بخش های اساسی ادبیات ملی می شد. مانند حاجی بابا ( اثر موریه) و کمدی های آخوند زاده.

نخستین رمان فارسی سیاحت نامه ی ابراهیم بیک نام دارد که تالیف حاجی زین العابدین مراغه ای است و در کنار منابع دیگر احتمالن از کتاب موریه Morier تاثیر پذیرفته است. این اثر که در سال ١۲۸۷ش در استانبول منتشر شد چندین بار به چاپ رسیده و به زبان های آلمانی و روسی نیز برگردانده شده است. قهرمان آن جوانی ایرانی است که مدتی در مصر زندگی کرده و سپس برای بررسی زندگی اجتماعی و سیاسی ایران به میهنش بر می گردد. اوضاعی که او با آن رو به رو می شود دقیقن با اوضاع ایران در سده ی نوزده میلادی تطبیق می کند و برای نویسنده فرصتی پیش می آورد تا با طنز گزنده ای وضعیت عقب افتاده ی مملکتش را روی دایره بریزد.

بخش دوم کتاب با داستان عشق احساسی قهرمان داستان ادامه می یابد و با مرگ او پایان می پذیرد که علت مرگ او نیز دردهای مملکت و تاسف بر وضع اسف انگیز آن است.

بخش سوم نیز نوعی کمدی الاهی فارسی است و ابراهیم یوسف، قهرمان داستان، درباره ی حهنم و بهشت ایران خوابی می بیند که دارای اشارات چندی نیز درباره ی حوادث معاصر ایران است.

زین العابدین نه تنها نویسندگان نثر نویس نسل های بعد را تحت تاثیر قرار داد، بلکه به دلیل داشتن نقادی های سازنده از اوضاع نابسامان  ایران دارای اعتبار زیادی است.

بررسی شاخه های معینی از ادبیات دوره ی مشروطه نشان می دهد که این ادبیات با حیات معاصر ملت ایران و مسایل کوبنده ی آن جوش خورده است و وظیفه ی میهن پرستانه رمان نویسان را به سوی مضامین تاریخ باشکوه ایران سوق داده است.

نخستین اثر ادبی ایران که در آن دوره به صورت رمان نوشته شده و دارای مضمون تاریخی است با عنوان دام گستران یا انتقام خواهان مزدک  به قلم یکی از پرکارترین رمان نویسان فارسی یعنی صنعتی زاده کرمانی نوشته شده است.

طرح این رمان خواننده را به دربار یزگرد سوم  آخرین پادشاه ساسانی می برد که توسط موبدان خیانت کار زردشتی  محاصره شده است و از یک سو هواداران انقلابی مزدک او را تهدید می کنند و از سوی دیگر خطر حمله ی اعراب در میان است و با فشار این دو نیرو، امپراتوری از هم می پاشد. رمان با کشته شدن یزدگرد به دست یکی از هواداران مزدک و قتل خلیفه عمر به دست هرمزان پسر یزدگرد که انتقام سقوط پدرش را می گیرد، پایان می یابد.

نویسنده در این رمان رویدادهای تاریخی را با روشی تقریبن دلبخواه به کار گرفته است. در این اثر ماجراهای بی مورد و توطئه های پیچیده ای وجود دارد که یادآور یکی از رومان های الکساندر دوما است. نویسنده حتا در شخصیت پردازی هم صداقت تاریخی نداشته است و قهرمانان داستانش همانند دنیای بی تکلف قصه های شاه پریان پاک و منزه هستند در حالی که تبهکاران داستان با سیاهی کامل سرشته شده اند. کوتاه آن که این رمان در آن زمان نمایانگر تمام عیار نشانه های زایش  یک ادبیات نو در ایران است. این رمان مانند تمام آثار این دوره علل از میان رفتن استقلال ایران را به صورتی نشان می دهد تا هشداری برای آیندگان باشد.

این رمان در سال  ١۲۷۹ش تالیف شد ولی برای نخستین بار پس از بیست سال در بمبئی و پنج سال بعد در تهران منتشر شد.

صنعتی زاده در رمان های بعدی اش همان جریان را دنبال کرد. او تعهدی در قبال مطالعات تاریخی نداشت و از نظر  هنری هیچ نوع تحولی را ارائه نداد. داستان مانی نقاش قصه ی رمانتیک زندگی و عشق مانی است که در سده ی سوم در زمان جنگ های شاپور با والرین امپراتور روم اتفاق می افتد. این رمان در سال ١٣۰۶ ش در تهران چاپ شد. سلحشور که در سال ١٣١٣ ش در تهران چاپ شد، موضوعش در زمان شاهان نخستین ساسانی است و سیاه پوشان عنصری ایرانی دارد و مربوط به قیام ابومسلم است

کارهای صنعتی زاده منحصر به مسایل تاریخی نبوده است و نثر فارسی مدیون نخستین رمان خیالی او با عنوان مجمع دیوانگان است که شعار خود را یعنی " همه ی انسان ها دیوانه اند و دیوانه عاقل است" از گفته های سعدی گرفته است. در این رمان گروهی از مردم به خوابی هیپنوتیزمی می روند و در این خواب به دوهزار سال بعد و به دوره ای که آن را "عصر خرد" می نامند می روند و ماجراهای عجیب و غریبی را از سر می گذرانند. تاریخ چاپ این کتاب ١٣۰٣ ش است.

یکی دیگر از قصه گویان برجسته میرزا محمد باقر خسروی کرمانشاهی است که از اشرافیت کهن بود و همانند تعداد دیگری ار هم میهنانش به خیزش مشروطیت پیوسنت. وی تاریخچه ای را از یکی از خاندان های ایرانی در زمان ایلخانان به صورت نمایشی  با عنوان شمس و طغرا تالیف کرد که مضمون آن رویدادهای رمانتیک، نبردها، توطئه و عشق، تراژدی و پیروزی ها است و ارزش های ایدئولوژیک و اجتماعی دارد که ماخالسکی ایران شناس روس به آن ها پرداخته است.

سومین رمان تاریخی رمان عشق و سلطنت نام دارد که شیخ موسی مدیر یکی از مدارس همدان در سال دوم جنگ جهانی اول نوشته است که نخستین بار در سال ١۲۹۸ ش در همدان و سپس در سال ١٣۰٣ ش در بمبئی به چاپ رسید.  این کتاب در واقع نمایشنامه ای در سه بخش است که بخش دوم آن ستاره ی لیدی نام دارد و بخش سوم آن سرگذشت شاهزاده خانم بابلی نامیده می شود. در مقدمه ی این داستان نویسنده می گوید که وی می خواسته خواننده را نسبت به زندگی و دوران کوروش کبیر آگاه کند و می افزاید که این نخستین اثر تاریخی فارسی است که به سبک اروپایی نوشته می شود.

اثر شیخ موسی از لحاظ تحول شخصیت های داستانش ( مانند بیش تر آثار ادبی این دوره) از حضور قهرمانان کلیشه ای آسیب دیده است و دشمنان این قهرمانان نیز از انگیزه ی احساسی همه ی اعمال خود و ناآگاهی نویسنده از زمینه های روانی رفتار انسان ها صدمه دیده اند. تحول اندکی که در این اثر دیده می شود در زبان آن است. قهرمانان کتاب با سادگی و به طور طبیعی گفت و گو می کنند و توصیف طبیعت به واقعیت نزدیک است و نسبت به ابتذال های جامعه ی سنتی جاذبه های انسانی بسیاری در داستان وجود دارد.

 

ج ) شعر در دوره ی مشروطه

 

نخستین شاعر دوره ی انقلابی مشروطه، " کسی که تمام ملت ایران گوش به او سپرده بود"، عارف قزوینی بود.

عارف که نام واقعی او میرزا ابوالقاسم بود در سال  ١۲۶١ ش در قزوین به دنیا آمد. پدرش ملاهادی وکیل او را خوب تربیت کرد و خوش نویسی و نیز آواز و موسیقی را به او آموخت و در صدد بود که او را روضه خوانی ماهر کند. ولی عارف نتوانست این خواست پدر را برآورده سازد و به جای آن در شمار جوانان پولدار و خوش گذران در آمد. در این رهگذر به شراب خواری افتاد، حشیش کشید و در گرداب فسق و فجور رها شد. در هفده سالگی ازدواج کرد و کارش به جدایی کشید و دیگر هرگز ازدواج نکرد.

او در سایه ی محبوبیتی که از راه خوانندگی به دست آورد پایش به دربار باز شد و با طبقات بالای جامعه محشور شد. ولی به زودی از محیط پر از عیاشی و. ناپاک آنان بیزار گردید، از طبقه ی خود جدا شد و به کلی از آن برید.

سپس به نهضت انقلابی کشورش پیوست و آن چه را به کار و زندگی او معنا و مفهوم می داد در آن جا یافت. وی به جناح آزادی خواه چپ گروید و همه ی هنر شعری خود را به پای آن ریخت.

مدتی طرفدار ترکان شد و در سال ١۲۹۴ ش به استانبول کوچ کرد و تا سال ١۲۹۸ ش در آن جا بود. ولی سیاست ترکیه به ویژه درباره ی آذربایجان دلش را زد و بعد ها در یکی از کنسرت هایش هر چه ترک و ترک پرست بود را به طنز گرفت.

عارف در بازگشت به ایران، کشورش را به سان یک شاعر دوره گرد گشت و به نهضت جمهوری خواهان محمد تقی خان پسیان در خراسان پیوست و نغمه پرداز سرودهایی شد که مردم را به حرکت به سوی تهران تهییج می کرد. پس از مرگ غمبار محمد تقی خان، عارف به کردستان کوچید و در آن جا راه زندگی درویشی در پیش گرفت و خود را وقف شعرش کرد ولی به سان انسانی که عشق شدید به میهنش و سرنوشت آن دارد، نتوانست دیری در این هجران تاب آورد. وی یک سلسله کنسرت راه انداخت که موفق تر از کنسرت های سابقش بود و آن ها را از اشعار طنزآمیز و نوشته های خود مالامال کرد. عارف در آخرین سال های عمرش مانند بسیاری از جمهوری خواهان دیگر اشعاری در ستایش زردشت سرود و در سال ١٣١٣ ش رخت از جهان بربست.

دیوان عارف برای نخستین بار همراه با مقدمه ای از رضا زاده شفق و یک شرح حال ناقص به سبک اعترافات روسو در سال ١٣۰٣ش در برلین چاپ شد. دیوان او شامل تصنیفات و غزلیاتی است که در سایه ی هنر موسیقی شاعر در سرتاسر مملکت به شهرت رسیده بودند. عارف نمونه ای از شاعران و خنیاگران دوره گرد قرون وسطای ایران بود که همیشه به دنبال نوعی اضطرار درونی می خواند و می نوشت. شخصیتی مردمی که هر از گاهی رخ می نمایند، می خوانند و سپس ناگهان انگار در سربی خیال انگیز صبح محو می شوند. عارف هرگز متفکری ژرف نگر نبود، شاعری بود که می دانست به چه شکل بایستی الهامش را با عوامل خودانگیز انقلابی و با آهنگ دل انگیزی برای سرودهای مردمی تلفیق دهد ( بزرگ علوی، تاریخ و پیدایش ادبیات نو ایران، برلین، ١۹۶۴، برگ ۴۴- ٣۶ ).

یکی دیگر از شاعران برجسته ی آن دوران، میرزا محمد تقی، مشهور به ملک الشعرای بهار (١٣٣۰- ١۲۶۵ش ) است. پدر وی ملک الشعرای صبوری از شاعران و مینیاتوریست های دربار خراسان بود. بهار از پدرش برای کسب حرفه ی شاعری دربار تربیتی عالی یافت، ولی شور و شعور انقلابی آزادی خواهان، ملک الشعرا را بیدار کرد و او عطای زندگی درباری را به لقایش بخشید و با اعتقاد بی غل و غش به خدمت انقلاب در آمد.

چکامه ها و طنزهای او مملو از تاسف بر وضع موجود و تمجید دلسوزانه از مشروطیت است که برای شاعر آن قدر موفقیت آمیز بودند که او را در جبهه ی حزب دموکرات در مشهد قرار داد. وی روزنامه نگاری، سیاست مداری، شاعری و وکالت مجلس را تجربه کرد. در سال ١۲۸۸ ش سردبیری نشریه ی نوبهار را به عهده گرفت و هنگامی که در سال ١۲۹۵ ش در خلال اشغال ایران، شاعران جوان یک محفل ادبی تشکیل دادند، بهار را دعوت کردند که این محفل را اداره کند. با رهنمود وی این محفل (جرگه ی دانشوری) نام جدید دانشکده را پیدا کرد و یک مجله ی ادبی با همین نام منتشر ساخت. بهار در آن مجله از سنت کلاسیک در برابر افراط کاری های نوگرایان جمایت کرد.

پس از جنگ، بهار خود را وقف فعالیت های ادبی کرد. برای مدتی سردبیری مجله ی ادبی خود یعنی نوبهار را به عهده گرفت، مقالاتی نوشت و مسایل ادبی را در آن ها مطرح ساخت. سبک شناسی را رقم زد و تعدادی از آثار کلاسیک را تصحیح کرد.

بهار که در مکتب شعر کلاسیک سنتی ایران آموزش دیده بود اغلب از قالب های بسیار پیچیده ی هنری استفاده می کرد. او خیلی کم تحت تاثیر شعر اروپایی قرار گرفت و مضمون شعر هایش تقریبن با رویدادهای زمانش پیوند خورده بود. او از مشروطیت هواداری کرد، سیاست های دربار را به انتقاد کشید و نابسامانی دولت را به ریشخند گرفت و در غزل نیز به جای مضمون های سنتی از مضمون های اجتماعی و سیاسی سود برد. بدین سان بهار به نوعی سبک شعری شخصی دست یافت که هدف جهان شمولی داشت. در اشعار او از لفاظی و فضل فروشی کم تر می توان سراغ گرفت.

یکی دیگر از شاعران که به مکتب اروپایی تعلق دارد یحیی دولت آبادی (١٣١۸- ١۲۴٣ ش ) است. وی از همان آغاز خیزش مشروطیت به آن پیوست و بعدها سردبیر، مبلغ، مترجم، شاعر و وکیل مجلس شد. وی در سال ١٣۰٣ ش نماینده ی حزب سوسیالیست بود.

شعرهای دولت آبادی از سلامت زیادی برخوردار است. شعرهای او در نهال ادب و اردیبهشت که نه تنها به فازسی، بلکه به فرانسوی هم نوشته می شد گرد آمده است. او همچنین شرح حالی با نام حیات یحیی نوشت که دارای اشاراتی بر حوادث معاصر است. وی چندین رمان و ترجمه هایی از زبان فرانسه دارد. رمان او با عنوان داستان عشق شهرناز بیان کننده ی فلسفه ی او است. این قصه در سال ١۲۹۵ ش در استانبول نوشته شد و ده سال بعد در تهران به چاپ رسید.

نویسنده در قالب قصه ی شهرناز ، دختر جوان و زیبا، در صدد بود که که یکی از مسایل دیرپای معاصر ایران یعنی مساله ی آزادی زنان را حل و فصل کند. او در مقدمه ی اثرش می نویسد :« طبیعت منبع خوشبختی ابدی و سعادت نوع بشر است» و تمام مفهوم اثرش با این برداشت رنگ خورده است. ولی او راه حل واقعی برای مساله ی آزادی زنان ارایه نداد و اهمیت رمان او در حقیقت چیزی کاملن متفاوت با آن چیزی بود که نویسنده قصد آن را کرده بود : این اثر اطلاعات عظیم و خارق العاده ای را  از بوم نگاری تمامی نواحی ایران عرضه می دارد.

یحیی دولت آبادی بر آن بود که عقاید آزادی خواهی و آینده ی به تر را برای ملتش به ارمغان آورد و این هدف از قلم او تراوش کرده است.

سید احمد ادیب پیشاوری را " پیشرو آزادی خواهان نوگرا " دانسته اند. وی مورخی دانشمند از نسل شیخ شهاب الدین سهروردی بود و در سال ١۲۲٣ ش چشم به جهان گشود. کودکی را در میان خانه به دوشان منطقه ی پیشاور گذراند. علم را نزد زبدگان علم و دانش از جمله ملا هادی سبزواری، تنها فیلسوف سده ی نوزدهم ایران فرا گرفت و بخش اعظم افغانستان و ایران را زیر پا گذاشت تا آن که سرانجام در سال ١۲۶١ ش در تهران مقیم شد. وی از نخستین و پیشرو ترین کارشناسان در تاریخ اسلام شرقی بود و در میان دیگر آثارش به تصحیح تاریخ بیهقی نیز دست زد.

ادیب پیشاوری از ملی گرایان سرشناس و دشمن نستوه امپریالیسم غرب و به ویژه انگلیس بود و چون روشی ایده آلیستی داشت در نشریه ی کاوه در برلین دوست دار آلمان گردید. یکی از نشانه های این گرایش شعر حماسی قیصرنامه بود که به سیاق شاهنامه در ١۴۰۰ بیت سرود و در آن به جنگ های ویلیام دوم امپراتور آلمان و ژنرال های او که نویسنده گمان می کرد برای آزادی تمام ملل نبرد می کنند، شکوه و عظمت بخشید و جالب آن است که او در این شعر قهرمانان آلمان را مانند رستم با شمشیر و نیزه و خنجر و تیر و کمان توصیف کرده است.

اشعار ادیب پیشاوری و نیز وحید دستگردی که در توصیف هیندنبورگ Hindenburg شعر می سرود، شاهد خوبی از عقاید گروهی از آزادی خواهان در این دوران به شمار می آید.

ادیب پیشاوری که در سال ١٣۰۹ ش چشم از جهان فرو بست، از تحصیل کردگان شزیفی بود که همه ی عمرش را مجرد و بدون جیفه ی دنیا سر کرد و زندگی خود را وقف دانش، فلسفه و شعر نمود و از تمام لذت های دنیوی چشم پوشید. او نمونه ی جدیدی از ادیبان قدیم بود و تمایز چشمگیر او با ادیبان قدیم، عشق شدیدش به میهن و قرار گرفتن در کوران حوادث سیاسی بود.

شاعر وطن پرست دیگری که شعرش از نظر هنری جالب و دارای آینده بود میرزا صادق خان فراهانی امیرالشعراء است که با نام مستعار ادیب الممالک معروف بود.

ادیب الممالک از پدر و مادری که از هر دو سو با قائم مقام خویشاوند بودند در دهکده ی کازران در نزدیکی اراک به دنیا آمد. تحقیرهایی که او پس از مرگ نابهنگام پدرش از خویشان ثروتمندش کشید، در شرح حال دل انگیزی که او در سن هفده سالگی نوشته است کاملا دیده می شود. وی زندگی اش را به عنوان شاعر دربار در خدمت امیر نظام حسنعلی خان گروسی در تبریز آغاز کرد و در آن جا تخلصش را از پروانه به امیری تغییر داد. در رکاب امیر نظام به مسافرت پرداخت و بارها جا و حرفه اش را عوض کرد. زمانی آموزگار و مامور دولتی و زمانی سردبیر، روزنامه نگار و شاعر بود. و سرانجام یکی از مبلغان پیشرو مشروطیت و بیداری مردم گردید. او در سال ١۲۹۶ ش کمی پس از آن که به عنوان قاضی دادگاه عالی شهر منصوب شد، در یزد در گذشت.

تالیفات ادیب الممالک مسایل گوناگونی را در بر می گیرد. او به علت آشنایی با فرهنگ و زبان های غربی مقالات متعدد علمی درباره ی ستاره شناسی، علم عروض و جغرافیا و کتاب های سیاحت و مقامه تالیف کرد.

دیوان شعر او نخستین بار توسط وحید دستگردی پس از مجادله ی فراوان با وارثین شاعر گردآوری شد و در سال ١٣١۲ش به چاپ رسید. به جز غزل، ادیب الممالک در همه ی قالب های شعر کلاسیک شعر گفته است، ولی هنر اصلی او قصیده است. او در قصیده های خود همه ی فعالیت های سیاسی زمانش را نشان داد و در آن ها از حیات اجتماعی و افراد انتقاد کرد و توده ی مردم را به ستیز در راه آزادی و مشروطیت فرا خواند و نوعی میهن پرستی نو را تبلیغ کرد. همه ی این مسایل تا زمان او هرگز تا این اندازه گیرا و در قالب هنری بیان نشده بود. شعر او با عقاید پیشروش هماهنگ بود.

وی خطاب به شاعران جوان نوشت: « پیدا کردن مسایل جدید ضروری است. شما اگر می خواهید شعر بگویید باید به وطن و مردم خود بپردازید. شاید شما مشتاق اشعار عاشقانه باشید، ولی چه عشقی ناب تر از عشقی که ما نسبت به وطن مان و مردم خود احساس می کنیم» ( یاسمی، شعر معاصر ایران، برگ ۲۰۷).

ابوالقاسم لاهوتی ( ١٣٣۶- ١۲۶۶ ش) انگیزه های انقلابی را به گونه ای دیگر ارایه کرد. وی زندگی شعری خود را در همکاری با نشریات عصر انقلاب آغاز کرد. اشعار او در این نشریات نشانگر راه ملی گرایی ستیزگر او همراه با گرایش  ضدانگلیسی و طرفداری از عقاید سوسیالیستی است. این مسایل وی را به درگیری با افکار رسمی کشور کشاند، تا آن جا که راهی دادگاهش کردند و در سال ١۲۹۹ ش نیز به مرگ محکومش کردند، ولی او موفق گردید به استانبول فرار کند و در آن جا تحت شرایط بسیار سخت در سال ١٣۰۰ش با همکاری علی نوروز نشریه ی فارسی – فرانسه پارس را منتشر ساخت. مدتی نگذشت که به میهن برگشت و با انقلابیون دیگر در قیام سال ١٣۰١ ش تبریز شرکت جست.

پس از شکست این قیام و اشغال تبریز توسط نیروهای حکومتی، این بار به اتحاد شوروی فرار کرد و در آن جا دوره ی جدید زندگی خود را آغاز کرد و به شاعر برجسته ای در تاجیکستان شوروی تیدیل گردید. اشعار غنایی و حماسی سرود که در آن ها از بیداری ملی تمجید می کرد. وی آثار متعددی را از ادبیات جهان ترجمه نمود و نقش فعالی در حیات فرهنگی و سیاسی ایران بازی کرد

دیوان او در سال روز شصتمین سال تولد شاعر در سال ١٣۲۵ش در مسکو به چاپ رسید. این دیوان با ۴۴۰ برگ دارای نمونه هایی از اشعار غنایی و سیاسی و نیز غزلیات او است که برخی از آن ها از نظر ظرافت و زیبایی با غزلیات شاعران کلاسیک برابری می کند.

لاهوتی که با دید فلسفی معینی سرشته شده بود، با استعداد درخشان، افکار خود را با قواعد روشنی بیان داشت. او نسبت به بحث و جدل هایی که درباره ی سبک قدیم و جدید برای معاصرینش مطرح بود بی اعتنا بود. وی برای مضمون های شعری خود گاه قالب سنتی و گاه قالب نو برگزیده است و رباعیات او از پیشروترین اشعار شاعران پیشرو زبان فارسی به شمار می آید.

یکی دیگر از نمونه های کاملن متفاوت در میان شاعران پیشرو، جعفر خامنه ای تبریزی است. او در مخالفت با پدرش که از تاجران تبریز بود و شعر و مطالعه ی زبان های خارجی را نکوهش می کرد، به آموختن ادبیات و زبان های اروپایی پرداخت و در آن ها زبده شد.

شعرهای جعفر خامنه ای که وی رویدادهای زمانش را با زبان ظریف و کنایه دار در آن ها تعبیر کرده است در قالب ها و وزنی زیخته شده است که در آن ها از سنت عروضی خبری نیست و از این نظز شاعر را در زمره ی شاعران پیشرو و الگوی نسل جدید قرار می دهد.

ما در این جا از میان تعداد بی شمار شاعرانی که نقش عمده در حیات ادبی ایران در عصر بیداری ملی داشتند تنها چند تن را نام بردیم و به بسیاری از شاعران برجسته ای که در حیات ادبی معاصر تاثیر گذار بوده اند نپرداختیم. برای نمونه سید اشرف الدین گیلانی سردبیر نشریه ی نسیم شمال با تصنیف ها و طنزهای دل پذیرش  که در آن ها او از زبان محاوره ای سود برد و یا علی اکبر دهخدا بنیاد گذار سبک نو نثر که کمک عظیمی در گسترش طنز سیاسی نمود. همچنین نظام وفا که از نظر دل انگیزی غنایی و نوآوری قالبی شعر، از شاعران برجسته است. وحید دستگردی که از نظر تصحیح شعر کلاسیک و مرجعیت قابل ستایش است و یا فرخی یزدی که عقاید خود را در آثار خود متبلور ساخته است.


سرگذشت نثر معاصر

 

١- روحیه ی مشروطیت

انقلاب مشروطیت ایران مرحله ی نهایی یک تحول دراز فکری بود.

پس از دو شکست ایران از روسیه ی تزاری، در زمان فتح علی شاه قاجار، به جامعه ی نیم خفته ی آن زمان ایران هشداری داده شد و لزوم تجدد، جوابی بود به مسایل حل نشده ی یک کشور عقب مانده ی آسیایی در برابر فن شناختی برتر مغرب زمین.

این است که نخستین بار به همت عباس میرزا محصلینی به فرنگستان اعزام شدند. اما برای تجدد لازم بود که فرهنگ جدیدی در جای خود پا بگیرد و متخصص و کارشناس بومی تربیت کند. اقدامات امیر کبیر از جمله تاسیس دارالفنون واکنشی در برابر این نتیجه گیری منطقی بود.

سپس  این مشکل پدید آمد که بسط فرهنگ جدید بدون یک سازمان اداری کارآیند و صحیح ممکن نیست. تاسیس وزارت خانه ها و ادارات در زمان صدارت میرزا حسین خان سپهسالار در پاسخ به این نیاز انجام گرفت.

در عین حال هر ساخت اداری نیازمند فلسفه ای است. اداره نظام نامه می خواهد، نظام نامه بر اساس تقسیم وظایف و مسئولیت ها تدوین می شود و در سطح یک کشور، به عنوان یک اداره ی بزرگ، نظام نامه ها محتاج یک قانون مادر هستند.

فکر قانون مادر اندک اندک شمول یافت و واجب بودن آن در اندیشه ی روشنفکران امری بدیهی شد و از آن جا که این قانون به صورت جدید در ایران بی سابقه بود، مطالعه ی قوانین خارجی آغاز شد و  چون بنیاد قوانین اروپایی بر حفظ و احترام به حقوق افراد قرار داشت، برای نخستین بار مفهوم آزادی نیز به عنوان یک ضرورت تاریخی مطرح شد.

حکومت ناصرالدین شاه که تا این جا همه را پذیرفته بود، از پذیرش نتیجه ی آخری آن یعنی تامین آزادی سر باز زد، چرا که این نتیجه گیری ادعای محدود ساختن قدرت مطلق را در بطن خود می پروراند.

در  تاریخ ایران تضاد میان حکومت و رعیت امر بی سابقه ای نیست، اما این تضاد تا آن زمان به صورت دو زورآزمایی نابرابر بوده است و  دعاوی رعیت اغلب محدود به درخواست عدالت مالیاتی و کسب امنیت و گاه اختیارات مذهبی  بوده است، اما تضاد دوره ی ناصری ناشی از برخورد حکومت با رعیتی بود که اندک اندک خود را به شکل یک ملت می دید.

حوادث تاریخی این دوره در کتاب ها ثبت است و ما از ذکر آن ها خودداری می کنیم، تنها اشاره می کنیم که پیروزی مشروطیت آغاز تحقق خواسته ها و آرزوهای یک ملت به شمار می آید که پس از استقرار انقلاب، این بار آرمان های خود را از کلی به جزیی مطرح ساخت. حکومت ملی، قانون، اصلاحات اداری، تجدد و ترقی،ضرورت شناسایی و بسط علوم جدید و فرهنگ و ادبیات نو.

نویسندگان شیوع دانش و منطق جدید را چاره ی دردهای جهل و ساده لوحی و اعتقادات پوسیده ی عامه می دانستند و در این راه اگرچه از سازمان های اجتماعی فرنگیان الهام می گرفتند، اما برخی از مشخصات بومی و منطقه ای خود را نیز از نظر دور نمی داشتند.

از سوی دیگر فرهنگ جدیدی که که جامعه باید از آن تغذیه کند خود متقابلن باید همپای تجدد جامعه جدید شود. از این رو نوگرایی نیز لازم آمد و طبعن چون الگوی نظام نو اجتماعی از غرب اقتباس شده بود، به پیروی از آن، فرهنگ نیز می کوشید الگوی خود را در غرب جست و جو کند.

به این دلایل نخستین نویسندگان پیشگام مشروطیت در کنار شکل ساده ی نثر قاجاری، یعنی سبک قائم مقام فراهانی و امیر نظام گروسی، روش جدلی و منطقی انشای غربی را نیز در خود پذیرفتند. نثر نویس خوش قریحه ای مانند دهخدا و قصه نویس پیشگامی چون جمال زاده محصول این ترکیب هستند.

به طور کلی تحول اسلوب نثری را در این دوره می توان در دو زمینه به خوبی مشاهده کرد:

- نخستین ترجمه های آثار غربی به فارسی

- شیوه ی نگارش نویسندگان اواخر قاجار

 

۲- نخستین ترجمه های آثار غربی

از میان زبان های غربی، زبان فرانسه به علل گوناگون نزد ایرانیان موقعیتی ممتاز داشت. نخست آن که زبان علمی و ادبی عصر بود، دوم آن که فرانسویان در ایران قاجاری به بدسابقگی انگلیس و روسیه نبودند، سوم آن که فرانسه برای بسیاری از ایرانیان، کشور انقلاب ژوییه و پیشتاز آزادی فردی و حکومت ملی به شمار می آمد.

بر خلاف شعر فارسی که میراث آن می توانست پایه ای برای تحول باشد، نثر به وبژه در زمینه هایی چون داستان نویسی، روزنامه نویسی و نقد ادبی نیازمند تزریق خون بود و این تزریق از طریق ترجمه ها، به ویژه از زبان فرانسه انجام شد.

محتبی مینوی درباره ی کتاب های باب آن زمان که در خانواده های شهرنشین خوانده می شد چون این می نویسد :

« ما در آن زمان از کتب خود ایرانیان اسکندر نامه و الف لیل و رموز حمزه و حسین کرد و امیر ارسلان و شمس و طغرا و سیاحت نامه ی ابراهیم بیک و امثال این ها را می خواندیم. از ترجمه هایی که از زبان های اروپایی شده بود سرگذشت حاجی بابای اصفهانی و خانم انگلیسی یا بلوای هند و سه تفنگدار و کنت مونت کریستو  و تاریخ لویی چهاردهم و نظایر آن ها را می خواندیم . . . . اما از همه بیش تر از آن کتبی لذت می بردیم که تحریر و نگارش مرحوم میرزا محمد حسین ذکاء الملک فروغی بود که غالب آن ها را دیگران ترجمه کرده بودند و او انشاء کرده بود، مثل عجز بشر و سفر هشتاد روزه به دور دنیا و عشق و عفت و کلبه ی هندی و همین بوسه ی عذرا». ( پانزده گفتار، برگ ٣۴۹، انتشارات دانشگاه، ١٣۴۶)

ناظم الاسلام کرمانی در کتاب "تاریخ بیداری ایرانیان " در این باره می نویسد:

« ظاهر شدن کتاب های رمان و ترجمه ی کتب خارجه از قبیل سه تفنگدار و کنت مونت کریستو و غیره و از توقیف درآمدن ها نیز در زمان همین پادشاه ( یعنی مظفرالدین شاه ) بود . . . مشروطه شدن دولت و سلطنت ایران نیز . . . بیداری و آگاه شدن مردم به حقوق خویش نیز . . . » (تاریخ بیداری ایرانیان، جلد سوم، برگ ۴۲۷)

می توان گفت کارهای مترجمانی از قبیل محمد طاهر میرزا مترجم آثار الکساندر دوما یا محمد حسین فروغی و یا میرزا حبیب اصفهانی مترجم حاجی بابای اصفهانی اثر جیمز موریه، بیش تر از بقیه مورد استقبال قرار گرفته است. به ویژه ترجمه ی رمان های تاریخی منجر به تقلید آن ها در زبان فارسی شده است. رمان شمس و طغرا از محمد باقر میرزا خسروی و رمان عشق و سلطنت از شیخ موسی نثری از جمله نمونه های این تقلید است.

نوع دیگر ترجمه ها که به طور مستقیم بر شیوه ی نثر نویسندگان آن دوره سایه افکند ترجمه ی نمایشنامه ها بود که در صدر آن ها آثار انتقادی و طنزآمیز مولیر قرار داشت. مانند طبیب اجباری ترجمه ی اعنماد السلطنه، مردم گریز ترجمه ی کمال الوزاره و نیز ترجمه ی نمایشنامه های میرزا فتح علی آخوند زاده به وسیله ی محمد جعفر قراچه داغی که به ویژه با مسایل ایران بافته شده بود.

ترجمه ی این نمایشنامه ها که در اغلب آن ها در نام و نشانی ها تغییر داده بودند تا با وضعیت ایران تطبیق پیدا کنند، در پیدایش زبانی عوام پسند، ساده و خرده گیر کمک به سزایی کرد. مترجمان این آثار بیش تر از نظر ارائه ی افکار انتقادی در محیط بسته ی آن روز اقدام به انتخاب آثار می کردند و جنبه ی ادبی و هنری برای آنان در درجه ی دوم اهمیت قرار داشت. با این حال در چند مورد به فارسی نویسی درخشانی بر می خوریم که بشارت رشد و تجدد نثر فارسی را می دهد.

یکی از شیواترین نمونه ها برای این مورد ترجمه ی اتللو ی شکسپیر به وسیله ی ناصرالملک است. او این ترجمه را در حدود سال ١۲۹٣ خورشیدی در اروپا از زبان انگلیسی انجام داده است. زبان ترجمه از لحاظ استواری و پاکیزگی نثر و آهنگ دراماتیک جملات در زمان خود منحصر به فرد بوده و در زمان ما نیز ترجمه ی خوبی به شمار می رود. به ویژه که به نثر شعرگونه ی امروز سخت نزدیک است.

دیگر از ترجمه هایی که فارسی آن به تنهایی اثری هنری به شمار می آید، ترجمه ی کتاب حاجی بابای اصفهانی نوشته ی جیمز موریه به وسیله ی میرزا حبیب اصفهانی است. نثر میرزا حبیب در این ترجمه التقاطی است از نثر منشیانه ی قاجاری و وضوح و بی تکلفی شیوه ی داستان نویسی فرنگی و توجه به اصطلاحات و ضرب المثل های بومی ایران. بی گمان این شیوه بر آثار دو نویسنده ی بزرگ بعدی علی اکبر دهخدا و محمد علی جمال زاده تاثیر مستقیم نهاده و به شکلی سلف واقعی نثر داستانی امروز ایران است. محمد تقی بهار در این باره می نویسد:

« قلمی که قدرت بر مجسم ساختن حکایات حاجی بابا کرده است از قادرترین و محکم ترین ساده نویسان آن عصر می باشد . . . نثر حاجی بابا گاهی در سلاست و انسجام و لطافت و پختگی مقلد گلستان و گاه در مجسم ساختن داستان ها و تحریک نفوس و ایجاد هیجان در خواننده نظیر تثرهای فرنگستان است، هم ساده است و هم فنی، هم با اصول کهنه کاران نثر موافق و هم با اسلوب تازه و طرز نو همداستان، و در یک جمله یکی از شاهکارهای قرن سیزدهم هجری است». ( سبک شناسی، جلد سوم، برگ ٣۶۷)

میرزا حبیب که از نظر طنز نویسی پیرو عبید زاکانی است، قاطعیت و برندگی شوخی های عبید را با لحن روایی داستان بلند و روال یک گزارش اجتماعی و انتقادی تلفیق کرده است و بدین طریق نثر فکاهی سال های بعد از او نیز مرهون میرزا حبیب است.

 

٣- شیوه ی نویسندگان اواخر قاجار

یکی از عواملی که زمینه را برای طرد نثر متکلف فنی آماده کرد سادگی و روانی سبک منشیانه ی قاجاری است. و چون نوبت به ادبیات بیدارکننده ی اواخر قاجار رسید و با شیوه ی سهل انتقال معانی و افکار جدید نیز ترکیب شد، برای نخستین بار آثاری در ارتباط مستقیم با توده ی مردم به وجود آمد.

این آثار را می توان در دو گروه کلی رساله نویسی و داستان نویسی دید :

 

الف – رساله نویسی ( مقاله نویسی )

رسمی که از دوره ی قاجار در ادبیات فارسی عمومیت یافته، عبارت است از خاطره نویسی، شرح حال و نگارش رسالات تاریخی و انتقادی. در میان نویسندگان این گروه که آثارشان در ارتباط با جنبش مشروطه اهمیت دارد و نیز صاحب سبک ویژه ای هستند، می توان از

میرزا ملکم خان

میرزا آقا خان کرمانی

میرزا علی خان امین الدوله

میرزا علی خان ظهیر الدوله

حاج سیاح محلاتی

و حاج یحیی دولت آبادی نام برد

آثار برخی از اینان از جمله ملکم خان در همان زمان حیات شان بر جامعه اثر بخشید ( مثلن شیوه ی جدلی ملکم و بحث هایی که معمولن به صورت گفت و گو مطرح می کرد بسیار مورد استقبال قرار گرفت) و آثار برخی در زمان حیات شان حتا فرصت انتشار نیافت. آثاری که از جامعه نشات گرفتند و روح خواسته های خلق و طرز فکر روشنفکران را بازتاب دادند و همچنین از نظر سبک آیینه ی آخرین تحولات اسلوب نویسندگی زمان خود هستند.

به طور کلی با وجود اختلاف سلیقه ها، این رساله نویسان در دقت تشریح و سنجیدگی قضاوت ها مشابهند. شور قومی، ایران دوستی، برخورداری از یک دانش سیاسی در پرتو نثری موجز و بی آرایه اما شورانگیز و فاخر در آثار آنان شاخص است.

( برای آشنایی با آثار ملکم خان نگاه کنید به مجموعه ی آثار او، همچنین " میرزا ملکم خان" نوشته ی فرشته نورایی ١٣۵٣ و نیز "میرزا ملکم خان" نوشته ی اسماعیل رایین ١٣۵٣، در باره ی میرزا آقا خان کرمانی نگاه کنید به "اندیشه های میرزا آقا خان کرمانی" نوشته ی فریدون آدمیت ١٣۴۶، از امین الدوله، ظهیرالدوله، حاج سیاح و یحیی دولت آبادی نیز کتاب خاطرات شان منتشر شده است که نمونه های خوبی از نثر آنان را در آن ها می توان دید).

 

ب – داستان نویسی

اگر چه در این دوران داستان نویسی در مقایسه با رساله و مقاله نویسی کم رونق به نظر می رسد، لیکن همان چند داستان نویسی که پیدا شدند از دو نظر دارای اهمیت هستند،  یکی از بابت تاثیری که بر جامعه ی خود نهادند و دیگری از بابت تاثیرشان بر اهل قلم.

از میان این داستان نویسان که به تعبیری پدران قصه نویسان امروزند، چهار تن شاخص اند:

عبدالرحیم طالبوف

حاج زین العابدین مراغه ای

سید علی اکبر دهخدا

و سید محمد علی جمال زاده ( که نخستین و پر تاثیرترین کار خود، "یکی بود یکی نبود" را در این دوران منتشز ساخت)

وجه مشخص حکایت های این نویسندگان التزام آنان در بیدار کردن و آگاهی دادن به توده ها بوده است. در کارهای آنان همچنین نخستین توجهات به جنبه های هنری و ساختاری قصه به چشم می خورد. دیدن صحنه های سرگرم کننده، تعابیر و اصطلاحات دل چسب و اختلاط طنز آمیز و تحریک کننده ی رویدادهای داستان های ایشان نشان می دهد که آنان به این عرصه تنها به دید وسیله ای برای تبلیغ و تلقین سیاسی و اخلاقی ننگریسته اند.

عبدالرحیم طالبوف

عبدالرحیم طالبوف در سال ١۲۵۰ ه ق در تبریز به دنیا آمد و هشتاد سال زندگی کرد. از توجوانی به قفقاز رفت و نا پایان عمر در آن جا زیست. قفقاز در آن روزگار نزدیک ترین کانون اندیشه های نو به ایران بود. طالبوف که از طریق زبان روسی اطلاعاتی به دست آورده بود از راه قلم به بیداری مردم کوشید و آنان را به معایب حکومت استبدادی و لزوم مشروطه آشنا می کرد.

معروف ترین اثر طالبوف "کتاب احمد " است. احمد، قهرمان کتاب، فرزند خیالی نویسنده است که سوالات ساده و در عین حال حساسی درباره ی اوضاع ایران و علل عقب ماندگی آن از پدر می کند و این پرسش و پاسخ آیینه ی تمام نمایی از مشکلات و گرفتاری های ایران آن روز را بازتاب می دهد. کریم کشاورز در این باره می گوید:

« گرچه برخی از سخنان او امروزه ساده لوحانه و مانند انشای طفل مکتبی به نظر می آید، ولی در حدود ۹۰ سال پیش برای گفتن همین حرف ها جسارتی فوق العاده و آزادگی و تجددطلبی بی اندازه لازم بود» ( هزار سال نثر فارسی، برگ ١٣٣۸)

( برای اطلاعات بیش تر درباره ی طالبوف نگاه کنید به "از صبا تا نیما" نوشته ی یحیی آرین پور و نیز "اندیشه های طالبوف"، نوشته ی فریدون آدمیت)

حاج زین العابدین مراغه ای

زین العابدین مراغه ای نیز از مردم آذربایجان بود که درسال ١۲۵۵ه ق به دنیا آمد و در جوانی پس از ورشکستگی مالی به قفقاز مهاجرت کرد و همان جا به کسب و کار پرداخت. سال های میانی و پایان عمر را در ترکیه گذراند و برای روزنامه های فارسی که در ترکیه و هند منتشر می شد مقالات روشنگری می نوشت.

معروف ترین اثر وی که "سیاحت نامه ی ابراهیم بیک" نام دارد از نظر قدرت نفوذ در اندیشه های آزادی خواهان و هواداران ترقی و اصلاحات در ایران کم نظیر بوده است. این کتاب شرح سفر جوانی ایرانی است که در خارجه پرورش یافته و پس از سال ها با شور و شوق به میهن خود سفر می کند. اما از دیدن شکاف عظیم میان شئون زندگی هم میهنانش با دنیای پیشرفته شگفت زده و رنجور می شود. ابراهیم بیک از نخستین کسانی است که اصطلاحاتی مانند تعصب ملی، منافع ملی و عمومی و وطن مقدس را که نشان دهنده ی احساسات جدید قوم ایرانی است به کار می برد. لحن زین العابدین مراغه ای در ابراهیم بیک آمیزه ای است از خشم و طنز و وسواس. او در گزارش جان دار از صحنه هایی که انتخاب می کند بی شک چه از نظر پرداخت داستانی و چه از نظر روش انتقادی میراث مهمی برای نویسندگان بعدی نهاده است. مراغه ای در تالیف این کتاب از "کتاب احمد" طالبوف الهام گرفته است اما در طراحی صحنه ها داستان پردازتر است.

سید علی اکبر دهخدا

وی از تحصیل کردگان اروپا و از روزنامه نویسان دوران مشروطیت و از محققان بزرگ است. مقالات قصه گونه ی او با عنوان "چرند و پرند " گرچه در قالب قصه به معنای امروزی قرار نمی گیرد، اما از دو جهت قابل توجه است:

- توجه به زبان ساده و روان مردم

- اثر گذاری شدید بر فکاهی نویسان و طنزنویسان بعدی

محمد علی جمال زاده

جمال زاده فرزند سید جمال الدین واعظ از آزادی خواهان صدر مشروطیت است. او در سال ١٣۰۹ ه ق به دنیا آمد. در بیروت و سپس اروپا تحصیل کرد و کم و بیش در صف هواداران ترقی ایرانی به ویژه در خارج فعالیت داشت.

مجموعه ی داستانی او با نام "یکی بود یکی نبود" که در سال ١٣٣۷ ه ق در برلین به چاپ رسید، به ویژه از نظر تاریخی اهمیت دارد. در این کتاب طی شش داستان گوشه هایی از زندگی طبقات مختلف مردم ایران در عهد مشروطه و چشم اندازی از اوضاع اجتماعی روزگار با زبانی ساده و شیرین و با کاربرد اصطلاحات و تعابیر عامیانه تصویر شده است. کتاب به عنوان نخستین پاسخ به مقتضیات یک نوجویی فرهنگی و ادبی در اجتماع آن روز اهمیت بسیار دارد.

اهمیت دیگر آن به گفته ی چاپکین ایران شناس روسی، آن است که:« تنها با "یکی بود یکی نبود" است که مکتب و سبک رئالیستی در ایران آغاز شده است».

اما اساسی ترین امتیاز کتاب این است که به شکل مفصلی میان دو مرز ادبی قرار دارد. از سویی خلف صادق کوشش های ادبی دوره ی مشروطه و از سوی دیگر طلیعه دار داستان نویسی جدید در دوره ی بعدی است. به ویژه الگوهای آن از قبیل آخوند عرب مآب، هوچی سیاسی، فکلی غرب زده، ویلان الدوله و غیره بارها مورد تقلید و بازسازی قرار گرفته است.

جمال زاده که به لطف یک عمر طولانی در تمام جریانات نثری ادوار معاصر ایران حاضر و فعال بود با "یکی بود یکی نبود" حلقه ی داستان نویسان ابتدایی را تکمیل کرد و طلوع دوره ی بعدی را بشارت داد.

 

ویژگی های هنرهای کلامی و ادبی در پایان این دوره به شکل زیر است:

در این دوره:

- نمایشنامه نویسی اساسن یک وسیله ی بیان انتقادی شناخته شده است.

- از رساله نویسی و روزنامه نویسی نیز تبلیغ و روشنگری مراد می شود.

- شعر مطبوعاتی ترانه ی عوام است و در آن مشکلات روزانه با ساده تریت

- داستان نویسی، جز آثار چند تن که برشمردیم، هنوز جنبه ی تفنن و سرگرمی دارد، به ویژه اغلب نویسندگان توجهی به سبک ندارند یا شاید بتوان گفت تنها تکنیک شناخته شده ی این روزگار گزارش منظم یک واقعه است.

 

به طور کلی ادبیات دوره ی مشروطه حامل تحولی در فکر است،  اما نمی تواند خود را یکسره از قید ساخت های کهن کلام و ادب سنتی رها سازد. از این رو برای پاسخ گویی به ضرورت های تجدد، از قالب های تازه مانند روزنامه نویسی و نمایشنامه نویسی سود می جوید، و اگر از شعر و داستان سود جوید دیگر به آن به عنوان شعر و داستان جدی و سنگین نمی نگرد. ( القاب تحقیرآمیزی که از سوی برخی هم عصران به عارف قزوینی شاعر ملی مشروطیت داده شد، شاهدی بر این مدعاست)

 

جمع بندی

١- پس از شکست ایران از روسیه در زمان فتح علی شاه قاجار، برای نخستین بار بی خبری و غرور سده ها درهم ریخت و واقعیت عقب ماندگی کشور در اذهان روشنفکران ظاهر شد. نثر منشیانه ی این دوران قهرن به این امر توجه کرد که باید در حد فهم عامه ساده و روان نوشته شود

۲-  در اواخر دوره ی ناصری به دنبال بسط روابط با کشورهای اروپایی، فکر قانون و حکومت ملی و مفهوم ملت اندک اندک در میان مردم پا گرفت و نویسندگان این دوره از طریق نوشتن و ترجمه ی رسالات و مقالات یا نمایشنامه ها در بیداری اذهان کوشیدند.

٣-  با امضای مشروطیت، فکری که سال ها ادامه داشت شکفت. پیروزی دوباره ی آزادی خواهان بر استبداد صغیر ریشه های آزادی را محکم تر کرد و بر پایی جنگ اول جهانی بیش از پیش ایران را در جریان تحولات جهانی قرار داد.

۴-  و سرانجام میراث قلم زنان دوره ی ناصری به شکل های زیر در نثر دوره ی مشروطیت تجلی کرد:

- نوشتن رسالات اجتماعی و انتقادی، تاریخ نگاری و ثبت وقایع روز

- ترجمه ی آثار غربی

- بسط فن روزنامه نگاری در ارتباط با توده ها

- انتقاذ اجتماعی به طریق عام فهم و خاص پسند

- اختیار کردن اسلوب موجز، مفید و بی آرایه

- تعصب و شور ملی

تاریخ ادبیات معاصر 2

 

بخش دوم:

 از سال ١٣۰۰ تا ١٣٢٠خورشیدی

(دوره ی تجربه و آزمایش)

(دوره ی فترت)

 

حیات ادبی ایران در دوران رضا شاه

دیدیم که ادبیات مشروطه دارای ویژگی برجسته ی سیاسی بود و هدف آن در قابل درک کردن مفاهیم برای توده ی مردم قرار داشت و مقام ویژه ای نیز به بیان عفیده ی آزادی خواهان که بعدن به سختی سرکوب شدند، داد. با این حال اگرچه موج انقلابی برای مدت محدودی اراده ی خود را بر همه ی فعالیت های ادبی و هنری تحمیل کرد، ولی در برداشت ها و سبک های ادبی، عملن تحول عمده ای رخ نداد.

در دوره ی جدید، مطیوعات ادبی پیدا شدند، انجمن ها و محافل ادبی پا گرفتند و اعضای این محافل برداشت های خود را از راهی که ادبیات نو ایران بایستی از پیش می برد تبلیغ کردند.

در میان این افکار و نظریات دو جریان عمده ی کهنه پرستان و نوگرایان شکل گرفت. به عنوان مثال کهنه پرستان راه حل بیدارسازی و جوان سازی شعر را بازگشت به سبک های ساده تر پیش از مغول یافتند و کوشیدند با الگو قراردادن فردوسی و نظامی و سعدی شعر فارسی را زنده سازند. در مقابل آنان، متجددان و نوگرایان تصمیم گرفتند از سنت کلاسیک شعر فارسی که به نظز آنان قواعد و قوانینش به قدری مرده بود که از بسط افکار شاعر جلوگیری می کرد، به طور کامل ببرند و شعر اروپایی را ( به ویژه شعر رمانتیک فرانسوی را که به نظر آنان به دلیل قالب دلبخواهی و آسانی بیانش برای بیان مسایل دنیای نو به ترین وسیله بود ) الگوی خود قرار دادند.

محصولات شعری این دوره نشان می دهد که فقط در انتخاب مضمون ها است که نوعی جدایی از قاعده های سنتی روی داده است و دروازه ی  شعر فارسی بر نظریات جدیدی از ملت و وطن و مسایل اجتماعی و رابطه ی میان انسان و طبیعت باز شده است. مضمون های اجتماعی نیز اغلب از همدردی نسبت به رنج دیدگان و سختی و فلاکت سرشار است و با خشمی اخلاقی برای دعوت به اصلاح و بهبود همراه است. ( مانند شعرهای پروین اعتصامی).

ولی مضمون های نو و بدیع به ندرت با نوگرایی بنیادی در قالب، پیوند داشت. الگوها همان الگوهای وزنی و قافیه ای سنتی بود و قالب های شعری همان قالب های سنتی مانند مثنوی و قصیده و رباعیات و غزلیات، قطعه و از این قبیل بود و حتا شاعرانی که متعلق به گروه نوگرایان بودند، هنوز شعرهایی نیز به سبک کلاسیک می سرودند.

مساله ی بنیادی دیگر که موضوع بحث کهنه گرایان و نوگرایان بود، نقش نثر ادبی در ادبیات نو ایران بود. چند رمان، به ویژه رمان های تاریخی که تا آن زمان عزضه شده بودند، در حدی نبودند که به حل این مساله کمکی بکند، زیرا که بر پایه ی واقعیت های تاریخی و در واقع در ردیف آثار علمی به شمار می آمدند.

نوگرایان از نثر به عنوان یک طبقه ی ادبی دفاع می کردند. آنان با جسارت ادعا می کردند که نوشتن یک اثر درست و جسابی و غیر مطنطن استعداد فراوانی می خواهد تا سرودن چند شعر قافیه دار، و نثر ملل غربی را مثالی برای ادعای خود می آوردند. در این زمینه حرف قطعی را محمد علی جمال زاده زد. مقاله ی او درباره ی اهمیت اجتماعی و فرهنگی و آموزشی نثر ادبی در نخستین کتاب قصه های کوتاهش، یعنی یکی بود یکی نبود نقل شد که وی با آن نظر خود را ابراز داشت و نسل نویسندگان نثر جدید نیز راه او را در پیش گرفتند. بدین سان "قصه ی کوتاه" در نثر نوین جای خود را باز کرد ( و با آن که در آغاز از نظر مضمون به ندرت اثر برجسته ای در آن دیده می شد) به سطحی بالاتر از رمان دست یافت.

ویژگی ملی گرایی افراطی رژیم رضا خان به میزان زیادی در توجه به ادبیات عامه متبلور شد. در تهران موره ی مردم شناسی ایجاد شد و وزارت فرهنگ مجموعه ای از دوبیتی ها، افساته ها و موسیقی عامیانه را در خود جذب کرد.

تعدادی از شاعران و نویسندگان برجسته که برخی از آنان خود از نظریه پردازان مهم عرصه ی فولکلور بودند، در کار ادبیات عامه شرکت کردند که از میان آنان می توان صادق هدایت را همراه با کتاب نیرنگستان و بررسی هایی درباره ی دوبیتی های محلی که وی گرد آورده بود، نام برد.

یکی دیگر از گردآورندگان دوبیتی های محلی، متون و آهنگ های محلی که در این زمینه استادبود، کوهی کرمانی بود.

مجموعه ی جامعی نیز از ضرب المثل ها و گفته ها توسط دهخدا محقق چند بُعدی گردآوری شد. یکی دیگر از گردآورندگان کوشای ضرب المثل ها استاد احمد خان بهمنیار بود. افسانه های ایرانی نیز گردآوری گردید و توسط صبحی مهتدی در ارتباط با رادیو تهران به چاپ رسید.

ملی گرایی این دوره، علاوه بر ایجاد  انگیزه ای برای مطالعه ی وسیع ادبیات عامه، گرایش های متعدد دیگری را نیز رواج داد که نثر ادبی معاصر ایران را تحت تاثیر خود قرار داد. از آن جمله بودند: علاقه به تحقیق تاریخ ملی و زبان فارسی و پاکیزه کردن آن و نیز کشفیات وسیع باستان شناسی و غیره.

در این دوره از طریق ترجمه هایی از ادبیات غربی، کمک مهمی در تکوین سبک نو ادبی صورت گرفت، زیرا تعدادی از ادیبان این دوره زبان های خارجی را به خوبی می دانستند و خود دست به ترجمه می زدند. لذا منتخبی از اثرها ترجمه شد و کیفیت و خصوصیات آن ها در ادب فارسی رسوخ کرد و بدین ترتیب نه تنها اثرهایی از دومای پدر، ویکتور هوگو و دوده وارد ادبیات ایران شد، بلکه از پلونارک، آناتول فرانس، ولتر، گوته، پوشکین، تولستوی و تعدادی از قصه های کوتاه چخوف، موپاسه، آلن پو و  اسکار وایلد نیز ترجمه هایی توسط فلسفی، جمال زاده، هدایت، هنری، یاسمی، نفیسی و دیگر بزرگان نثر فارسی وارد ادبیات ایران گردید.

در این دوره، نشریات روزانه آن اهمیتی را که روزنامه های دوره ی مشروطیت داشتند، نداشتند و نقش آموزشی به خود گرفتند و انواع مسایل روزمره و سلامت و بهداشت، روابط انسانی و برخی مسایل سیاسی با روشی نسبتن نو در آن ها مورد تجزیه و تحلیل قرار می گرفتند. مجله های زنانه نیز با اهداف آموزشی و محدود به مسایل زنانه ی آن دوره مانند خانه داری و فرزندان انتشار یافتند و از مسایل بنیادی تر زنان ایران و آموزش و تربیت آنان غافل ماندند. مطیوعات این دوره با وجود بی دادگری سانسور از وضع موجود انتقاد هم می کردند و گاه عقاید آزادی خواهی و یا جریان های اجتماعی را نیز تبلیغ می کردند.

 

الف – نشریه های ادبی

- صحنه ی اصلی نبردهای ادبی در نشریه ی ماهانه ی ارمغان بود که افراط گرایی های نوگرایان را به شدت محدود می ساخت. نخستین شماره ی این نشریه در سال ١٢٩٨ش منتشر شده بود و در سال ١٣٠۵ش توسط " انجمن ادبی ایران " جان تازه ای گرفت. در راس این نشریه حسین صنیعی، میرزا نعیمی و وحید دستگردی (سردبیر نشریه) قرار داشتند. در ارمغان مهم ترین مقالات جدلی درباره ی مسایل زیبایی شناسی، تجربه هایی در زمینه ی شعر و نثر معاصر و ترجمه های جالبی به چاپ می رسید.

- در سال ١٣٠٢ش نشریه ی بهار به سردبیری اعتصام الملک شاعر و روزنامه نگار برای مدت کوتاهی با ارمغان به رقابت برخاست که اگرچه دارای معیار و ارزشی بسیار بالا بود، ولی اثر و نفوذش در تحولات و گسترش ادبی به پای ارمغان نمی رسید. شعرهایی که در آن چاپ می شد از شعرهای خود سردبیر و دخترش پروین اعتصامی و رشید یاسمی بود. در میان ترجمه های متعددی که در صفحات آن انتشار می یافت، یکی ترجمه ی کتاب Demon اثر لرمانتوف Lermantov بود.

- در سال ١٣٠٢ش شاعر معروف نظام وفا نیز مجله ی خود را با عنوان وفا بیرون داد. این نشریه برنامه ی قطعی و با نظمی نداشت و محتوای آن از نظر کیفی ترکیبی و مختلط بود. ترجمه های این مجله از زبان های فرانسه و آلمانی بیش تر از آثار عمده ی فارسی بود و در میان آثار فارسی آن شعرهای سردبیر ( که بیش تر احساسی و از نظر مضمون به شعرهای غنایی غربی نزدیک بود) قابل توجه بود. ارزش این شعرها در سادگی و قابل درک بودنشان و زبان سلیس شان نهفته بود. وفا شرح حالی نیز با عنوان "مثنوی" به شعر درآورد.

- نشریه ی پیشرو دیگری که جوانان ایران با اسلوب اروپایی بیرون دادند، نشریه ی ماهانه ی آینده بود که محمود افشار سردبیری آن را به عهده داشت. یکی از با استعدادترین شاعرانی که با این نشریه همکاری می کرد بدیع الزمان بشرویه ای بود که بعدها به بدیع الزمان فروزانفر خراسانی معروف شد. وی در درجه ی اول به عنوان یک محقق و مولف پیشرو و برجسته ی شعر صوفیانه معروف است و در این زمینه چندین اثر پر ارزش و یک سلسله بررسی های چشم گیر به رشته ی تحریر در آورده است.

- نشریه ی سیاسی – ادبی دیگری که برای مدت کوتاهی توسط ملک الشعرای بهار منتشر گردید نوبهار بود که نام آن  از نام نشریه ای گرفته شده بود که بهار در دوره ی مشروطه در مشهد منتشر می کرد.

- سنت طنز صور اسرافیل را نیز هفته نامه ی ناهید شش سال بعد به سردبیری میرزا ابراهیم خان ادامه داد.

- نشریاتی که عقاید آزادی خواهی جریان های اجتماعی را تبلیغ می کردند عمر کوتاهی داشتند، ولی نشریه ی توفان که در سال ١٣٠٠ش توسط فرخی شاعر معروف منتشر شده بود، با وجود توقیف و سانسور مدت درازی پایید. شاعران و روزنامه نگارانی که دور این نشریه گرد آمده بودند، با مقالات نظری خود در زمینه ی اهمیت "نثر واقع گرا " کمک بسیاری به حل مسایل ادبیات نو ایران کردند و توسط آنان، ادبیات روسیه ( ترجمه هایی از پوشکین، تولستوی، بلینسکی و نویسندگان دیگر) و نمایش نامه نویسی معاصر روسیه در ایران گسترش یافت. ( فرخی خود گزارش دیدارش  از اتحاد جماهیر شوروی را که در سال ١٣٠٦ش به مناسبت جشن های دهمین سالگرد انقلاب اکتبر انجام داده بود، در سفرنامه ی فرخی منتشر کرد).

- در سال ١٣٠٨ش طرفداران "زبان پاک" در تهران چندین نشریه منتشر ساختند که به مسایل زبان پاک پرداخته بود و از آن جمله نشریه ی نمکدان به سردبیری احمد کسروی بود. هدف آنان نه تنها جای گزینی واژه های فارسی به جای واژه های عربی بود، بلکه می کوشیدند که واژه های اروپایی را نیز که همراه با تمدن ماشینی و صنعتی شدن کشور وارد فرهنگ فارسی شده بودند، از آن بیرون بکشند.

- در این دوره سه نشریه نیز در خارج از کشور به چاپ می رسید که البته چندان اهمیتی نداشتند، زیرا می توانستند آزادانه سخن بگویند. یکی از آن ها نشریه ی ایران شهر در برلین بود که در سال ١٣٠١ش پا گرفت و از نظر تاریخی جانشین مجله ی کاوه به شمار می رفت. سردبیر آن کاظم زاده بود و از یاران دیگر او می توان حسین خان دانش شاعر اصفهانی و نیز غنی زاده شاعر معروف دیگر را نام برد. این نشریه با ایجاد چاپ خانه ی کاویانی یه گسترش فرهنگ فارسی کمک بسیاری کرد.

- نشریه ی دوم نیز ماهنامه ی فرنگستان بود که عده ای از جوانان ایرانی آن را در برلین منتشر می ساختند این جوانان تا حدی آلمان دوست بار آمده بودند و از برخی لحاظ درباره ی ارزش تمدن غربی مبالغه می کردند.

- نشریه ی سوم  که پارس نام داشت و هر دو ماه یک بار در می آمد اگر چه فقط شش یا هفت شماره منتشر شد، ولی دارای ارزش ادبی بسیاری بود. سردبیران آن لاهوتی و علی نوروز ( مشهور به حسن خان مقدم ) شاعران معروف بودند و به دو زبان فرانسه و فارسی در استانبول انتشار می یافت.

 

ب – جریان های عمده ی شعر در دوره ی فترت

- یکی از آخرین شاعران کلاسیک و نخستین شاعران نو گرا ایرج میرزا جلال الممالک بود.

زندگی ایرج میرزا با آشفتگی ایامی که او در آن زندگی می کرد تقریبن آشفته نگشت و متفاوت با زندگی معاصرانش بود. او در سال ١٢۵٣ش چشم به جهان گشود. پدرش غلام حسبن میرزا یکی از نبیرگان فتح علی شاه در تربیت منظم و همه جانبه ی او سنگ تمام گداشت. زبان های عربی، ترکی، روسی و فرانسوی را یاد گرفت و در همه ی آن ها مبرز شد. در سن کم به خدمت دربار در آمد و در ١٩سالگی ملک الشعرای مظفرالدین شاه شد. اما او انسانی بود متکی بر فکر و اندیشه ی خود و از این رو دربار را ترک گفت و در خدمت حاکم تبریز به دبیری پرداخت. هنگامی که حاکم تبریز صدراعظم شد، همراه او راهی سفر اروپا شد. در دوره ی انقلاب مشروطیت و تسلط ضد انقلاب، وی در وزارت معارف و بعدها در وزارت مالیه مشغول به کار بود. در زمان تحولاتی که پیامد جنگ جهانی اول بود، ایرج ناظر سری هیات مالی امریکایی بود و برای بازرسی هایش سرتاسر ایران را در مسافرت هایش زیر پا گذاشت. سپس بیمار به تهران بازگشت و در سال ١٣٠۵ش در سن جوانی درگذشت.

با آن که رویدادهای سیاسی آرامش زندگی ایرج میرزا را آشفته نساخت، ولی به طور غیر مستقیم شعر او را تحت تاثیر قرار داد. وی به عنوان یک شاه زاده ی قاجار با مسایل روشنفکران بیگانه بود. در میان مسایل جدیدی که در آن زمان مطرح شده بود، مساله ی زنان توجه ایرج میرزا به خود جلب کرده بود. وی درباره ی مضمون های مادری و عشق مادری که از احساس ژرفی آب خورده و با زبان بسیار ساده و بی تکلف شعری بیان شده بود، اشعار متعدد زیبایی سرود که در شعر معاصر بدعتی بود و دید نو را نسبت به مساله رنج آور وضعیت زنان تحت تاثیر قرار داد.

افسانه وسیله ی مناسبی برای مشرب فکری و احساسی ایرج میرزا بود و او افسانه های لافونتن را به شعر درآورد و خود چیزهایی نیز به آن ها افزود. موضوع شعرهای او در عارف نامه مسایل سیاسی و اجتماعی بود که دارای طنزهای گزنده ای درباره ی عارف، شاعر معروف بود. وی همه ی سیاستمداران را شارلاتان می نامید و از شاعرانی چون کمالی، دهخدا و بهار انتقاد می کرد و آنان را به تقلید در مسایل سیاسی متهم می ساخت. با این حال هیچ انتقاد موجهی نیز نمی تواند از ارزش و اهمیت این شاعر بکاهد، زیرا وی در کنار اشتباهات خود، در بیان شعری که راه به سوی آینده بگشاید، موفق شده است.

- یکی دیگر از شاعران پیشرو این دوره میرزا ابراهیم خان پورداود است. وی در سال ١٢٦٤ش در رشت چشم به جهان گشود. زبان و ادبیات عربی را در ایران و زبان فرانسه را در بیروت و پاریس یاد گرفت. بعدها به برلین رفت و به تحصیل حقوق پرداخت. در آن جا بود که به رویدادهای میهنش علاقه مند شد و سپس با عده ای از یارانش "انجمن ادبی ایران" را در پاریس پی نهاد.

در دوران انقلاب مشروطیت در شعر خود از انقلاب دفاع کرد و شعرهایی درباره ی عظمت گذشته ی ایران در جامه ی میهن پرستی رمانتیک سرود. برخی از شعرهای او به "زبان پاک" فارسی سروده شد و همه ی واژه های عربی را از آن ها بیرون ریختند. ولی او خود نه هوادار پرو پا قرص زبان پاک بود و نه فردی کهنه پرست. بعدها نیز از یاران نشریه های کاوه و ایران شهر در برلین شد. پس از بازگشت به ایران مدتی با روزنامه ی رستاخیز همکاری کرد ولی به زودی دوباره به برلین بازگشت و به مطالعه ی دین زردشتی پرداخت و متن های اوستا را ترجمه کرد. سپس چند بار به هندوستان رفت و سرانجام در بمبئی در میان جامعه ی پارسیان ماندگار شد. در آن جا دیوانی با شعرهای میهن پرستانه به سبک کلاسیک سرود و دیوانش را با عنوان پوراندخت نامه همراه با ترجمه ی انگلیسی آن به چاپ رساند.

- محمد رضا متخلص به عشقی در سال ١٢٧٣ش در همدان به دنیا آمد. زبان عربی و فرانسه را آموخت و برای مدتی به عنوان کارشناس اقتصادی در همدان کار کرد، ولی به زودی در گردباد حوادث فرو رفت.

مخالفت او با دخالت ابرقدرت ها در طی جنگ جهانی اول او را در ردیف ملی گرایان قرار داد. در سال ١٢٩٤ش در ارتش ملی ایران به جنگ پرداخت و پس از شکست آن از قشون بریتانیا، به استانبول کوچ کرد. پس از پایان جنگ جهانی اول به ایران بازگشت و در جبهه ی ملی گرایان وارد صحنه ی سیاست شد. به عنوان مخالف رک گوی قرارداد سال ١٢٩٨ش روس و انگلیس برای مدت کوتاهی به زندان افتاد. در این دوره بود که شعرهای پرخاشگر او در صحنه ی ادبیات ظاهر شد و وی در قالب آن ها تنفر خود را از نمایندگان حکومت قاجار ابراز داشت. در طی دوره ی پرآشوب پس از جنگ، به طرف نظریات سید ضیاء کشیده شد و هوادار نشریه ی "قرن بیستم " شد. مدتی نیز سردبیر روزنامه ی شفق سرخ شد و اعضای "مجلس سوم" را با طنزهای گزنده ای به سخره گرفت و به ویژه ملک الشعرای بهار را به دلیل پذیرش کرسی نمایندگی در مجلس سرزنش کرد. هنگامی که هواداران دموکرات رضاخان گمان می بردند که پیامد کار او برقراری جمهوری خواهد بود، عشقی نیز شعرهایی سرود و احساسات خود را نسبت به آن ابراز کرد و زمانی که آشکار شد که رضا خان هوای دیگری در سر دارد، به حبهه ی مخالفان افراطی او پیوست و در سال ١٣٠٣ش با انتشار کاریکاتورهایی از رضا خان مخالفت خود را با وی آشکار ساخت و طنزی نیز از دید یک فرد هوادار سلسله ی قاجار در این باره نوشت. به دنبال این اقدام  روزنامه ی وی توقیف شد و وی چند روز بعد خائنانه به قتل رسید و شهید شد. تشییع جنازه ی او با تشریفات سلطنتی که از سوی دربار قاجار به راه افتاده بود توام بود.

در میان شعرهای عشقی شعر "کفن سیاه" به طور خیالی در میان خرابه های تیسفون اوج می گیرد و با آوای بلندی انسان ها را به طرفداری از زنان فرا می خواند. شعر "ایده ال" داستان پدری است که سه فرزند خود را در یک رویداد غم انگیز از دست داده و اکنون به انتظار یک انقلاب اجتماعی نشسته تا وضع مغشوش سیاسی و اجتماعی را که موجب بدبختی او شده بهبود بخشد و شعر "نوروزنامه" یکی از لطیف ترین شعرهای او به شمار می آید

عشقی دارای طنزهای سیاسی متتعددی است و نمایش نامه ای نیز دارد با عنوان " رستاخیز سلاطین ایرانی " ( که خود شاعر در اجرای  آن شرکت کرده بود) که برای نخستین اپرای ایرانی راه گشا بود. این نمایش نامه سرشار از نکات آزادی خواهی است و در آخرین صحنه ی آن زردشت پیامبر ظاهر می شود. این نمایش نامه هنوز هم اجرا می گردد.

- پروین اعتصامی معروف ترین شاعره ی این دوره بود که آثارش عهد انقلاب را درک نکرد. وی دختر روزنامه نگار و شاعر معروف یوسف اعتصام الملک بود. در سال ١٢٨٩ش چشم به جهان گشود و در کالج امریکایی دختران تهران از تعلیم و تربیت نو و نیز تعلیم و تربیت سنتی و بالاتر از همه از آموزش شعرهای فارسی و عربی در خانه توسط پدرش برخوردار گردید. شعرهای او نخستین بار دز شماره ی دوم نشریه ی بهار اعتصام الملک به چاپ رسید.

دیوان پروین در سال ١٣٤٤ش در تهران چاپ شد و آشکارا نشان داد که شاعره کاملن از جدل های نظری و قالب های مورد بحث شعر فارسی به دور است. او شعرهای خود را بر طبق قواعد شعر کهن سرود و مانند نویسندگان کلاسیک از مضمون های فلسفی و اخلاقی سود جست. وی حتا در شعرهای اجتماعی اش هم از مسایل زودگذر سطحی تغذیه کرد. موضوع آن ها را از میان زندگی پابرهنه ها و فقرا و طبقات پایین انتخاب کرد و نسبت به آنان احساس دل سوزی کرد. با این وجود برای یافتن درمانی برای این دردها نکوشید و عمیقن در مسایل اجتماعی فرو نرفت و در نوعی مالیخولیای احساساتی غرق شد.

با این حال تازگی مضمون های شعر پروین غیر قابل بحث است و می توان گفت که اگر عمر بیش تری می کرد و در سی سالگی در نمی گذشت، می توانست در کار خود از آن چه که در دور و بر او می گذشت، احساس و فلسفه ی عمیقی به دست آورد.

- میرزا محمد فرخی یزدی شاعر و روزنامه نگار که در سال ١٢٦٨ش به دنیا آمد، از نظر ثبات عقیده درست نقطه ی مقابل عشقی بود. او از همان آغاز ستیزهای انقلابی در جبهه ی چپ سوسیالیست های دموکرات قرار گرفت. هنوز در مدرسه بود که آغاز به سرودن شعر کرد. در پانزده سالگی یک مسمط انقلابی و میهنی سرود و آن را در جشن عید نوروز حزب دموکرات یزد بازخوانی کرد، دستگیر شد و به زندان افتاد و به عنوان تنبیه دهانش دوخته شد. پس از مدتی از زندان فرار کرد و در تهران در نشزیات انقلابی با دیگر شاعران آزادی خواه به کار پرداخت. نظریات او گرایش شدیدی به سوسیالیسم داشت و حتا در دوره ی جنگ اول جهانی هم که خطر در کمین بود نظراتش را پنهان نکرد و از انقلاب اکتبر روسیه در شعرهای بسیار احساسی تجلیل کرد. وی حتا در زمان وکالت مجلسش در سال ١٠- ١٣٠٩ش همچنان یک سوسیالیست باقی ماند و سرانجام در نتیجه ی فشار سیاسی مجبور به مهاجرت به برلین شد و به زودی جزو هیئت نویسندگان نشریه ی پیکار شد که در آن جا به راه افتاده بود. پس از مدتی زسمن به او اجازه داده شد تا به تهران بازگردد، ولی کمی بعد به اتهام توهین به خانواده ی سلطنتی دستگیر شد و به زندان افتاد و سرانجام در سال ١٣١٨ش در بیمارستان زندان درگذشت.

« در قلب من عشق دیگری جز آزادی ایران راه ندارد». این شعار نتیجه ی یک عمر زندگی پر تلاطم فرخی است. او که رزمنده ی بی باکی برای عدالت و آزادی اجتماعی بود، در اشعارش هرگز در خیزاندن ملت علیه تمام نیروهایی که مردم را در استثمار داشتند، فروگذاری نکرد و معتقد بود که ایران بدون کمک خارجی توان رهاسازی خود را دارد.

فرخی از نظر قالب شعری هوادار شعر کلاسیک بود و در این زمینه از کهنه گرایان به شمار می آمد و این بی تردید یکی از دلایل محکم شهرت یافتن شعرهای او است.

- زشید یاسمی به جز شاعری، یکی از به ترین مورخان ادبی است و تک پژوهش های وی درباره ی ابن یمین و سلمان ساوجی شهرت دارد. از قلم او ترجمه ی جلد چهارم "تاریخ ادبیات ایزان" نوشته ی براون و نیز برخی از آثار ادبی جهان مانند "شاگرد بورژه" و "سرگذشت ورتر گوته" و ترجمه های دیگری از شعر فرانسوی تراوش کرده است. وی یکی از جوان ترین بانیان نخستین قلمرو نوگرای ادبی یعتی "جرگه ی دانشوری" بود، ولی غزلیات او که به ترین بخش شعرهای او بود، در محدوده ی قلمرو کلاسیک باقی ماند.

- بدیع الزمان بشرویه ای ( بعدها فروزانفر) یکی از نمونه های جریانی است که در قالب کلاسیک درباره ی مسایل عمده ی آن روز شعر سرود. وی مورخ ادبیات و در دانشکده ی ادبیات تهران صاحب کرسی بود. وی از پیشروان مراجع شعر عرفانی به شمار می رفت.

- یکی از شاعرانی که به دلیل شعرهایش مورد تعقیب قرار گرفت و جهت گیری انتقادی – اجتماعی روشنی از نظریات سیاسی داشت، میرزا یحیی خان ریحان بود. احمد خان بهمنیار اسلام دوست معروف از نقطه نظر عقایدش در قطب مخالف قرار داشت و از تخلص "دهقان" سود می جست. وی استاد دانشگاه تهران بود  و در زمینه ی هنر مردمی مطالعات زیادی کرد. سید صادق خان فقیه از مریدان ایرج میرزا به شمار می رفت. شعرهای میرزا لطف علی خان صورتگر و میرزا عبدالقاسم خان اعتصام زاده نیازی سردبیر روزنامه ی دو زبانی "ستاره ی ایران" با سبک نو غیر سنتی و قالب های اروپایی سرشته شده بودند. هاشم میرزا شیخ الرییس نایب رییس مجلس که برای مدتی هم رییس " انجمن ادبی " بود، برای شعرهای آموزشی اش که چاشنی طنز هم دارند معروف است. غزلیات لطیف جنت شاعره و مینیاتوریست معروف این دوره از شیرینی خاصی برخوردار بود.

در میان متفکران ایران که متعلق به گروه ها و دسته های گوناگون اجتماعی بودند، مساله ی پرداختن به هنر شعر، افتخاری به شمار می رفت. این دوستاری همه جانبه که عمدتن دارای وبژگی کهنه گرایی بود، محیطی فراهم آورد که مخالف با رواج تلقینات نو بود. باید اعتراف کرد که هیچ یک از آثار ادبی شعر فارسی این دوره ( که سنگ بنای سبک جدید هم بودند) در خارج از کشور نسبت به داخل، هیچ نوع شهرتی به دست نیاورد و شعر ایران در این دوره راهی را در پیش گرفت که از ملتی نظیر ایرانیان که دارای نبوغ استثنایی شعری بودند، انتظار نمی رفت.

 

ج – نثر فارسی و ظهور قصه نویسی نو در دوره ی فترت

یکی از رویدادهای ادبی که در گسنرش نثر نو فارسی اهمیت تاریخی داشت، چاپ کتاب کم حجمی از قصه های کوتاه با عنوان یکی بود یکی نبود بود که در سال ١٣٠٠ش در برلین به قلم مورخ و نویسنده ی جوان محمد علی جمال زاده در نشریه ی کاوه منتشر شد. هنگامی که این قصه ها برای نخستین بار به ایران رسید، با سردی برگزار شد، تظاهراتی نیز علیه نویسنده که جرات کرده بود از هموطنان خود انتقاد بکند به راه افتاد و حتا در برخی از نواحی این کتاب به آتش کشیده شد. همه ی این کارها دلیلی بود بر این که قصه های جمال زاده در حد خود یک انقلاب ادبی به راه انداخته است. گسترش عظیم نثر در آینده و نقش قصه ی کوتاه در این گسترش، این نظریه را تایید می کند.

سید محمد علی جمال زاده پسر سید محمد اصفهانی یکی از واعظان معروف و روزنامه نگاران عهد مشروطه و یکی از قربانیان غم انگیز افکار آزادی خواهی، در اصفهان به دنیا آمد. تعلیم و تربیت جمال زاده اصلن تعلیم و تربیتی اروپایی بود. در دبیرستان فرانسوی بیروت و سپس دانشکده ی حقوق لوزان و دیژن درس خواند و پس از پایان جنگ جهانی اول برای مدتی در برلین زندگی کرد و در شمار نویسندگان نشریه ی کاوه به نویسندگان مترقی آن کمک کرد و در آن جا بود که نخستین قصه های وی از جمله چندین اثر علمی درباره ی تاریخ و جامعه شناسی انتشار یافت.

جمال زاده با شش قصه ی نخستین کتابش سنگ بنای نثر طنزآمیز فارسی را پی نهاد. این قصه ها نوعی تلقی تازه و ستیزه جویی بی محابا با مبالغه ی شعر را روی دایره ریخت. نویسنده که به عنوان مورخ و جامعه شناس تربیت یافته بود، مسایل و روابطی را در شکل گسترده ای مطرح کرد. وی نه تنها از سیاسیون فاسد، شکارچیان بی چشم و رو و متظاهر صحبت کرد، بلکه از نظام و اوضاع اجتماعی نیز سخن به میان آورد و هرچند در طنز استثنایی وی هنوز سوسویی از انسانیت سعدی احساس می شود، ولی شیوه ی نویسندگی، سبک و طرز بیان او کاملن نو است. بیان فلسفی اش به زبان محاوره ای نزدیک شده و با اصطلاحات عامیانه زنده شده است.

مقدمه ی کتاب نیز که نویسنده بر قصه هایش نوشته است، از اهمیتی بنیادی برخوردار است. وی در این مقدمه نقش نثر را در ادبیات مورد بررسی قرار داده است و آن را به عنوان آزادترین طبقه ی ادبی نامیده و بر اهمیت هنری آن به عنوان یکی از زسانه های آموزشی و روشنگری پای فشرده است و بدین ترتیب بود که جمال زاده در برابر کهنه گرایان که نثر را تنها یک هنر به شمار می آوردند، در میان پیشروان ادبیات نو جای خود را باز کرد.

جمال زاده البته فعالیت های ادبی خود را در کسوت یک نویسنده ی قصه های کوتاه ادامه داد و در سال ١٣٢١ش هفت قصه ی دیگر نیز با عنوان عمو حسین علی که بیش ترشان به طور پراکنده در نشریات ادواری ظاهر شده بود، منتشر ساخت، ولیکن رمان های او بخش بزرگ تر حیات ادبی او را به خود اختصاص داده است. این رمان ها عبارت بودند از:

- دارالمجانین در سال ١٣٢٠ش

- قصه قصه ها

- صحرای محشر که رمانی خیالی است که با طنز آمیخته است و در آن آزادی مطلق انسان ها درخواست شده است که یادآور رادیکالیسم اسماعیلی است.

- راه آب نامه که مضمون آن پایان غم بار نیرنگ و حرص و آز انسان و داستان کوتاهی است از کوچه ی کوچکی در تهران

- قلتشن دیوان یکی از به ترین رمان های جمال زاده است که تهران را در دو دهه ی نخست سده ی بیستم با مهارت نقاشی کرده است. او در این قصه داستان یک شکارچی را بازگو می کند که جامعه برای همه ی کلاشی ها و کلاه برداری هایش پاداشش می دهد.

- آخرین آثار دوره ی جوانی جمال زاده در سر و ته یک کرباس و اصفهان نامه رخ می نماید که در آن او به مملکتش روی می آورد و با خردسالی خود خلوت می کند.

ترجمه های جمال زاده از زبان های فرانسوی، انگلیسی و آلمانی نیز دز نثر نو ایران از اهمیت بسیاری بر خوردار است. وی آثاری از برنارد دوسن پیر، دوده، آناتول فرانس، اسکاروایلد و شیلر ترجمه کرده است و آثار تاریخی، اجتماعی – سیاسی و اقتصادی نیز از کارهای مهم او بود که از "مزدک " آغاز شد و به "بررسی وضع اجتماعی و اقتصادی " ایران پایان یافت.

از سال های بیست به بعد نویسندگان ایرانی که پیروان جمال زاده بودند، در رمان های خود به نقادی اجتماعی پرداختند. یکی از مضمون های اجتماعی که همراه با شناخت نظریات غربی وارد ایران شده بود، مساله ی زنان ایران و وضع اجتماعی آنان بود. برخی از نویسندگان نیز الگوهای خود را از میان نویسندگان احساساتی و اخلاق گرای سده ی نوزدهم فرانسه یافتند که الکساندر دومای پدر از پیشروان آن بود.

نخستین اثر از این نوع با عنوان تهران مخوف بود که در سال ١٣٠٣ش به صورت کتابی منتشر گردید. نویسنده ی آن شاعر جوان مرتضی مشفق کاظمی بود که از یاران نشریات برلین یعنی "ایزان شهر" و "فزنگستان" بود که بعد ها به نشریه ی "ایران جوان" پیوست و در آن ترجمه هایی از زبان فرانسوی را به چاپ رساند و این مساله سبک نویسندگی او را به شدت تحت تاثیر قرار داده بود. رمان تهران مخوف وضع نامساعد زنان ایران و جامعه ی فاسد و اوضاع اجتماعی آن را که زنان را وادار می ساخت تا به پست ترین مراحل اجتماعی یعنی به فاحشه خانه ها سقوط کنند، به طرزی واقعی توصیف می کند و خواننده از طریق صحبت در فاحشه خانه ها با داستان زندگی تعدادی از این زنان و دلایلی که آنان را به سقوط کشانیده است آشنا می شود. مضمون اصلی این داستان، عشق نامیمون قهرمان جوان قصه یعنی فرخ با مهین، معشوقه ی او است و در واقع داستان رمانتیکی است که یادآور قطعاتی از کنت مونت کریستو دوما است. اهمیت این اثر در این است که با این شکل، توجه جامعه ی آن روز ایران را به ضرورت یافتن راه حلی برای مساله ی زنان معطوف داشت.

عباس خلیلی یکی از روزنامه نگاران معروف نیز مضمون های مشابهی را در رمان های خود با نام های روزگار سیاه، اسرار شب، انتقام و انسان به کار گرفت، ولی او نوعی محیط اجتماعی را توصیف کرد که ادبیات فارسی درکش نمی کرد، زیرا آن چه را که تعریف می کرد شباهت زیادی با قصه های دوما داشت که از محیط دیگری بود. وی که بدبینی مایوسانه ای در توصیف وضعیت اسفناک زنان داشت هیچ نوع راه حلی نیز ارایه نکرد.

در این دوره، برای نثر نویسان، موضوعات تاریخی هنوز از جاذبه ی زیادی برخوردار بود. آنان با یادآوری جلال و شوکت گذشته، به جز اهداف هنری، آتش احساسات میهنی را نیز در ملت تیز می کردند.

از مهم ترین این نوع قصه نویسی، رمان های تاریخی حسن خان نصرت الوزاره بدیع است که با صراحت نشان داد که رمان فارسی به تدریج از زیر نفوذ رمان فرانسوی خارج شده و به قالب های خود دست یافته است. بدیع در سال ١٢٩٩ش رمان داستان باستان ( یا سرگذشت کوروش ) و مدتی بعد رمان شمس الدین و قمر را منتشر کرد. قصه ی داستان باستان، مانند رمان های شیخ موسی در زمان هخامنشیان رخ می دهد و با استفاده از دانش مورخان اروپایی به ندرت رویدادهای تاریخی را پس و پیش کرده است. تنها نقطه ی مشترک بدیع و شیخ موسی در این نکته است که هر دو از طریق این رمان ها احساس میهن پرستی را در خواننده تحریک می کنند. اثر بدیع دارای ماجراهای احساسی نیست که شیخ موسی از طریق آن اتکای خود را بر دوما به اثبات رساند. رمان او خوب جا افتاده و برای نخستین بار شخصیت ها با طرز صحبت شان مشخص شده اند.

یکی دیگر از آثاری که آشکارا تاثیرات اروپایی را دور می ریزد، کتاب خون بهای ایران نوشته ی علی اصغر شزیف است که در سال ١٣٠۵ش در تهران چاپ شد. داستان در جنگ جهانی اول رخ می دهد و اشغال مملکت، ایجاد ارتش ملی، جنگ های یاس برانگیز و سقوط کامل سیاسی را توصیف می کند. شخصیت های اصلی قصه دو میهن پرست جوان، دو عاشق یعنی ایرج و مهرانگیز هستند و در کنار آنان شخصیت های فرعی نیز خوب ترسیم شده اند. شریف رمان موفق دیگری نیز با نام مکتب عشق دارد و چون دارای احساسات عمیق مذهب تشیع بود، این امر همراه با ملت گرایی شدید و دور ریزی خرده ریزهای سبک قصه نویسی اروپایی در این داستان او نفوذ کرده است. وی از مخالفان اروپایی شدن مملکت بود.

اثر ادبی رحیم زاده صفوی با نام داستان شهربانو صداقت تحقیقی یک زبان شناس و مورخ را آشکار می کند. در این اثر که موضوع آن از دوره ی زوال شاهنشاهی ساسانی گرفته شده است، می توان تحولی را که مضمون رمان در زمان او کرده است مشاهده کرد و به همین دلیل نیز هست که ده سال بعد صنعتی زاده یکی از نویسندگان دیگر، همان مضمون را به کار گرفت. این رمان بر پایه ی حقایق تاریخی قابل اعتماد و بر اساس ساخت اجتماعی و وضعیت زنان در جامعه ی عصر ساسانی و متکی بر آثار معماری و آداب و رسوم آن زمان نوشته شده است. در این رمان، شهربانو دختر زیبای ساسانی با حسین ابن علی ازدواج می کند و بدین ترتیب بر روی خرابه های دولت ایران، گذشته با شکوه یا آینده ی پر نوید به هم می پیوندد. نویسنده که در علم تاریخ اشتهار دارد، قدرت بقای فرهنگ ایران را که در تاریخ دیرپای خود همیشه برتری خود را بر مهاجمان به اثبات زسانده است، به خوبی نشان می دهد.

شاعر معروف حیدر علی کمالی نیز دو رمان نوشته است. وی که کارگر کارهای دستی بود و تا ٢٣سالگی سواد نداشت، خود به خواندن و نوشتن پرداخت و به زودی ابیاتی سرود که با پذیرش زیادی رو به رو شد. وی پیش از مشروطه به تهران رفت و به تجارت پرداخت و سپس قهوه خانه ای به راه انداخت که پاتوق ادیبان و روزنامه نگاران تهران شد. وی به عنوان فردی آزادی خواه سپس وارد زندگی سیاسی زمان خود شد.

او در سال ١٣٠٠ش در استانبول دیوان خود را منتشر ساخت که نتوانست در ردیف آثار برجسته قرار بگیرد، زیرا از سبک ها و الگوهای گوناگونی تقلید کرده بود. ولی در سال ١٣٠٩ش رمانی با نام مظالم ترکان خاتون در تهران منتشر ساخت که نام معروف ترین ملکه ی زمان تهاجم مغول بود. این رمان دارای سبکی زیبا و طرحی مهیج بود که به خوبی در احساسات غم انگیز جا افتاده بود. دومین رمان او لازیکا نام داشت که داستان آن در زمان جنگ های ساسانیان و رومیان در ایالت لازیکا در ساحل دریای سیاه اتفاق افتاده بود. جهت تاریخی آن کاملن با واقعیت وفق می داد و در عین حال نوعی ویژگی کاملن جدید در ساخت رمان دیده می شد، زیرا در پیش نمای آن نه دربار شاه و درباریان، آن گونه که همیشه رسم بود، بلکه نجیب زادگان میهن پرست قرار گرفته بودند، که البته در وطن پرستی کاملن ستیزگر آنان خط تمایز میان میهن پرستی و شوونیسم با دقت زیاد ترسیم نشده است.

یکی دیگر از نثر نویسان خوب این دوره زین العابدین موتمن با رمان تاریخی آشیانه ی عقاب است. این اثر پس از سال ١٣١٢ش نوشته شده است و رقابت میان نظام الملک وزیر سلجوقیان و حسن صباح را توصیف می کند. نویسنده از نظر ایدئولوژی در جبهه ی مظلومان فرار داشت و ضرورت آزادی طبقات دربند کشیده شده ی جامعه را اعلام می کرد. موتمن نخستین کسی بود که در تاریخ رمان نویسی فارسی راضی به توصیف دربار و درباریان نشد، بلکه آن ها در چارچوب کل ساخت جامعه بررسی کرد.

یکی دیگر از تجربه های ادبی با ویژگی کاملن بی نظیر رمان عشق و ادب است که در آن میرزا علی محمد خان آزاد رییس انجمن ادبی همدان کوشید شرح حالی از شاعر معروف فردوسی را در قالب داستان بریزد. این اثر در سال ١٣١٣ش انتشار یافت ( که ده سال بعد میرزا سالور با استفاده از همان موضوع، رمان معروف خود جفت پاک را نوشت).

در طی این دوره ی تجربه و آزمایش، آثاری نیز تالیف یافتند که هیچ نوع ارزش و تحقیق هنری بر آن ها مترتب نیست.

پیشرفت عمده ی ادبیات فارسی در این دوره هر چه بیش تر در قالب ها و قصه ها و داستان های کوتاه متبلور شد و بایستی آینده نشان می داد که آیا این پیشرفت با قالب های کوتاه ادبیات جهانی رابطه خواهد داشت یا آن که یک پدیده ی کاملن اصیل ایرانی خواهد شد.

پس از آثار موفقیت آمیز جمال زاده، در دوره ی بعدی از تاریخ ادبیات معاصر، صادق هدایت، همراه با قصه های خیالی و درونگرایش و بزرگ علوی که عشق های غم انگیزش از نظر روان کاوی فروید قابل توجه است، به عرصه رسیدند و سپس نوبت به صادق چوبک و دیگران رسید و آنان نیز در آثارشان از جریان های نو نثز فارسی پیروی کردند که ما بررسی کار این جریان را که عمدتن پس از پایان جنگ جهانی دوم بر ادبیات فارسی تاثیر داشته است، به نوشته ی دیگری واگذار می کنیم.


سرگذشت نثر معاصر، دوره ی فترت
 

 بخش دوم:

از سال ١٣٠٠ تا ١٣١۵ خورشیدی

 

 سرگذشت نثر معاصر

 (دوره ی فترت)

 

١-  مشخصات دوران

تعلقات سیاسی که یکی از انگیزه های دوران مشروطه بود، در دوره ی فترت به تدریج فرو نشست و مباحثاتی که منجر به نگارش رسالات و مقالات و اشعار اجتماعی می شد، با غیبت خود، خلق این گونه آثار زا به بوته ی تعلیق افکند.

مهم ترین انگیزه ای که در این دوره همچنان کمی باقی ماند، بحث "تجدد ادبی" بود، ولی این بحث نیز که  از حدود سال ١٢٩٧ش میان مجله ی دانشکده به مدیریت محمد تقی بهار و روزنامه ی تجدد تبریز به سردبیری تقی رفعت به طور جدی آغاز شده بود، کمی پس از آغاز دوره ی دوم یعنی در دوره ی فترت، فرو نشست.

متوقف شدن مشروطیت به عنوان وسیله و انگیزه ای برای تغییر به دست رجال سیاسی و سیاست قدرت های بزرگ،  حاصلی جز فرسایش سخنگویان آن نداشت و ساخت های نویسندگی را منجمد ساخت و سخنگویان ادبی مشروطه که در بحبوحه ی استبداد ناصرالدین شاهی لب گشوده بودند، در بحبوحه ی پارلمانتاریسم از نفس افتادند.

یکی از نتایج فوری آرامش گورستانی پس از روی کار آمدن زضا شاه، غیر سیاسی شدن فعالیت های قلمی بود. تفکر اجتماعی مردم گرا و جنبه های تند و تیز ادبیات مشروطه جای خود را به خرده گیری از صورت های ناخجسته ی اخلاق فردی داد و چون نوعی ناسیونالیزم باستان گرا در سرلوحه ی حکومت رضا شاهی تشویق و تقویت می شد، تحقیقات ادبی و تاریخی با سیاست زمانه سازگار شد.

به طور کلی می توان مشخصات اساسی این دوران را به شکل زیر خلاصه کرد:

- رشد ناسیونالیزم باستان گرا

- اخلاق گرایی و مصالحه جویی

- پرهیز از مسلک های سیاسی بر اثر خفقان موجود

- احساسات گرایی و رومانتیسم

 

٢- تحقیقات ادبی و تاریخی

شواهد انتشار اندیشه های ایرانی گری و ناسیونالیزم را می توان در آثار این دوره مشاهده کرد:

- ترجمه متون پهلوی

- بزرگداشت مفاخری مانند فردوسی

- بازسازی مزار بزرگان ادب کهن

- نام گذاری اماکن با الهام از نام های باستانی

- جنبش پارسی سره نویسی

- رواج زرتشتی گری

- سرودها، چکامه ها و نمایش ها

تحقیق در فرهنگ و ادبیات ایرانی به شکل نو نخست از سوی انجمن علمی و ادبی ایرانیان مقیم برلین آغاز شد. از اعضای مهم این انجمن محمد قزوینی، کاظم زاده ایرانشهر و سید حسن تقی زاده بودند. به نوشته ی عبدالحسن زرین کوب: « آشنایی با طریقه ی تحقیق شرق شناسان بزرگ اروپا و استفاده از کتاب خانه های نفیس آن سامان بعضی از اعضای آن انجمن را به خط تحقیق درست انداخت. شعار نویسندگان کاوه یا لااقل مدیر موسس آن تقی زاده عبارت از " قبول بلاشرط و قید تمدن اروپا " با " اهتمام بلیغ در حفظ زبان و ادبیات فارسی" بود » ( نقد ادبی، برگ ٦٤، امیر کبیر ١٣۵٤).

بدیهی است که این قبیل تحقیقات در خود ایران نیز با همان حال و هوا دنبال می شد. نام و فعالیت برخی از سرشناس ترین محققان آن دوره به قرار زیر است:

- محمد علی فروغی تاریخ ایران را می نویسد. پیرامون شاهنامه و حافظ و خیام تحقیق می کند و سیر حکمت در اروپا را تا قرن ١٨ تدوین می کند و درباره ی حکمت بقراط و ابن سینا مقاله می نویسد.

- سید حسن تقی زاده که در گرماگرم مبارزات سیاسی مشروطه کنار رفته بود، به سیاست باز می گردد، ولی فعالیت های قلمی او معطوف می شود به تحقیق در تمدن های قدیم، پژوهش های ادبی یا تحقیق درباره ی گاه شماری و کیش مانی.

- محمد قزوینی در تصحیح آثار گذشتگان روش قیاسی را رد می کند و خود بر پایه ی کهن ترین متن ها آن ها را تصحیح می کند. روش وی الگوی اهل فن می گردد.

-  ابراهیم پور داود اوستا را به فارسی ترجمه می کند و همه ی عمر خود را در گرو بازشناسی متن های پهلوی می گذارد. او حتا بعدها به دین ژرتشت می گراید.

-  محمد تقی بهار نیز مانند اغلب معاصرانش در ادبیات پهلوی مطالعه می کند و منظومه های پهلوی را به فارسی بر می گرداند. متن های کهنه را تصحیح و چاپ می کند و درباره ی فردوسی می نویسد.

- حتا صادق هدایت جوان نیز پهلوی می آموزد تا کارنامه ی اردشیر پاپکان را به فارسی برگرداند و با دستیاری محتبی مینوی نمایش نامه ی ضد تازی مازیار را می نویسد.

- احمد کسروی در تاریخ مشروطه تا حدی "امروزی تر" است ولی او نیز از تحقیق درباره ی مسایل کهن، سکه ها، زبان های محلی و کیش های کهن باز نمی ماند و تعمدی نیز در پارسی نویسی سره و خودداری از کاربرد واژه های مصطلح عربی دارد.

در سایه ی فراغت از کار سیاسی تحقیقات با ارزشی در زمینه ی تاریخ ایران نیز صورت می گیرد که از میان تاریخ نویسان، آثار حسن پیرنیا، فروغی و کسروی چشمگیرتر است. ( برای آشنایی با محققان دیگر نگاه کنید به : "نقد ادبی" اثر زرین کوب، "نثر معاصر"  اثر ایرج افشار ، "راهنمای تحقیقات ایرانی" اثر ایرج افشار و "سخنرانی دکتر پرویز ناتل خانلری" در نخستین کنگره ی نویسندگان ایران، ١٣٢۵).

به طور کلی تحقیقات ایرانی در این دوره در زمینه های تصحیح و انتشار متن های قدیمی فارسی، بررسی ، پژوهش و ترجمه ی متن های پهلوی و پیش از آن و تاریخ نگاری بوده است.

با همه ی این احوال، باید گفت که اغلب این استادان از لحاظ "شیوه ی نثر فارسی" چیزی به ادبیات فارسی نیافزودند و نثر آنان از نظر ادبی ارزش ویژه ای ندارد. این نثر البته صحیح ولی عمومن خنثا و بی روح بود. مخلوطی از شیوه ی انشای قدیمیانی چون بیهقی و ناصر خسرو با جمله بندی های فرنگی. نثری مندرس که در مقایسه با نثر ادیبان و محققان امروزی پوسیدگی بیش تری از آن آشکار می شود.

در این میان، تنها شیوه ی نثر کسروی کمی تازه تر است، به ویژه در " تاریخ مشروطه ی ایران " که لزوم گزارش لحظه به لحظه ی اوضاع، آن را گاهی به اسلوب داستان نویسی نزدیک می سازد. سبک کسروی چالشگر، جدلی و از نظر دقت انتقادی و آشتی ناپذیری ممتاز است. نثر او به علت دوری از کاربرد واژه های تازی و استفاده از واژه های مهجور فارسی کاملن مشخص است و با همه ی ایرادهایی که بر نثز او وارد است گویی این نثر با سرگذشت مشروطه ملازمت دارد.

 

٣- داستان نویسی در دوره ی فترت

گفتیم که از زاویه ی نوگرایی، نثر محققان این دوره چندان قابل بحث نیست. اینک نگاهی به شیوه نثر داستان نویسی در این دوران بیاندازیم.

داستان نویسی نیز در این دوره آن صراحت و روشنی نثر عهد مشروطه را از دست داده است. البته برخی از داستان نویسان می کوشند آثار خود را با عقاید انتقادی زینت دهند، ولی به طور کلی شیوه ی داستان نویسی این دوره از یک سو در بند افسانه پردازی به سبک قدیم و از سوی دیگر زیر نفوذ ترجمه ی ادبیات سلحشوری یا رومانتیک خارجی و نیز گرفتار قضایای خیالی و رویاهای پهلوانی یا عشق های جاودانی، فداکارانه و اندوهگین است. محکوم کردن عوارض نظام  اجتماعی موجود مانند خودفروشی، رباخواری، بیعاری، ظلم به زنان، تعصبات مذهبی و بند و بست ها در این نثر کاهش یافته است و ترجمه ی داستان های پلیسی و کارآگاهی که از تازه های این دوره است، بیش از پیش قصه نویسان را به وضعیت های خیالی و پنداری راهنمایی می کنند.

سرچشمه ی این شیوه ی رایج در نثر این دوره، در ترجمه های آثار رومانتیک ادبیات خارجی، به ویژه فرانسه قرار دارد. این آثار از میان آن دسته کارهای رومانتیک انتخاب شده اند که در آن ها خصلت شورشی کم تر و جنبه ی احساساتی ( سانتیمانتالیزم) بیش تر است. از آن جمله اند:

- آتالا از شاتو بریان

- گرازیلا از لامارتین

- پادایان ها از میشل زواگو

- عشاق ناپل از الکساندر دوما

- یهودی سرگردان از اوژن سو

- بیعاران پاریس از پونسون دوترای

- ورتر از گوته

- ماگدولین از آلفونس کار

و قصه ها و قطعاتی از لرد بایرون، آناتول فرانس، آلفرد دوموسه، پوشکین و دیگران چقدر شبیه است به نسخه ی بدل های ایرانی آن ها مانند :

-  فرنگیس از سعید نفیسی  ١٣٠٣

-  اسرار شب از عباس خلیلی  ١٣٠۵

-  تهران مخوف از مشفق کاظمی  ١٣٠۵

-  جنایات بشر از ربیع انصاری  ١٣٠٨

-  پری چهر از محمد حجازی  ١٣٠٨

-  لازیکا از حیدر علی کمالی  ١٣٠٩

- من هم گریه کردم از جهانگیر جلیلی ١٣١١

- پهلوان زند از شین پرتو  ١٣١٢

اما موثرترین ترجمه، برگردان اثر معروف ویکتور هوگو با عنوان بینوایان بود که حسین قلی مستعان در طی سال های ١٣٠٧ تا ١٣١٠ منتشر کرد. شیوه ی ترجمه ی بینوایان و دید " هوگو وار " نه تنها بر آثار بعدی خود مستعان و معاصرانش اثر گذاشت، بلکه در قیافه ی قطعات ادبی و داستان ها به شکلی گسترده و دیر پا زندگی و رشد کرد. شیوه ی مستعان در این ترجمه مخلوطی بود از شیوه ی رومانتیک مقبول آن روز، جمله پردازی های خوش آهنگ، ترکیب های ابداعی و نیز اصطلاحات معروف به  "آخوندی".

در آثار معروف ترین داستان نویسان آن روزگار، حزن، درد نهان، هذیان دل، سودایی مزاجی و مالیخولیا، حس ظلم دیدگی و حیف شدگی جای ویژه ای دارد. این خصوصیات که از اصول پایه ای مکتب رومانتیک است یکجا در زضا کمال شهرزاد دیده می شود و او را می توان برجسته ترین نماینده ی این شیوه ی نثر نویسی دانست. شهرزاد نمایش نامه نویسی بود که برای نخستین بار نمایش نامه های پر مشتری نوشت و یا ترجمه کرد و با موفقیت بر صحنه های تئاتر ایران آورد. نام نمایش نامه های او عبارتند از: شب هزار و یکم، عباسه خواهر امیر، گل های حرم و نمایش نامه ی در سایه های حرم که نشان از سلیقه ی رومانتیک او و فضای افسانه ای و پر حسرت داستان هایش را دارد. سرانجام خود او نیز در سال ١٣١٦ش در میان جامه های ابریشمین و عطرهای افسونگر خودکشی کرد و به روح زمان پیوست.

در میان نوسندگان این دوره محمد مسعود وضعیتی خاص دارد. هر چند که وی خود نیز از نویسندگان احساساتی به شمار می رود، ولی موضوع داستان هایش را گرفتاری های زندگی تشکیل می دهد و زمینه هایی از واقع گرایی را در خود دارد. مسعود که مجذوب سبک جمال زاده بود، کوشیده است به سهم خود گذران زندگی کارمندان اداری را با همه ی مسایل و دل مشغولی هایشان ترسیم کند که در این کار موفق است و از این نظر در میان نویسندگان دوره ی فترت یک استثنا به شمار می آید. یکی دیگر از ویژگی های کار مسعود، انکاری است که او نسبت به رسم قصه نویسان زمانش، یعنی ایمان به فرشته خو بودن زنان، دارد و در مورد فساد و فلاکت همان اندازه زنان را مسئول و آگاه می شناسد که مردان را.

 

نتیجه گیری

در دوره ی فترت بر اثر تغییر شرایط سیاسی و فرهنگی و افزایش سانسور و خفقان، زمینه های فعالیت ادبی و نوشتاری بیش تر در تحقیقات تاریخی و ایران شناسی و نیز در داستان پردازی های احساساتی و سلحشوری تحت تاثیر مکتب رومانتیک غربی قرار دارد. در نتیجه ی این وضعیت، نثر فارسی در مجرای احساسات بافی حرکت کرده و موضوعات آثار آن از واقعیت های زندگی دور می افتد.

درباره ی این دوره یکی از نزدیک ترین و حسی ترین قضاوت ها را نیما یوشیج ارایه کرده است. او در نامه ای به تاریخ ١٠ اردیبهشت سال ١٣١٢ش خطاب به رسام ارژنگی شهر تهران را این گونه می بیند:

« از پشت شیشه ی کتاب خانه ها، این همه اسامی جدید کتاب های بی فایده و اغلب مضر را خواندن، رنگ به رنگ ( جز رنگ های زنده که شما در تابلوهایتان کار می کنید) مصنفین و مورخین در کوچه و بازار دیدن، بدون این که مردم به وجود ایشان پی ببرند، از مقالات و صحبت های آن ها و عده ای که در کلیه ی علوم و فنون موجود اظهار رای می کنند محظوظ شدن، در خیال تان مجسم کنید که یک سینمای مجانی است. . . . »

نیما در ستاره ای در زمین ادامه می دهد: « طبیعی است که تهران امروز باید یک فکر مخصوص به تهران امروز داشته باشد. این که مطبوعات در جنبه ی فلسفی خود از زمان دکارت و از قرن هفدهم فرانسه تجاوز نکنند و تاریخ نویس ها یک عده نقال خوش مزه یا بی مزه و خنک باشند، که در نتیجه ی زحمات خود مواد اولیه ی تاریخی را برای غیر نقال ها فراهم بیاورند، شعرا و ادبا با آن ذوقی که از مطالعه ی اشعار قدیم حاصل کرده اند این استعداد را هم به آن اضافه کنند که سعدی و ابن یمین بشوند یا فردوسی و خیام. و صنف جوان و تازه به کار افتاده مشغول باشند به نقب زدن در اعماق گذشته برای به دست آوردن یک موضوع بی نتیجه یا یک نتیجه ی بی فایده.

برای این که افکار و احساسات در هیچ طبقه و صنف، تصادفی و نتیجه ی خالص تفکر و فشار فکری خود افراد نیست، بلکه نتیجه ی قضایا و وضعیات معین اجتماعی است ».

تاریخ ادبیات معاصر 3

جریان های ادبی پس از سقوط رضاشاه تا دهه ی چهل
 

 

بخش سوم:

از سال ١٣٢٠ تا ١۳٤٠ش

 

جریان های ادبی

 پس از سقوط رضا شاه تا دهه ی چهل

 

در نیمه ی دوم جنگ دوم جهانی، در پاییز سال ١۳٢٠ش رضا شاه ناگزیر به تبعید گردید و محمد رضا پسرش جای او را گرفت. کمی بعد گرایش های آزادی خواهی در ایران شروع به رشد کرد. شاخه های علوم جدید جهانی رو به توسعه گذاشت و تعداد ترجمه ها ار ادبیات غربی افزایش یافت. تعدادی نشریه و روزنامه نیز به عرصه رسیدند که فقط محدود به زمینه های ادبی نبودند و مسایل وبژه ی فعالیت های مهم فرهنگی و جدیدترین مسایل ( مثل هنر فیلم برداری) نیز در برخی از مجلات ویژه مطرح شدند.

کوشش هایی که هدفش به طور کلی نوگرایی در زبان بود و تا آن زمان با تاسیس فرهنگستان ایران در سال ١۳١٤ش ویژگی رسمی پیدا کرده بود، هر چه بیش تر در حیطه ی یک زبان علمی گسترش یافت. نشریات ادبی دانشکده های دانشگاه ها ( مانند دانشگاه های تهران و تبریز) این فعالیت ها را در مقالاتی که مورخین ادبی می نوشتند و نیز در ترجمه های جالبی از مطالعات علمی خارجی، بازتاب داد که از پیشروان آنان باید از فروغی، محمد قزوینی، غنی، بدیع الزمان فروزانفر، پرویز ناتل خانلری، رشید یاسمی و سعید نفیسی نام برد.

رویدادی که برای تالیفات ادبی و هنری و نمایندگان آن ها دارای اهمیت بسیاری بود، تشکیل نخستین کنگره ی نویسندگان ایران بود که در تیر ماه سال ١۳٢۵ش با ریاست محمد تقی بهار که در آن هنگام وزیر فرهنگ بود برگزار شد و بررسی جالبی از ادبیات نوین ایران را تا سال ١۳١٩ش ارایه نمود.

تلاش آگاهانه ای نیز برای تکمیل بازار کتاب از طریق ترجمه ی آثار مهم ادبیات جهان به راه افتاد و برای نخستین بار ترجمه هایی در زمینه ی داستان های پلیسی و جنایی نیز انجام گرفت که رفته رفته نزدیک به ٦٠ درصد همه ی ترجمه ها را تشکیل داد.

در مورد ادبیات جدی نخستین جا را ادبیات فرانسه اشغال کرده بود و پس از آن ادبیات انگلیسی، امریکایی، روسی و آلمانی و دیگران قرار داشتند. انتخاب موضوعان نیز بیش تر تصادفی بود تا یک مشی آگاهانه و منظم فرهنگی، چنان که در آن زمان ژان کریستف رومن رولان، رمان های پر رمز و راز کلود فاره، همینگوی و لانگ فلو، فرانسواز ساگان، دکتر ژیواگوی بوریس پاسترناک و تاراسبولبای گوگول و غیره همگی پهلو به پهلوی هم دیده می شدند و اگر توجه کنیم که در تالیفات جهانی کتاب در آن تاریخ، ایران در پایین ترین رده قرار داشت روشن می شود که در این زمینه چقدر مسایل انجام نشده باقی مانده بود. به ترین ترجمه ها نیز همان هایی بودند که در نشریات ادبی چاپ می شدند.

گرایش به داستان های پرماجرا نیز یکی از ویژگی های تالیفات این دوره است و در برخی از رمان ها گرایش شدیدی به سوی مسایل مهیج، اغلب غیرواقعی، قصه های احساسی نیم بند از زندگی بدکاره ها، عشق های ممنوع، بچه های سرراهی، قتل ها و خودکشی ها دیده می شود که به هیچ روی نشان دهنده ی یک رمان تاریخی یا اجتماعی جدی نبودند. با این وجود در میان آثار این دوره آثاری نیز به چشم می خورد که از لحاظ گستردگی مضامین و ارزش هنری شان نشانگر جهش عظیمی هستند و ما جداگانه به آن ها خواهیم پرداخت.

این مضامین جدید بیش تر از کوششی مایه می گرفت که برای درک مفاهیم جدید اجتماعی آغاز شده بود و نیز از کوشش هایی نشات می گرفت که برای روشن ساختن مسایل گوناگون اجتماعی ناشی از تحولات اجتماعی و اقتصادی جامعه انجام گرفته بود. مسایلی مانند زنان و پایگاه آنان در زندگی و جامعه، برخورد میان روش های سنتی تفکر و زندگی و روش های تمدن غربی، مسایل جوانان و تربیت آنان، وضع طبقات پایین کشور و غیره.

نویسندگان این دوره به نوشتن قصه های کوتاه و گزارش و غیره دست زدند. زبان ادبی این قصه ها نزدیکی زیادی با زبان محاوره ای داشت و با واژه هایی که از لهجه ها و اصطلاحات عامیانه گرفته شده بود غنی گردید و این شیوه که در آغاز، تنها یک نوآوری بود بعدها موضوع نثر نویسی عالی فارسی گردید.

 

الف – مطبوعات مهم ادبی و فرهنگی

هر چند که پس از تبعید رضا شاه نشریات روزانه به سرعت گسترش یافتند و از لحاظ تعداد تا حدی به پای نشریات عهد مشروطه رسیدند، با این حال هرگز دوباره دارای ویژگی احیای ملی نشدند. و حیات شعری عصر خود را نیز (آن گونه که بعدها انجام دادند) به نمایش نگذاشتند.

نشریه ی ارمغان به سردبیری وحید دستگردی با ادامه ی سنت جاافتاده و آگاهانه ی حفاظت از ادبیات کلاسیک راه تمام نوآوری های مبالغه آمیز را بسته بود و پس از مرگ وحید پسرش نسیم نیز این ویژگی را نگه داشت. این نشریه اشعار کلاسیک تازه یافته شده ای را نیز که در بررسی های خود از شعر کلاسیک به دست می آورد، چاپ می کرد.

در سال ١۳٢٢ش گروهی از نوگرایان ادبی نشریه ای به سردبیری پرویز ناتل خانلری با نام سخن به وجود آوردند که جدیدترین نوشته های شاعران و نثرنویسان نوین را مانند صادق هدایت، محمد علی جمال زاده ، صادق چوبک، بزرگ علوی، فرزاد و دیگران را چاپ می کرد. سخن فضای مناسبی را نیز به ترجمه هایی از ادبیات غربی از جمله آثار نوین و منتخب و خوب تفسیرشده ی آن ها ( مانند ترجمه های صادق هدایت از فرانتس کافکا) اختصاص داده بود و در زمینه ی نظریه های ادبی، مقالات و مسایلی از ادبیات نوین ایران و تاریخ ادبیات جهان و همچنین مقالاتی درباره ی شاخه های دیگر هنر همراه با نقاشی هایی از غرب چاپ می کرد. این مجله را باید یکی از مهم ترین نمایندگان آن قشر از روشنفکران ایران دانست که هدفشان شناساندن فرهنگ فارسی در جهان بود.

پنج سال بعد نشریه ی یغما در آمد که نحستین شماره ی آن درسال ١۳٢۷ش در صحنه ی مطبوعات ظاهر شد. نام این نشریه از نخستین طنز نویس فارسی در سده ی پیش از آن گرفته شده بود و نوه ی او یغمایی خود سردبیری آن را به عهده داشت. این نشریه با انتشار اطلاعاتی درباره ی دانش های جدید و مسایل نو جامعه شناسی، قوم نگاری، زبان شناسی و غیره جذابیت زیادی پیدا کرد. در این مجله مقالات انتقادی کوبنده ای نیز به قلم زبان شناسان ایرانی درباره ی مطالعات ایران شناسی غربی به ویژه از نظر وازه نگاری به چاپ می رسید. در میان نویسندگان این مجله نام های مشهوری چون رضاراده شفق، مجتبی مینوی، لطفعلی صورتگر، مهدی حمیدی، ایرج افشار و دیگران دیده می شوند.

گاهی نیز در نشریات تحقیقی مانند نشریه دانشکده های ادبیات دانشگاه های تهران و تبریز و نیز در نشریه ی فرهنگ ایران زمین آثار ادبی جدید و مسایل زبان شناسی منتشز می شد.

یکی از مجلات ادبی جالب مهر بود که سردبیری آن را در آغاز ایرج افشار به عهده داشت که کار ارزشمند او در زمینه ی کتاب شناسی محصولات ادبی معاصر ایران، بسیار برجسته است.

مجله ی یادگار به سردبیری عباس اقبال آشتیانی نه تنها به ادبیات، بلکه به مطالعات تاریخی می پرداخت.

آینده به سردبیری ایرج افشار نیز بیش تر با مسایل اجتماعی و سیاسی سر و کار داشت.

کمیته ی شورای صلح جهانی ایران نیز مجله ای با نام کبونر صلح که بعدها پیک صلح شد، با همکاری نویسندگان نسل جدید ایران منتشر می کرد و ترجمه هایی از آثار نویسندگان جهان را در امر صلح نظیر لویی آراگون و ایلیا ارنبورگ و دیگران و نیز بررسی های نظری را که هدفشان اشاعه ی صلح در میان ملل بود، چاپ می کرد.

تعداد مجلات زنان در این دوره رو به رشد گذاشت و کیفیت آن ها در پرتو کمک زنان نسل جوان که در عقاید آزادی خواهی و دموکراسی متجلی شده بود بالا رفت. بیداری ما، تشکیلات زنان و عالم نسوان از جمله نام های این نشریات بود که یادآور دوره ی نخستین آزادی زنان اروپایی بود.

با رشد حجم تالیفات ادبی، ضرورت ارایه ی اسناد سیستماتیک و منظم کتاب شناسی نیز مطرح گردید. نخستین گام دز این زمینه در سال ١۳۳٢ش توسط ایرج افشار در یک کتاب با عنوان کتاب شناسی ایران برداشته شد. دو سال پس از آن این کار توسط انجمن ناشران در کتاب های ماه دنبال شد و این نشریه ی ماهانه اگر چه در آن زمان هدف آگهی و تبلیغاتی داشت، ولی کمک ارزشمندی به حیات ادبی آن دوره نمود.

در سال ١۳۳٦ش یک بولتن کتاب شناسی با عنوان راهنمای کتاب به سردبیری ایرج افشار در صحنه ی ادبیات ظاهر شد. هر شماره ی این بولتن نزدیک به ٢٠٠ برگ بود که همه ی کتاب های تازه منتشر شده را با نقادی و طبقه بندی بر اساس موضوع ارایه می کرد. و شامل مقالات و نظرات عمومی درباره ی کتاب ها و نیز یررسی های کامل از نشریات مهم در زمینه ی آثار علمی و ادبی توسط نویسندگان ایرانی و آثار خارجی درباره ی ایران بود. نویسندگان این نشریه از شخصیت های علمی و ادبی ایران بودند.

 

ب- شعر معاصر فارسی در این دوره

در شعر این دوره بخش بندی سه گانه ای وجود داشت:

● در این دوره شاعرانی پیدا شدند که سنت کلاسیک شعر غنایی- فلسفی را دنبال می کردند. گرایش آنان به سوی مسایل تغییر ناپذیر فلسفی، اخلاقی و عشقی بود و شعر را بر پایه ی این مضمون ها در زمینه های خشک و قافیه های بی روح می سرودند.

این نوع شعر در اصل دارای خصیصه ی تقلیدی و رسمی بود و مانند گیاهان گلخانه محکوم به نابودی بود. خود شاعرانی که این راه را می رفتند این مساله را دریافته بودند و از این رو می کوشیدند به احساسات و تجربیات خود با مفاهیم هنری روح تازه ای ببخشند و حالات گوناگون طبیعت و غیره را با اشعار دل انگیزی رسم کنند. به ترین آنان کسانی بودند عاطفه و احساسشان برای شعر کلاسیک قدرت خلاقه شان را فرو نمی نشاند.

از آن جمله بودند: رشید یاسمی که شهرتش به علت شعر بازتابنده ی غنایی بود. مهدی حمیدی یکی دیگر از شاعران غزل سرا و محمد حسین شهریار تبریزی و نیز رهی معیری که همگی از کهن گرایان نسل جدید بودند.

 

● جریان دیگری خود را در شعر سیاسی متجلی ساخت که یا به طرف نکات آموزشی برخاسته از انقلاب گرایش داشت  یا به سوی میهن پرستی و انتقاد از وضع موجود. این جریان که محصول ضرورت های عصر انقلاب مشزوطه بود، از این به بعد یکی از اجزای مهم شعر فارسی و آیینه ای از جنبه های تاریخ ملی معاصر گردید، یعنی کوشش های بی وقفه ی آن برای اصلاح و بهبود زندگی مردم به کار گرفته شد.

نمایندگان این جریان گروهی از شاعران سوسیالیست بودند که از پیشروان آنان می توان فرخی یزدی و لاهوتی را نام برد که هر دو گرایش متمایزی نسبت به مسایل رسمی شعر که به نظر آنان مساله ی درجه دوم بود، داشتند. این ویژگی تا به امروز این گروه از شاعران را مشخص کرده است.

یکی دیگر از شاعران این گروه روزنامه نگار مشهور و سردبیر نشریه ی چلنگر یعنی محمد علی افراشته بود که به عنوان نویسنده ی قالب های کوتاه منثور مشهور است. وی در شعر سیاسی ایران مسیر طنز را در پیش گرفت و شهرت او مدیون استفاده از مفاهیم پر مغز ادبیات عامه است.

 

● سومین گروه را شاعران نوگرا یعنی پیشروان سبک جدید و شعر آزاد تشکیل می دهند که از نظر تعداد، گسترش زیادی نسبت به دو گروه دیگر داشتند. رهبر این گروه نیما یوشیج دشمن آشتی ناپذیر کهنه گرایان کلاسیک بود. وی که زمانی در نشریه ی قرن بیستم رفیق و همکار عشقی بود، در اشعار نخستینش به شعر مکتب رمانتیک اروپا گرایش پیدا کرد ( که نمونه ی آن شعر طولانی افسانه است که آن را در اوایل سال های بیست سروده بود). اشعار عاشقانه ی او در آن دوره بدون تجربه و پیش پا افتاده و عاطفی بودند، ولی بعدها وی الگوی وزنی و ساخت بند بند شعر را تغییر داد و با این کار مورد انزجار خوانندگان و منتقدان کهنه گرا قرار گرفت.

نیما در دوره ی بلوغ هنری خود و در شعرهای غنایی- طبیعی و عشقی و اجتماعی اش سراتجام به نوعی یگانکی بیانی برجسته دست یافت که آن را در سایه ی کوشش های خود که برای این سبک به کار برد و در تعدادی از مقالات نظری تبلیغ کرد و بدین ترتیب تعدادی پیرو آگاه و ناآگاه پیدا کرد. در سال ١۳۳٤ش به کوشش جنتی عطایی منتخبی از شعرهایش چاپ شد که در مقدمه ی آن شرحی نیز درباره ی شخصیت شاعر و زندگی و شعر او نوشته شده بود. در بخشی از این مقدمه درباره ی نظر شاعر و بینش نظری او چون این نوشته شده بود: « سبک جدید در واقع نوع دیگری از عروض کلاسیک است، فقط روش شعری با آن فرق دارد. در این جا قالب باید فدای مختوا گردد و راه دیگری هم نیست».

از نماینگان این گروه در آن زمان می توان از نادر نادرپور، آ. صبح، صادق سرمد و فریدون توللی نام برد.  فریدون توللی با انتشار مجموعه ی اشعارش با نام رها در سال ١۳۳۳ش خود را به عنوان یکی از به ترین نظریه پردازان سبک جدید نشان داد. وی شاعران را برای بیان شعری احساسات فردی و بیان ادبی که هدفش آیینه ی متحول اوضاع جامعه باشد به استقلال از شعر کلاسیک دعوت کرد.

مسعود فرزاد مترجم خوب آثار شکسپیر نیز از جمله شاعران نوگرای نسل جوان بود که نامشان در نشزیات ادواری و ادبی آن زمان آمده است.

 

ج- ویژگی های نثر معاصر فارسی در این دوره

 

١- مضمون های تاریخی در رمان ها و قصه های کوتاه

علاقه به گذشته ی ملی که انگیزه اش در مفهوم جدید ملت در دوره ی مشروطه و سپس ملیت گرایی رضاخان قرار داشت، به تعدادی از نویسندگان الهام بخشید تا در نوشته های خود از مضمون های تاریخی سود جویند.

در میان آثاری از این نوع، از نظر خصلت هنری تفاوت های اساسی به چشم می خورد:

برخی از نویسندگان مواد تاریخی را دستاویزی برای بیان ماجراهای تخیلی و ایجاد شور و هیجان قرار دادند. این حالت به عنوان مثال در رمان عشق و خون نوشته ی جواد فاضل یکی از نویسندگان پر کار دیده می شود. داستان های  دیگر این نویسنده نیز ( مانند عشق و اشک، تقدیم به تو ، دختر همسایه) با سبک ساده و روان و با انگیختن احساسات، نوشته شده است که در آن زمان از محبوبیت بسیاری در میان خوانندگان زن ایرانی برخوردار شد.

ویژگی تاریخی این گونه آثار هیچ گاه به پای آثار لطف الله ترقی نرسید. تاریخ خونین برمکی ها و انتقام وحشتناک هوداران آنان در رمان شب های بغداد (١۳۳١ش) متجلی شد و اثر بعدی اش یعنی  عشق بازی های ناصرالدین شاه که شرح لذت های شهوانی آشکار این پادشاه بود نیز از آن جمله است.

به تر از این ها، کوشش های علی جلالی بود در شرح زندگی و زمان کوروش و پسرش کمبوجیه در رمان شب های بابل که به صورتی خیالی نوشته شده بود. علی جلالی سیر و سیاحت دل انگیزی در متن تاریخ را در کتاب داستان های تاریخی اش با نام داستان های تاریخی یا هزار دستان جلالی و دو نمایش نامه ی تاریخی با نام های شاه عباس و رستم و سهراب به نمایش گذاشت که هر دو از موفقیت زیادی برخوردار شدند. نمایش نامه ی زستم و سهراب به فرانسه نیز ترجمه شد.

حسین رکن زاده آدمیت در اثر خود به نام دلیران تنگستان طرح پرماجرایی از توده ی مردم را به کار گرفت. موضوع این اثر اشغال ایران در جنگ اول جهانی بود که قیام مردم را به سرکردگی تنگستانی ها علیه سلطه ی قدرت های اشغالگر نشان می دهد. منتقدان ایران مانند سعید نفیسی و رحیم زاده صفوی که نظرشان در تکوین ادبیات معاصر موثر بوده است، به دلیل عقاید و نظرات مفصل آدمیت و میهن پرستی و انتقاد گزنده اش از "تمدن غرب " که : « با بمب و ارتش تمام توده های آسیایی را زیر ستم خود می کشند» استقبال گرمی از نوشته های آدمیت نمودند. دومین رمان آدمیت  فارس و جنگ بین المللی ( که ماجرای آن در طی جنگ اول جهانی رخ می دهد) همان نطرات پیشین وی را نشان می دهد.

پهلوان زند نوشته ی شیراز پورپرتو نیز توجه منقدان را به خود جلب نمود. این رمان دوره ی پس از مرگ کریم خان را توصیف می کند که چه گونه جعفر و لطف علی بازماندگان او راه او را با روشنگری و عدالت در شیراز پی می گیرند. پس از یک دوره ی کوتاه مملو از صلح و آرامش که شیراز در آن آغاز احیای اقتصادی و فرهنگی را می چشید، مورد هجوم آغا محمد خان خواجه یکی از رهبران قبیله ی ترک قاجار قرار می گیرد و او که تخت و تاج را غصب کرده است با وحشی گری به قتل عام مردم می پردازد و مردم شهرهایی را که به لطف علی خان زند خاکم محبوب کمک کرده بودند به توبره می کشد.

شیراز پورپرتو در این کتاب عقیده ی ستیز بومیان با عناصر بیگانه یعنی ترکان قاجار را ابراز داشت و به عمد بر عقیده ی میهن پرستی پای فشرد تا مردم را برای مخالفت با دخالت بیگانگان در امور داخلی ایران آماده نماید. وی چند رمان احساسی دیگر  مانند کوه عشق من، کام شیر، ویدا و چند قصه ی دیگر نیز نوشته است.

محمد علی خلیلی نویسنده ی مشهور دیگر نیز چندین رمان و قصه ی کوتاه نوشته است. رمان او با عنوان دختر کوروش تصویری از زمان هخامنشیان است که نویسنده در آن ماجرای قهرمان زیبای داستان کهن ایرانی را بر اساس شناخت خود از حقایق تاریخی توصیف می کند. خلیلی رمان دیگری نیز دارد که مضمون آن با اوضاع زمان خودش سر و کار دارد و از اهمیت زیادی برخوردار است. قهرمان این داستان به طور غیرعادی اول شخص مفرد است. اسم این رمان پریوش یا قیام سال ١۳١٤ش در خراسان است. این رمان واکنش مردم خراسان را در برابر نوآوری های اروپایی که رضا شاه ارایه می کرد (از قبیل تحمیل کلاه اروپایی و کشف حجاب و غیره) نشان می دهد. این قیام بی رحمانه سرکوب می شود و این رویداد مجالی برای انتقاد به نویسنده می دهد. خلیلی تنها نوآوری هایی را قبول دارد که سنت بومی مردم پشتیبان آن باشد.

از نویسندگان دیگر در این زمینه می توان از حسین مسرور با رمان ده نفر قزلباش که در قزوین و در عصر شاه طهماسب صفوی اتفاق می افتد و م. تقی کردانی با رمان  دلیران خوارزم که موضوع غائله ی مغول در ایران را دارد، نام برد.

 

 ٢- مضمون های اجتماعی

از مضمون های دیگر این دوره که توجه رمان نویسان معاصر را به خود جلب نموده بود، آن هایی بودند که با جامعه ی ایران و مسایل آن رابطه داشتند و دیری نپایید که با بینش انتقادی بسیار جالبی به روی صحنه آمدند.

یکی از پیشروان در این زمینه محمد مسعود (م. دهاتی) روزنامه نگار و نویسنده بود که با مرگ زودرس و نا به هنگامی قزیحه و هنرش از جوشش باز ماند. بینش او از جامعه ی تهران بینشی بدبینانه بود که سوسویی از روشنایی و امید در آن دیده نمی شد. در نخستین اثر وی یعنی تفریحات شب که در سال ١۳٠٩ش در صحنه ی ادبیات ظاهر شد، قهرمانان او گروهی از جوانان با شغل های گوناگون ( یک کارمند دولت، یک نقاش، یک شاگرد بقال و غیره) هستند که در زندگی هدفی جز گردآوری پول و صرف آن در عشرتکده ها ندارند. در آنان ذره ای از اخلاقیات وجود ندارد. پیام اجتماعی رمان محکومیت تلخ جامعه ای است که قادر نیست برای جوانانش تعلیم و تربیت درست و زندگی سعادتمندی به ارمغان آورد. مسعود در دو اثر بعدی اش بینش خود را تغییر نداد. اشرف مخلوقات عنوان طنزآمیز اثری است که ناسزای شدید آن به سوی جماعت زنان به عنوان یکی از عوامل اصلی وضعیت غم انگیز جامعه ی نوین پرتاب می شود. تلاش معاش نشانگر تراژدی جوانانی است که جامعه شان قادر به تامین کار مناسبی برای آن ها نیست.

از آخزین اثر مسعود که تصویر انتقادآمیزی از حیات اجتماعی ایران در عصر رضاشاه ایست چندین جلد آماده برای نوشتن بود که تنها نخستین جلد آن با عنوان گل هایی که در جهنم می رویند زیر چاپ رفت و همان در سال ١۳٢۷ش نویسنده را قربانی ترور کرد. برخی محمد مسعود را به دلیل انتقادات تیزش از مفاسد اجتماعی قابل مقایسه با امیل زولا دانسته اند. لیکن باید گفت که وی دارای عینت یک فرد عقل گرا و یک بینش خالی از تعصب نبوده است که امیل زولا رمان نویس فرانسوی دارای آن بود و گرنه از جمله، زنان را یکی از عوامل اصلی وضعیت غم انگیز جامعه ی نو نمی دانست.

در نثر ابوالقاسم پرتواعظم گرایشی به سوی طبیعت گرایی (ناتورالیسم) بی آلایش دیده می شود. وی در رمان کاج کج تصویز بسیار جالبی از یک شخصیت متظاهر پیر رسم می کند. اثر دیگر او مردی که رفیق عزراییل شد نوعی تصویر طبیعت گرا از دهات ایران در زمانی است که تاثیر نامساعد شهر تازه می خواهد در آن نفوذ کند. پرتو اعظم در تراژدی بابک گشت و گذاری هم در تاریخ ایران کرده است. از نظر تاریخ ادبی جزوه ی او درباره ی صادق هدایت نیز دارای اهمیت است.

یکی از تحلیل گران زندگی عاطفی زنان طبقه ی بالای ایران محمد حجاری رمان نویس معروف است. مهم ترین آثار او سه رمان است که عنوان های آن ها نیز از نام قهرمانان زن داستان گرفته شده است. رمان هما داستان یک دختر ثروتمند و زیبا است و نویسنده در طی داستان خود در دفاع از تعلیم و تربیت اروپایی و آزادی زنان در قالب ستایش های مکرر سنگ تمام می گذارد دومین رمان او یعنی پریچهر هدفش تحلیل روانی از پیوند زناشویی یک زوج جوان است که زندگی عشقی پرماجرایی دارند. زن هوس باز است و مرد همه ی بی وفایی ها و هوس بازی های او را با عشقی که به سختی قابل درک است تحمل می کند. رمان سوم زیبا نام دارد که قصه ی یک جوان ناپخته و خوش آینده است که با زن جذاب ولی هوس باز و باتجربه که او را در زندگی کمک می کند آشنا می شود ولی این زن « به جای آن که قاتق نانش بشود، قاتل جانش می شود». این اثر نیز با نوعی بینش بدبینانه از جانعه ی آن عصز نوشته شده است. حجازی در کمدی سیاسی محمودآقا را وکیل کنید نیز تصویری از حیات سیاسی ایران ارایه می دهد.

محمد حجاری در نوشته های بی شمار دیگرش مانند آیینه، ساغر، آهنگ و غیره همیشه به صورت یک ناظر سرد و خشک در سرنوشت قهرمانانش هیچ شرکت عاطفی نداشت و دنیای آنان را به طور واقعی درک نکرد و از این لحاظ با صادق هدایت از زمین تا آسمان فرق داشت. این بینش که از نوع بینش طبقات بالای جامعه بود، هیچ محبوبیتی برای او کسب نکرد. سبک نویسنده هدفش بیان شعری همراه با موشکافی یک مینیاتوریست و غنای تفصیلات است که البته برای خوانندگانی که به جای زبان محاوره عمومی به سنت چسبیده اند بسیار جالب توجه است. و گاه گداری نیز با اصطلاحات عامیانه که در آن دوره به وفور در آثار دیده می شود نمک پاشی شده است. نقطه نظرهای آثار او هم مورد تایید مقامات رسمی بود و در سال ١۳۳٦ ش یک جایزه ی دولتی نیز دریافت کرد. آثار حجازی از جریان نثر نوین فارسی بسیار دور بود و نتوانست هیچ اثری در گسترش آن بر جای بگذارد.

با ظهور شوهر آهو خانم شور و احساس دیگری در حیطه ی ادبی پدید آمد. نویسنده ی آن محمد علی افغانی این کتاب را در سال ١۳٤٠ش به خرج خود به عنوان نخستین کار ادبی خود به چاپ رساند. ولی یک سال بعد انتشارات امیر کبیر دومین چاپ این اثر پرحجم را در ٨٨۷ برگ بیرون داد که در حیات ادبی ایران یک کار استثنایی بود و با آن رمان نویسی در ایران تکانی خورد.

مضمون اصلی این اثر وضع زن در جامعه آن دوره ی ایران است که به صورت شخصیت های اصلی تصویر شده و وضع سید سیران صاحب مغازه ی نانوایی و دو زن عقدی او آهو خانم و هما را بررسی می کند. آنان با تعدادی  از بچه ها خانواده ای را تشکیل داده اند که مسایل پیچیده ای را در بطن خود نهفته دارد که نویسنده در یک گستره ی وسیع اجتماعی که در واقع قشرهای زیادی از جامعه را در بر می گیرد به نماشای آن می نشیند. بزرگ علوی در بررسی  عمیقی از این اثر می گوید که :« در این رمان حالاتی وجود دارد که همانند وقایع قرون وسطایی می نمایند». وی از نظر تکنیک ساخت و زبان این رمان نیز انتقادات موجهی درباره ی آن ارایه می کند، ولی دیگر منتقدان با تحسین و ستایش به این اثر می نگرند و انتقادهای جدی درباره اش ابراز نداشته اند.

 

۳- برجسته ترین قصه نویسان این دوره

در این دوره قصه نویسی کوتاه به اوج هنری خود رسید.

 

* در میان نویسندگان این جریان باید از صادق هدایت نام برد که امروز در شمار برجسته ترین نویسندگان ادبیات جهان است. صادق هدایت در سال ١٢٨٢ش در یک خانواده ی اشرافی تهران به دنیا آمد و اجداد او شغل لله باشی (مربی کودکان درباری) داشتند. او تحصیلات خود را در تهران آغاز کرد و در بلژیک و فرانسه ادامه داد و به دنبال مشاغل متعددی کشیده شد که یکی از آن ها دندان پزشکی بود. لیکن از همان کودکی به ادبیات علاقه مند بود و ادبیات ایران و جهان را مطالعه کرده بود. به نویسندگان بزرگ فرانسه علاقه ی زیاد داشت و استیون تسوایک ، چخوف و داستایوسکی نیز نظرش را جلب کردند. ولی نویسنده ی محبوب او ادگار آلن پو، موپاسه و کافکا بودند. وی از آثار آنان خیلی چیزها یاد گرفت که برای هنرش ارزشمند بود و حتا الهام اثر مهمش (بوف کور) را از آن ها گرفت. وی هرگز روش تقلید آسان را در پیش نگرفت و خود چند قصه ی کوتاه کافکا را به فارسی ترجمه کرد. او به ترجمه ی خود از داستان "گروه محکومین" مقدمه ی جامعی با عنوان "پیام کافکا" نوشت که در آن نظرش را درباره ی نقش فرانتس کافکا در ادبیات نوین جهان بیان کرد (١۳٢۷ش).

هدایت نخستین قصه های کوتاه خود را در همان فرانسه نوشت. این قصه ها بعدها با عنوان های زنده به گور و سه قطره خون به چاپ رسیدند. نمایش نامه ی تاریخی پروین دختر ساسان و نیز چندین مقاله ی کم و بیش فلسفی که از حدود ادبیات فراتر نرفتند (مانند فواید گیاه حواری و مطالعه ای درباره ی انسان و حیوان و غیره) را نیز در زمان اقامت خود در فرانسه نوشت.

هدایت پس از بازگشت به ایران در جرگه ی یارانش به خلق آثار ادبی و فعالیت های ادبی پرداخت. وی در گروه ربعه ی ادبی شرکت کرد که سه پایه گذار دیگر آن مسعود فرزاد، مجتبی مینوی و بزرگ علوی بودند. بعدها کسان دیگری از نویسندگان، هنرمندان، نمایش نامه نویسان و نظریه پردازان هنر و ادبیات به آنان پیوستند که از میان آنان باید پرویز ناتل خانلری را که سردبیر نشریه سخن شد و در ایجاد گروه ربعه تاثیر زیادی داشت، نام برد.

هدایت در مطالعه ی کاملش از تاریخ ایران، مفهوم نوی از میهن پرستی را ارایه کرد. عصر ساسانیان برای او کشش ویژه ای داشت، از این رو زبان پهلوی را با مهارت فراگرفت و آثاری از آن را به فارسی ترجمه کرد. دانش او از تاریخ، نهادها، حیات و زبان این عصر منبعی بود که او با بهره گرفتن از آن ها قصه های تخت ابو نصر، آتش پرست و غیره را نوشت.

او در طی اقامتش در میان پارسیان بمبئی مطالعات خود را در زمینه ی زبان پهلوی و دین زرتشت تکمیل کرد. دو داستان وی که او آن ها را در این زمان نوشت سراسر الهام گرفته از محیط هند و فلسفه ی هند است.

یک جنبه ی دیگر از کارهای هدایت که در آن شهرت عظیمی یافت، علاقه اش به دانش عامه (فولکلور ) بود که دارای جنبه های علمی و نظری بود. وی ترانه های مخلی را گردآوری کرد. مقالاتی درباره ی آداب و رسوم عامه، سحر و جادوگری ایرانی و به طور کلی فولکلور نوشت. نوآوری های او در این زمینه برخاسته از دانش وسیع او از این موضوع بود. او استاد ربان فارسی نوین بود و آثار او گنجینه ای از مفاهیم، اصطلاحات، گفته ها و چم و خم های زبان محاوره ای بود که از واژه های عامیانه مایه گرفته بود. البته وجود این عناصر غیرعادی زبانی، اغلب خواندن آثار هدایت را دشوار کرده اند، لیکن این ویژگی برای غنای نثر نو فارسی از اهمیت برجسته ای برخوردار است. اهمیت دیگر وی تاثیری بود که او بر نسل جدید نثرنویسان بر جای گذاشت.

هدایت در گزینش مضمون ها نیز جریان نوی را در پیش گرفت. او برای کسب مواد اجتماعی به درون قشرهای پایین و ساده ترین مردم جامعه، یعنی کارگران بی ارزش و چاروادارها و غیره رفت. کاکا رستم لاف زن حیله باز توخالی، آبجی خانم مومن که از مال دنیا فقط یک چشم داشت، داش اکل قهرمان مردمی، زرین کلاه ساده دل که آرزویش مردی بود که عشقش را با کتک به او بفهماند و گل ببوی قاطرچی . . . همه و همه نمایشگاهی است پر از تابلوها که نشانگر استادی هدایت هستند. او با غم و غصه ها و شادی ها و سختی های این مردم به خوبی آشنا بود، توانست افکار آنان را درک کند و با زبان ویژه ی خودشان روی دایره بریزد. او از مشکلات، غم و اندوه و فقر زندگی آنان که با نیروهای تیره و تاری عجین شده است سخن رانده است و می کوشد همه ی خیالات باطلی را که مردم نسبت به گذشته، حال و آینده دارند در هم بریزد ولی خود با فکر بطالت وجود انسان و پوچی و بی هودگی او مواجه شده است و به نظرش مطمئن ترین راه فرار از آن مرگ داوطلبانه آمده است.

هدایت چون دیگر راه نجاتی برای خود ندیده بود، در بهار سال ١۳۳٠ش سرانجام  ایران را به قصد فرانسه ترک کرد و در اتاق یکی از هتل های پاریس دست به خودکشی زد و در گورستان "پرلاشز" پاریس مدفون شد.

 

* سعید نفیسی (١۳٤۵- ١٢۷٦ش) استاد تاریخ ادبیات دانشگاه، در درحه ی اول، خود را وقف فعالیت های تحقیقی کرد و در عرصه ی ادبیات شاعر، مترجم و نویسنده بود. دلایلی وجود دارد که وی در نوشتن رمان فرنگیس که یک قصه ی عشقی در قالب نامه ها است از کتاب ورتر (Werther) گوته الهام گرفته باشد. مجموعه قصه های کوتاه او با عنوان ستارگان سیاه از قطعات طنزگونه ای سرشار است که زندگی مردم را که به دلیل تغییر شیوه ی زندگی با وضع غیرمنتظره ای رو به رو شده اند (مانند کشف حجاب و تراشیدن ریش و از این قبیل) نشان می دهد. مجموعه ی قصه های او با نام ماه نخشب دارای قصه هایی از شخصیت های تاریخی است که پس از فتح عرب در سده ی اول هجری می زیسته اند. وی یک گلچین ادبی نیز با عنوان شاهکارهای نثر فارسی معاصر تالیف کرد و در آن، ادبیات فارسی را بررسی کرد و در حریان آن، همگونی هایی میان تحول شعر فارسی با جریانات فلسفی ادبیات اروپایی پیدا نمود.

 

* یکی دیگر از نویسندگان برجسته ی این دوره که در بینش اجتماعی به پای مهارت هدایت رسیده است، نویسنده و مترجم مشهور محمود اعتمادزاده با نام مستعار به آذین است. وی به عنوان قصه نویس با نوعی علاقه ی گرم به توده های پایین اجتماع و زندگی روزمره ی آنان وارد صحنه ی ادبیات شد. انگیزه های انتقاد اجتماعی او با روش بسیار عمیق و واقعی ارایه شده است. زبان رسا و پخته ی او که از لحاظ هنری پر ارزش است بیش ترین الهامش اصطلاحات عامیانه است.

به آذین از نظر بینش فلسفی با استاد خود صادق هدایت تفاوت بسیار دارد. او بدبین نیست و به انسان و جهت مثبت طبیعت بشری و نیز آینده ی به تر طبقات پایین و تخت ستم که برای آنان می نویسد باور دارد. او در قصه هایش که در پراکنده ها و به سوی مردم گردآوری شده اند، مردمی را تصویر می کند که به نظر او در تعصبات اجتماعی، مذهبی و غیره گرفتار آمده اند ولی قدرت کافی را به دست خواهند آورد تا این قید و بندها را پاره کنند و برای آینده ی به تری برزمند. به آذین گاه در رسیدن به تاثیر کامل هنری از جمله در قصه ی غروب رمضان کامیاب شده است که در آن زن جوانی در زمان بزرگ ترین اضطراب و رنج و وحشت، احکام مذهبی را زیر پا می گذارد.

در قصه ی دختر رعیت گرایش اجتماعی نویسنده به خوبی به چشم می خورد. زمان وقوع داستان دوره ی پر آشوب سال ١۳٠٩ش است. قهرمان زن قصه، دختر فقیری است که در خانواده ی یکی از تجار ثروتمند بزرگ می شود و در همان جا کلفتی می کند. او هر چه بزرگ تر می شود از رفتار خشن و تحقیری که با وی می شود بیش تر رنج می برد. سرانجام نیز پسر خانواده او را فریب می دهد و او از فرط شرمساری دست به خودکشی می زند.

به آذین بلوغ خلاق خود را از نظر شناخت جهان و مردم و از دیدگاه قالب شعر و غزل سرایی در اثر کم حجمی با نام نقش پرند  که به کلی با آثار پیشین او فرق دارد، به نمایش گذاشته است.

 

* بزرگ علوی که در نخستین آثار خود هدایت را الگوی خود قرار داده است نسبت به یاران و استاد خود راه به کلی متفاوتی را در پبش گرفت. او راهش را از یک بدبینی آمیخته با فردگرایی رمانتیک آغاز کرد و به سمت یک بینش سوسیالیستی ادامه داد که از آن صدای خوش بینانه ی او به گوش می رسد.

علوی در سال ١٢٨۳ش به دنیا آمد و در ایران و سپس در آلمان تحصیل کرد. این تحصیل او را قادر ساخت تا کتاب دوشیزه ی اورلئان اثر شیللر و حماسه ی ملی ایران از تئودور نولدکه و آثار دیگری را به فارسی برگرداند. وی کار ادبی اش را با نخستین اثرش که مجموعه ای از شش قصه با نام چمدان بود، آغاز کرد. علوی برای قصه هایش مردمی استثنایی را با شخصیت های غریب و تمایلات عجیب انتخاب می کند و از زندگی آنان تار و پود قصه هایی را می بافد که نوآوری و تخیل رمانتیک قابل توجهی را نشان می دهند. در برخی از داستان های علوی انگیره ی عمیق روان کاوی فرویدی به خوبی دیده می شود،  این حالت از جمله در قصه ی سرباز سربی در رابطه ی غم انگیز میان یک کلفت و یک روشنفکر که دارای اختلال جنسی است و در داستان دیگری در رقابت  پدر و پسری بر سر یک دختر دیده می شود.

اعتقادات علوی او را به یکی از گروه های جوانان سوسیالیست به رهبری دکتر ارانی نزدیک کرد. دستگاه پلیسی رضا خان در سال ١۳١٦ش  این افراد را دستگیر ساخت و آنان را که علوی نیز جزو آنان بود، به چهار سال محکوم ساخت. محصول ادبی او در این زمان دو اثر است. اولی پنجاه و سه نفر که شرح حالی از زندگی گروه سوسیالیست از زمان دستگیری و بازجویی و زندانی شدن تا آزادی شان از زندان رضا شاه است که با عقیده ی پیروزی ایده ی سوسیالیستی نوشته شده است و دیگری مجموعه ی قصه های کوتاه ورق پاره های زندان است که قصه های پخته ای است از سرنوشت چند تن از هم بند های علوی که او در آن ها از تصویر خصایل شخصی این چند تن ویژگی های نمونه وار حیات اجتماعی آن دوره ی ایران را نمایش می دهد.

علوی پس از جنگ دوم جهانی همچنان به عقاید سوسیالیستی خود مومن باقی ماند. او درحیات فرهنگی برای اصلاح و بهبود اوضاع اجتماعی رزمید و ایده ی صلح جهانی و همکاری جهانی را تبلیغ کرد و از زبان انگلیسی آثار جرج برنارد شاو و از روسی ترجمه های تازه ای را ارایه نمود. وی پس از آن که به عنوان یکی از اعضای انجمن دوستی ایران و شوروی به ازبکستان شوروی سفر کرد، دیده ها و تجربیات خود را از این سفر در نوشته ای با عنوان ازبکان عرضه نمود. کمی بعد مجموعه ی دیگری از قصه هایش را که در نشریات ادواری و به ویژه در نشریه ی مردم منتشر شده بود با عنوان نامه ها و داستان های دیگر انتشار داد. در این مجموعه وی به جنبه های گوناگون زندگی معاصر ایران همراه با انتقاد شدیدی از دیوان سالاری، رشوه و بی عدالتی های اجتماعی توحه کرده بود.

علوی در نخستین رمانش با نام چشم هایش نشان داد که هنرمند موفقی است. این رمان داستان یک نقاش ایرانی است با عقاید اجتماعی که در یک گروه غیرقانونی فعالیت می کند و یک دختر جوان که از یک خانواده ی اشرافی است. عشق به نقاشی دختر را به سمت جوان نقاش می کشاند و یکی از اعضای گروه های چپ ایران می گردد. اما نقاش به عشق دختر و گرایش ایدئولوژیک او اعتماد ندارد و تصویری از او با چشمان مرموز می کشد. پس از مدتی نیز به زندان می افتد و با یک پایان غم انگیز رو به رو می شود.

علوی پس از آن که استادی زبان و ادبیات فارسی را در دانشگاه هومبولت آلمان به عهده گرفت، در کنار کار آموزشی به تحقیق درباره ی مسایل ادبیات فارسی به ویژه ادبیات نوین ایران پرداخت و ترجمه ی آثار هدایت را به آلمانی به چاپ رساند. وی آثار خود را نیز به آلمانی نوشت. او در کتاب سرزمین گل و بلبل (١۳۳٦ش ) به آلمانی، حیات فرهنگی و اجتماعی ایران را در گذشته و زمان خود با مهارت مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.

 

 *صادق چوبک در سال ١٢٩۷ش در بوشهر به دنیا آمد و میراث هدایت را به ارث برد. وی با نخستین مجموعه ی قصه هایش با نام خیمه شب بازی گام در عزصه ی ادبیات گذاشت و محبوبیت ادبی شایانی به دست آورد. یکی از کسانی که او را تحسین و تمجید کرد خود هدایت بود. چوبک با همان نخستین مجموعه ی داستان های خود احساس عمیق از زبان بومی خود و بینش ژرف از انگیزه های درونی رفتار انسانی را به نمایش گذاشت که در ادبیات نو ایران کمیاب بود. اثر دیگر چوبک انتری که لوطی اش مرده بود نام داشت که او آن را در سال ١۳٢۷ش قلم زد. این قصه و قصه ی قفس نمایانگر درک عمیق نویسنده از دنیای حیوانات و دنیای روانی آن ها بود. چاپ دوم این مجموعه (تهران، ١۳٤١ش) همچنین شامل یک نمایش نامه ی طنزآمیز با عنوان توپ لاستیکی بود. این نماش نامه درباره ی وحشتی است که بر خانواده ای مستولی شده است و این خانواده با این وحشت و به خیال آن که تحت تعقیب پلیس قرار دارند دستگیر می شوند. چوبک در این قصه مهارت برجسته ی خود را از جریانات روان کاوی به نمایش می گذارد. به مجموعه ی آثار وی باید تنگسیر و سنگ صبور را نیز افزود.

چوبک همچنین ترجمه هایی از زبان انگلیسی دارد که از آن جمله  آلیس در سرزمین عجایب اثر لویس کارول را می توان نام برد.

 

* یکی دیگر از نویسندگان این دوره که کتاب های خواندنی بسیاری نوشت علی دشتی بود. ایام محبس او تجربه های او را از دوران زندان نشان می دهد. با این حال این نویسنده محبوبیت خود را مدیون مجموعه ای از قصه های کوچکش است که عنوان فتنه یعنی یکی از قهرمانان زن قصه را بر خود دارد. دشتی در این اثر بیش تر با حالت روانی زنان طبقات بالای ایران سر و کار دارد که در آن تعلیم و تربیت جدید تضادهای داخلی و خواسته های فکری و عاطفی ایجاد کرده که محیط شان یا آن را حل و فصل نموده یا به نحوی با آن ها کنار آمده است.

یکی دیگر از آثار دشتی سایه است که باز هم مجموعه ای از قصه ها و مقالات است که منتقدین آن را به دلیل سبک و عقاید نو آن در شمار نخستین آثار نثر نو فارسی قرار داده اند.

 

* جلال آل احمد نیز زندگی ادبی خود را با چاپ قصه های ملموسی از قزبانیان بگیر و ببندهای سیاسی با عنوان از رنجی که می بریم آغاز کرد. در میان قصه نویسان خوب دیگر نیز که می توان آنان را از میان آثار چاپ شده ی  آنان در نشریات ادواری،  گلچین ها و یا کتاب هایشان قضاوت کرد باید از علی اصغر حاج سید جوادی، جمال شهران، م. ن. خرازی، مهدی حمیدی و افراشته طنز نویس معروف نام برد.

 

این دوره، هنوز دوره ی ستیز، بلاتکلیفی،  آزمون و تحقیقات و تجربه بود و در بطن خود همه ی انگیزه های منفی و مثبتی را می پروراند. دوره ای که در آن "کهنه" رو به افول گذاشت و "تازه" هنوز در حال شکوفا شدن بود.


نخستین گام های زنان در ادبیات معاصرایران (١)

از دوره ی قاجار تا سال ١۳٢٠ش (سقوط رضا شاه)، كه دوره ی پيدايش ادبيات معاصر ايران است، شمار نويسندگان زن در حدی نيست كه بتوان از كار آنان به‌عنوان يك جريان ادبی قابل توجه ياد كرد.
در آن دوره ی زمانی، محدوديت‌های اجتماعی، خانوادگی، تحصيلی و شغلی، فضا را برای آفرينش های زنانه تنگ می ‌كرد. زنان يا چنان گرفتار امور خانه بودند كه نمی ‌توانستند كارهايی  را هم كه توانايی خلقشان را داشتند بيافرينند و يا هنوز به صرافت داستان‌نويسی نيافتاده بودند. برخی هم كه می ‌نوشتند، موجوديت خود را پشت نام‌های مستعار پنهان می ‌كردند. فضا چنان بود كه آنان اگر هم می ‌خواستند، به نوشتن ترغيب نمی ‌شدند زيرا امكانی براي نشر آثار خود نمی ‌دیدند. کوشش زنان در آن دوره صرف كسب حقوق اوليه ی خويش می ‌شد و هنوز امكان گشايش درهای مراكز ادبی را به روی خود نيافته بودند. شركت آنان در جنبش ادبی  بستگی به موقعيتی داشت كه در جامعه به‌دست می ‌آوردند. در اوايل سده ی بيستم ميلادی، گروه كوچكی از زنان تحصيل كرده كه در راه به‌دست آوردن كم ترين امكانات با مخالفت‌ها و تهديدهای بسيار رو به رو می ‌شدند، آغاز به گشودن مدارس دخترانه ی خصوصی در شهرهای بزرگ و تدريس در آن ها كردند، كانون‌هاي زنان را بنياد نهادند و مجله های ويژه ی خود را منتشر كردند (١).

                                               *  * *

پس از جنگ جهانی اول، مدرسه های دخترانه ی جديد و نشريات زنان دو عامل اساسی در روشنگری برای آزادی زنان بودند. خانم دكتر حسين خان كحال نخستین نشريه ی زنان را با نام دانش در سال ١٢٨٩ ش منتشر كرد. پس از او، مريم عميد مزين‌السلطنه، مدير مدرسه ی مزّينيه، «به منظور بيداری توده ی نسوان... و تربيت دوشيزگان و تصفيه ی اخلاقی  زنان»، شكوفه  را در طی سال‌های ١٢٩٢ تا ١٢٩۷ش در تهران چاپ می ‌كرد. در پی  آنان، نشريات گوناگون زنان در شهرهاي اصفهان، مشهد، رشت، شيراز و بندرانزلی انتشار يافتند. صديقه دولت‌آبادی در ١٢٩۷ش در اصفهان زبان زنان را منتشر می ‌کرد که داستان هایی رقت‌انگيز را به شكل پاورقی در آن چاپ می ‌كرد. اما ديرپاترينِ اين‌گونه نشريات عالم نسوان بود كه از سال  ١٢٩٩ تا ١۳١۳ش به مديريت نوابه ‌خانم صفوی زير نظر «مجمع فارغ‌التحصيلان مدرسه عالی اناثيه امريكایی ايران» منتشر می ‌شد. هر دو ماه يك بار شماره‌ای از این نشریه در ۳٨ صفحه به قطع كوچك خشتی در تهران به چاپ می ‌رسيد که مطالب آن در زمينه های پزشكی، اداره ی امور خانه و آشپزی، نمونه‌های مد لباس از مجله های امريكا و اروپا، خبزهای ترقی زنان و «مقالات ادبی و آثار منظوم و منثور محترمات اديبه ايرانی» بود (٢).
پيش از اين، در دوره ی مشروطيت، نشريات ايرانی خارج از كشور ـ از قبیل اختر و حبل‌المتين ـ انديشه‌های تجددطلبانه و ترقی‌خواهانه ی  روشنگران ايرانی را درباره ی «مساله ی زن» مطرح می ‌كردند. و به‌طوركلی، اين مساله به‌عنوان راهی براي حل عقب‌ماندگيی اجتماع، مورد توجه نخبگان فرهنگيی جامعه بود و به‌تدريج چنان اهميتی يافت كه اغلب روزنامه‌های پيشرو بخش‌هايی را به زنان اختصاص دادند.
اما کوشش گسترده ی خود زنان ترقی‌خواه برای اصلاح نگرش حاكم بر جامعه نسبت به زن، به دوره ی پيش از تشكيل مجلس شوراي ملی (١٢٨۵ش) و انتشار روزنامه‌های مشروطه‌خواه در تهران بازمی‌گردد. (۳)
در سال  ١٢٨٦ش نخستين مدرسه ی دخترانه ی ايرانی به نام "دبستان دوشيزگان" توسط بی‌بی‌‌خانم وزيرف، همسر موسی‌خان ميرپنج، كه زاده ی قفقاز و دانش‌آموخته ی آن سامان بود، در تهران گشايش يافت اما ميزان مخالفت‌ها با اين مدرسه به اندازه ای رسيد كه بی‌بی خانم ناچار از تعطيل كردن آن شد. در همان سال طوبی ‌خانم آزموده «دبستان ناموس» را بنیاد نهاد. اين روند ادامه يافت به‌طوری ‌كه در سال  ١٢٩١ ش در تهران بيش از ٦۳ مدرسه ی دخترانه با ٢٤۷٤ دانش‌آموز فعاليت می ‌كردند.(٤) موانع تحصيل زنان به مخالفت مردان سنت‌گرا محدود نمی ‌شد، بی ‌علاقگی و بی ‌اعتنایی بسياری از زنان به تحصيل نيز مزيد بر علت بود. به‌طوری ‌كه تاج‌السلطنه در خاطرات خود از فقر فرهنگی مادرانی انتقاد می ‌كند كه با وجود برپا شدن مدارس جديد، از تحصيل دختران خود جلوگيری می ‌كنند.
                                                        * * *
در آستانه ی سال ١۳٠٠ ش تعدد نشريات زنان نشان از افزايش اوقات فراغت و رشد سوادآموزی زنان طبقه ی متوسط شهری و شرکت آنان در شغل های تازه‌ای مانند روزنامه‌نگاری، دارد. آنان همگام با تحولات اجتماعی جديد، از كنج اندرونی ‌ها به عرصه ی جامعه آمدند و در زمينه‌های گوناگون فرهنگی آغاز به فعاليت كردند. ولی اغلب آنان در آغاز مدافع برنامه ی ناسيوناليستی و تجددطلبانه ی رضاشاه بودند، زيرا اعتقاد داشتند كه چنين دولتی می‌تواند اصلاحاتی را كه انقلاب مشروطه در انجام آن ها ناكام مانده بود تحقق بخشد. اما «اصلاحات از بالا»ی رضاشاهی از سال  ١۳١٤ش به بعد «به زيان هرگونه ابتكار مستقل فردی بر صحنه ی كشور» تمام شد. شاه وقتي پايه‌های اقتدار خود را استوار كرد، نشريات و سازمان‌های باقي‌مانده ی زنان را ممنوع و «كانون بانوان» دولتی را جانشين آن ها كرد.(۵)
البته فعاليت ادبی زنان محدود به روزنامه‌نگاری نبود؛ عده ی قابل‌ملاحظه ی زنان شاعر نشان از گستردگی شعر زنانه در این دوره دارد. ناگفته نماند كه شعر بیش تر آنان از تشخص و زبان زنانه بهره‌ای نبرده است و خواسته‌ها و مطالباتشان هم همان است كه در شعر مردان آن روزگار هست. (٦)
زنان برخی رساله های سنت‌شكن را هم نوشته‌اند، مثلن بی ‌بی ‌خانم استرآبادی در سال ١٢۷٤ش معايب‌الرجال را در پاسخ به رساله ی تأديب‌النسوان نوشت. نويسنده ی آن رساله كوشيده بود درخواست های جديد براي تغييرات اجتماعی و تحول در روابط میان زن و مرد را پس براند و به شکل های گوناگون زنان را از شركت در فعاليت‌های اجتماعی نهی كند.
نگارش اين رساله را می ‌توان بازتابی از اضطراب درونی جامعه از تحولات روزافزون در دوران پرتنش مشروطيت دانست.
بی ‌بی ‌خانم كتاب خود را در پنج فصل در مذمت آداب و اخلاق مردان با زبانی گزنده و پرطنز نوشت و با نوعی بيی پروايی در به‌كارگيری لغات مصطلح در محافل مردانه، توصيف دقيقی از مشغوليات و مشغله‌های مردان به‌دست داد. بی ‌بی ‌خانم، ضمن توصيف وضعيت زنان، به عوامل سدكننده ی پيشرفت آنان می ‌پردازد: «ما زنان از كار و كسب معرفت دور مانده‌ايم و ممنوع از تمام مراودات و تحصيل و محسنات و ادب و تربيت گشته‌ايم... كارمان فقط با صدمات و زحمات خانه‌داری و بچه‌گذاری می‌گذرد.» (۷)
اين كتاب را می ‌توان گزارش زنده‌ای از تنش پديدآمده در فرهنگ و زبان روزگاری متحول دانست و از ديدگاه جامعه‌شناختی و زبان‌شناختی مورد توجه قرار داد. آدميت آن را «بحث و انتقاد زنی هوشمند در سنت تربيت زن و خانواده» می ‌داند. (٨)
                                                             * * *
در سال‌های مورد نظر ما  (دوره ی قاجار تا سال  ١۳٢٠ش) نخست زنان درباری و سپس زنان برخاسته از خانواده‌های ممتاز (از نظر مالی يا فرهنگی) شانس نوشتن يافته‌اند، زيرا هم امكان تحصيل داشتند و هم فراغت مالی، به‌دليل موقعيت ممتازشان مجبور نبودند با مشكلات زنان معمولی دست‌وپنجه نرم كنند و استقلال رأی و اعتمادبه‌نفس بيش تری داشتند. فخرالدولــه و تاج‌السلطنه دختران ناصرالدين‌شاه بودند، تاج‌ماه آفاق‌الدوله و بی ‌‌بی ‌خانم فرزند سركردگان نظامی عصر قاجار بودند و كلثوم‌خانم نيز از طريق شوهر به دربار وابستگی داشت.
هرچند در تاريخ ادبيات ايران، داستان‌سرا در مقايسه با شاعر اعتبار كم تری داشت، اما پژوهشگران احتمال می ‌دهند كه در ايران باستان، زنان نيز به داستان‌سرايي در دربار شاهان می‌پرداخته‌اند؛ زيرا قصه‌گويی شفاهي هنر زنان بود و شهرزاد قصه‌گو، راوی هزار و يك شب، چهرمان صاحب‌نام اين گروه است.(٩)
با اين‌همه، اميرارسلان (نوشته‌شده در سال‌های آغازين دهه ی ١٢٦٠ش) از نخستین آثار روايی موجود است كه يك زن ايرانی در پديد آمدن آن نقش مؤثری داشته است. زمانی كه نقيب‌الممالك داستان‌سرايی شبانه ی خود را آغاز می ‌كرد تا ناصرالدين‌شاه را خواب درربايد، فخرالدولـه پشت در نيمه‌باز اتاق خواجه‌سرايان جا می ‌گزيد و گفته‌های نقیب الملک نقال‌باشی را با دخل و تصرف در جزیيات می ‌نوشت. او زنی تحصيل كرده و شيفته ی رمان‌های فرانسوی بود و در جوانی بر اثر ابتلا به بيماری سل درگذشت. (١٠)
اميرارسلان اثری بينابينی و حاصل يك مقطع تاريخی در حال دگرگونی است. اثری است دوپاره كه بخشی از آن واقع‌گرايانه و در توصيف زندگی روزمره ی مردم است و بخشی شگفت‌انگيز و آكنده از ماجراهای جادويی.
فخرالدولـه به اندازه ی نقال‌باشی در شكل گرفتنِ اين "آخرين رمان سنتی و طليعه ی رمان نو فارسی" نقش دارد. حضور يك زن در جايگاه داستان‌نويس نشان از عمق تغيير و تحولات جامعه ی ايرانی در اواخر سده ی نوزدهم ميلادی دارد. (١١)
اهميت خاطرات تاج‌السلطنه (١٢)، كه ديرتر (١٢٩٢ش) نوشته شد، در حسب‌حال‌گونه بودن آن است. او از خود به‌عنوان يك زن سخن می ‌گويد و ويژگی ‌هاي روحی و دردهای درونی خود را توصيف می ‌كند. در جامعه ی بسته ی عهد قاجار، تاج‌السلطنه ـ چون به قصد انتشار نمی ‌نوشت ـ با بی پروايی از خود می ‌گويد. او اثر خود را با جزءنگاری و خودكاوی داستان‌پردازانه‌ای نوشته است و از طريق بيان تجربه‌های فردی در قالب خاطرات، به رشد زبان نقل و روايت كمك كرده است. كوشش براي تصوير كردن مكان‌ها و دقيق شدن در حالات روحی و خصوصيات شخصيت‌ها نشان از تأثير رمان‌هاي فرنگی بر نويسنده دارد: «خيلي ميل داشتم مانند ويكتور هوگو يا موسيو روسو مصنف قابلی باشم و اين تاريخ را وق‌العاده شيرين و مطبوع بنويسم». اخيرن برخی محققان انتساب اين اثر به تاج‌السلطنه را مورد ترديد قرار داده‌اند. (١۳)
از ديگر زنان فاضل اين عصر، كلثوم‌خانم، همسر عبداللطيف طسوجي تبريزي، بود كه «در دورانی كه از هزار مرد یکی سواد نوشتن و خواندن نداشت و خط آموختن به زنان را گناهی غيرقابل بخشايش می ‌دانستند، وی با شوهر خويش در ترجمه ی هزار و يك شب مشاركت داشت... او در اين كار سهمی بزرگ دارد». (١٤)
اما شايد بتوان تاج‌ماه آفاق‌الدوله را «نخستین بانوی مترجم ايران» ناميد. او نمايش نامه ی نادرشاه، اثر نريمان نريمانف، را در سال ١٢٨۵ش از تركی به فارسي ترجمه كرد و در مقدمه ی آن درباره ی زندگی خود نوشت: «كمينه تاج‌ماه آفاق‌الدوله، همشيره آقای ابراهيم‌خان آجودانباشی [مترجم تياتر ضحاك، اثر سامی بيك در ١۳٢۳ ق] عيال فتح‌الله‌خان ارفع‌السلطنه اين كتاب تياتر نريمانف را از زبان تركی به پارسی ترجمه نموده، اگر سهو و خطايی ديديد، اميد است ببخشيد». چنان كه ديده می‌شود، به لحاظ تسلط فرهنگ پدرسالاری تاج‌ماه به جای معرفی خود، از برادر و شوهرش می‌گويد. هر چند اين نشانه‌ها نيز می‌توانند تا حدودی موقعيت زندگی خانوادگی و اجتماعی او را ترسيم كنند. (١۵) در دوره‌ای كه ترجمه ی نمايشنامه‌های اروپايی رايج بود، ويژگی كار آفاق‌الدولـه انتخاب اثری از نمايش نامه‌نويسان شرق، با مضمونی از تاريخ ايران است.
بعدها به نام های زنان مترجم ديگری نيز برمی ‌خوريم، ازجمله می ‌توان به جميله فرخ اشاره كرد كه مترجم داستان در دوره ی دوم گاهنامه ی افسانه بود (١۳٠٩ش) و در دهه ی ١۳۳٠ش چند اثر ويكتور هوگو را هم به زبان فارسی برگرداند و جا دارد از دكتر فاطمه سياح هم ياد كنيم كه در سال‌های پس از ١۳١٠ش در زمينه ی نقد ادبی فعال بود و نخستين زن ايرانی است كه بر كرسی استادی دانشگاه تهران تكيه می ‌زند. (١٦)
                                                            * * *
به‌تدريج با ورود زنان به عرصه ی فعاليت‌های فرهنگی، شخصيت‌های زن در آثار ادبی نقش بارزتری پيدا كردند. همان‌طور كه زنان نيز فراغت و امكان بيش تری برای رمان خواندن يافتند. رمان‌های اجتماعی دهه ی ١۳٠٠ش، مانند تهران مخوف مشفق كاظمی و شهرنازِ يحيی دولت‌آبادی، نشانگر دلمشغولی نويسندگان به مساله ی زن است، درعين‌حال برخاسته از الگوبرداری ‌های آنان از رمان‌های احساساتی اروپايی هم هست. اين مشغله‌های ذهنی همراه با پیدایش مؤسسه های آموزشی جديد و برخورداری زنان از فرصت‌های آموزشی همسان با مردان، پديد آمدن نشريات زنان و نقش فعال آنان در جنبش درخواست حقوق خود، زمينه‌ساز پيدايش نويسندگان زن شد. اختصاص ستونی به زنان در اغلب مجله های اين دوره، می ‌تواند نشانه ی آن باشد كه زنان بخش قابل توجهی از خوانندگان این نشریه ها را تشكيل می ‌دادند. به‌تدريج زنان كه هم خواننده و هم موضوعِ رمان ها بودند، به خلق آن نیز دست زدند. زيرا برای ساختن هويت خود، به رمان ـ یعنی محل مناسب كشف دنيای درون ـ نياز داشتند. داستان‌های آنان بازتاب نگرانی و ديدگاه‌های گروه‌های گوناگون اجتماعی درباره ی زندگی دختران و زنان در وضعيت جديد است و گاه دشواری ‌هايی را بازگو می‌كند كه دختران و زنان با آن ها دست‌وپنجه نرم می كردند.
نخستين نويسندگان زن هدف از داستان‌نويسي را تربيت و تهذيب اخلاق همجنسان خود می‌دانستند و می‌كوشيدند «كتاب‌هايی اخلاقی برای دختران بنويسند و با دادن پند و اندرز مستقيم، آنان را از خطرهايی كه در پيرامونشان وجود دارد آگاه سازند».» رمان در دست آنان همچون «تازيانه ی عبرت» است. از اين رو «پايان اندوهبار» داستان‌های عاشقانه‌شان را «به‌گونه‌ای طراحی كرده‌اند كه حس نفرت و پشيمانی را در دختران مخاطب دامن بزند.» (١۷) آنان، تحت تأثير رمان‌های اجتماعی نويسندگان مرد، آثار خود را با مضمون «فريب خوردن دختران و گرفتار شدن آنان در دام عشق جوانان هوسران» نوشتند و به نمایش سقوط عقوبت‌آميز زنان از‌دست‌رفته پرداختند و آنان را همچون قربانيان تيره‌روزی تصوير كردند كه سرنوشتشان جنبه‌ای آموزنده می‌يابد. در واقع، روال اندرزنامه‌هاي مألوف را  كه برخی اخلاقی بودند و برخی انتقادی اجتماعی، ادامه دادند و نوشتنِ داستان را فرصتی برای انجام وظيفه ی اخلاقی خود دانستند. «اگرچه اين رمان‌ها از جنبه ی موضوع و درونمايه با رمان‌هايی كه مردان در اين باره نوشته‌اند، تفاوتی ندارند، اما دارای ساختاری متفاوت هستند. در رمان‌هايی كه زنان نوشته‌اند، هشدارها و اندرزها به سرتاسر داستان راه می ‌يابند و داستان را به بيانيه‌ای اخلاقی تبديل می ‌كنند. در پی هر رخدادی، اندرزها و هشدارهای هدايت‌كننده پديدار می‌شوند.» (١٨) ايراندخت تيمورتاش و زهرا كيا ـ نخستین زنانی كه كتاب داستان منتشر كرده‌اند ـ «درست هنگامی كه شخصيت اصلي به تنگنا می‌افتد به‌ناگاه در مقام اندرزگو به صحنه» می ‌آيند و «زنگ خطر را به صدا درمی ‌آورند». (١٩)
مثلن تيمورتاش داستان خود را این گونه آغاز می ‌كند:
«يك داستان عجيب! برای عبرت خانم‌های جوان. ‌عاطفه. محبت، عاطفه، احساسات، عشق، پاك‌طينتی، سعادت و هزاران كلمات نظاير اين ها دام‌های فريبنده ی جوانانی هستند كه بوی انسانيت به مشامشان نرسيده و از همه ی عوالم دنيوی محروم و جز شهوت رانی و هوا ‌وهوس چيز ديگری نمی ‌دانند». (٢٠)
نويسنده، مانند اغلب رمان‌نويسان آن روزگار، برای مستندنمايی كار خود مدعی است كه داستان دختر تيره‌بخت و جوان بلهوس (١۳٠٩ش) را بر پایه ی رویدادی كه در همسايگی او اتفاق افتاده، نوشته است. مريم، دختر چهارده‌ساله احساساتی و زودباور، با سنت‌هايی كه خانواده مظهر آن هاست درگيری دارد. او در راه مدرسه، فريب جوان زبان‌باز خوش‌ظاهری را می ‌خورد و به خانه ی او می ‌رود. پس از چند روز موفق به رهايی از دام و بازگشت نزد خانواده می ‌شود. اما چون پدر و مادر او را نمی ‌پذيرند، به‌ناگزير نزد جوان بازمی ‌گردد و زندگی ‌اش را به تباهی مي‌كشاند.
تيمورتاش اين سرگذشت را «درس عبرتی» می ‌داند «از برای دخترهای بی ‌تجربه، از برای خواتين احساساتی... كه نبايد گول احساسات گرم جوانان بوالهوس را خورده و خود را اسير پنجه ی بدبختی سازند». (٢١)
ماجرای داستان، كه از زبان مريم روايت می ‌شود، در داستان‌نويسی آن روزگار تازگی ندارد. به‌ويژه آن كه نويسنده جا و بی جا در داستان حضور می ‌يابد، هشدار می ‌دهد و موعظه می ‌كند و رذايل بشری را به باد حمله می ‌گيرد، بی ‌آن كه کوششی در راه ساختن شخصيت‌های اثر خود ـ مريم و جوان ـ بكند و كشش داستانی لازم را پديد آورد.
تأكيد نويسنده بر نشان دادن فريبكاری «مردان قسی‌القلب و بی‌عاطفه» است كه «جنس زن در نظر آنان پست و حقير می ‌باشد». از سوی ديگر، نگاهی ترحم‌آميز به زنانی دارد كه به شكل اغراق‌آميز ساده‌انديش و زودباورند.
نويسنده درعين‌حال از جامعه ی سنتی انتقاد می ‌كند كه با سخت گيری ‌هايش سقوط فريب‌خوردگان را شتاب می بخشد. او معتقد است که «قسمت عمده ی اين ابتلائات از جهالت پدر و مادرهاست» زيرا جامعه و خانواده بايد از نظر روحی و اخلاقی جوانان را تربيت كنند. «آن مادری كه از روی جهالت طفلش را از اقدام به كارهای زشت منع نمی‌كند، مادر نيست، بلكه جنايتكاری است موذي و...». (٢٢)
تيمورتاش، پس از دختر تيره‌بخت و جوان بلهوس، ديگر رمان ننوشت و پس از سقوط رضاشاه، به خونخواهی پدرش عبدالحسين تيمورتاش، سياستمداری كه در دوره ی رضاشاه مغضوب و مقتول گردید، درگير سياست شد و چندی روزنامه ی رستاخيز ايران را منتشر كرد و بعدها زندگی در پاريس را برگزيد. (٢۳)
زهرا كيا (خانلری) در پروين و پرويز (١۳١٢ش)، تغييرات پديدآمده در خانواده‌های اعيانی بر اثر رخدادهای انقلاب مشروطه را توصيف می ‌كند. او با نثری ساده و بی ‌پيرايه و از ورای سرگذشت شخصيت‌هايی كه پرداخت پيچيده‌ای ندارند و گاه در حد يك نام خلاصه شده‌اند، می ‌كوشد به سرچشمه ی بدبختی زن (سادگی و بی ‌تجربگی دختران و ازدواج‌هاي اجباری) برسد. داستان را نويسنده، راوی دانای كل، روايت می ‌كند و در پس هر حادثه‌ای در مقام اندرزگو ظاهر می ‌شود و كتاب را به بيانيه‌ای اخلاقی بدل می ‌كند و درعين‌حال می ‌كوشد، با نقل نامه‌های پروين و بتول به يكديگر، بر تنوع روايت بيافزايد.
پروين، دختر كارمندی عالی ‌رتبه، با بتول، دختری از قشر پايين جامعه، دوست است. بتول ازدواج می ‌كند و به شهرستانی می ‌رود. او در نامه‌هايی كه به پروين می ‌نويسد از زندگی خود ابراز رضايت می ‌كند. اما پروين، كه روشنفكر و اهل مطالعه و در پی كسب حقوق مساوی با مردان است، تحصيلات خود را نيمه‌كاره می ‌گذارد و به اصرار پدر و مادر همسر صاحب‌منصبی نظامی می ‌شود. پدر در زمان استبداد صغير می ‌ميرد و شوهر در حمله ی قوای عثماني به غرب كشور كشته می ‌شود. بدبختی از پی بدبختی فرا می ‌رسد: خانواده دچار فقر و پريشانی می ‌شود، فرصت‌طلبان املاك پدر را غصب می ‌كنند و پروين، ناخواسته، همسر كارمندی عياش و قمارباز می ‌شود و پس از چندی طلاق می ‌گيرد. پايان‌بخشِ داستان، مرگ مادر و برادر و سرانجام خود پروين است.
كيا داستان خود را با پختگی بيش تری، در مقايسه با تيمورتاش، روايت می ‌كند؛ به تلاش‌های پروين برای غلبه بر محدوديت‌های جامعه می ‌پردازد و رفتارهای ناپسند اجتماعی را نقد می ‌كند. او از نگاه دختر روشنفكری از طبقه ی اعيان، «به انتقاد از اشراف و قضاتی می ‌پردازد كه مستبدين ضدمشروطه را به‌دليل ظلم و تعدی از بين بردند، اما خود مستبد ديگری شدند».(٢٤)
كيا در کتاب رهبر دوشيزگان (١۳١۵ش) (٢۵) داستان دو دختر به نام‌های ژاله و لاله را می ‌گويد كه، در سال قحطی دوره ی جنگ جهانی اول، به فرزندخواندگی دو خانواده ی متفاوت، يكي فهيم و ديگری عامی و بی ‌سواد، پذيرفته می ‌شوند. ژاله تحصيل می ‌كند و خوشبخت می ‌شود، و لاله پس از ازدواجی ناموفق، به منجلاب بدنامی سقوط می ‌كند. نويسنده به شيوه ی خوگرفته ی خود، داستان را از ديدگاه دانای كل روايت می ‌كند و با آوردن نامه‌های دو دوست به يكديگر، در جهت نمايش زندگی درونی و تحليل روان‌شناختی آنان می ‌كوشد. اهميت اين شگرد از نظر ساختاری اين است كه ديدگاه متمركز راوی دانای كل را به ديدگاه درون‌گرايانه ی اول‌شخص تبديل مي‌كند، تا ذهنيات و درونيات فرد را مورد توجهی رمانی قرار دهد. او در سير ماجراها دخالت می ‌كند تا به خواننده هشدار دهد و نتيجه ی اخلاقی باب طبع خود را بگيرد و نظر خود را درباره ی آزادی و كار زنان و روابط زن و شوهر بيان كند.
شخصيت‌ها بر پایه ی ويژگی ‌هایی تيپيك عمل می ‌كنند: ژاله و ناپدری ‌اش روشنفكرانی منزه‌اند، و لاله و نامادری ‌اش نشانه ی مجسم جهالت و بی ‌فكری. نويسنده از دیدگاه ژاله، وضعيت آموزشی، عقب‌ماندگی اجتماعی و خرافه‌پرستی عامه را مورد انتقاد قرار می ‌دهد. درعين‌حال تجمل‌پرستی و ظاهربينی را نيز می ‌نكوهد. او جهل و بی ‌سوادی را مانع رشد زنان، و تحصيلِ همراه با عمل درست را عامل رهايی آنان می ‌داند. كيا هم فرد و هم جامعه (به‌‌ويژه خانواده) را در تعيين سرنوشت جوانان مؤثر می ‌داند.
فخر عادل ارغون (خلعتبری) كه در مدرسه های ناموس و ژاندارك درس خوانده بود، هم ازجمله ی زنان نويسنده‌ای بود كه در داستان‌هايش به سختی ‌های زندگي دختران و زنان می ‌پرداخت. در داستان ازدواج اجباری كه از نخستين شماره ی سال دوم روزنامه ی آيندة ايران (١۳١٠ش) به شكل پيوسته منتشر می ‌شد، سرگذشت غمبار دختری روايت می ‌شود كه پدرش از روی ناآگاهی او را به ازدواج با مردی ناشايست وامی ‌دارد.
پس از انتشار چندين فصل از اين داستان، فخر عادل داستان ديگری با عنوان سرگذشت يك زن نوشت كه به گفته ی او «تاريخچه ی حيات زنی شاعر و دارای نكات اخلاقی و ادبی و اجتماعی و مطالب شيرين و متناسبی است و به‌عنوان درس آموزنده و الگويی برای دختران جوان منتشر می ‌شود». (٢٦) همچنين می ‌توان از ماه‌طلعت پسيان، مترجم و نمايش نامه‌نويس، ياد كرد كه در سال‌هاي پايانی حكومت رضاشاه، همراه شوهرش ـ حسينقلی مستعان ـ مجله ی راهنمای زندگی (٢٠ ـ ١۳١٩ش) را منتشر می ‌كردند.
نويسندگان مجله ی عالم نسوان يك دهه پیش از تيمورتاش و كيا شروع به داستان‌نويسی كردند و مانند آنان «فقط به زنان شهری توجه داشتند... و از هرگونه توجه يا بحث جدی در مورد زنان دهقان يا عشايری كه به‌طور مختلط در كنار مردها كار می‌كردند، پرهيز  داشتند ». (٢۷)  اما فضای داستان‌هايشان واقع‌گرايانه‌تر و گاه برخوردار از طنزی گزنده است. اين داستان‌ها را می ‌توان نوعي «موردنگاری اجتماعی» به شيوه‌ای روايی دانست. نويسندة اغلب داستان‌های نشريه، یعنی دلشادخانم چنگيزی، گاه در داستان حضور دارد و گاه راوی آن است، نامی كه به‌نظر می‌رسد مستعار باشد. (٢٨) برخی از داستان‌های نشریه را نيز «بدرالملوك [بامداد]» نوشته است.
نثر آنان گاه شعاری و احساساتی می ‌شود، اما عمدتن روان و بهره‌مند از اصطلاحات عاميانه است. هر داستان را اغلب زنی خطاب به زنی ديگر روايت می ‌كند كه نويسنده لحن زنانه ی او را، به نسبت، خوب ساخته و میان زبان شخصيت‌های گوناگون داستان خود تفاوت گذاشته است. اما شخصيت‌ها تيپيك و در تقابل با يكديگرند (‌بی ‌سواد و با سواد ـ ترقی ‌خواه و خرافی) و اسامی ‌شان نشانه‌ای از ويژگی نوعی ‌شان است، مثل ميرزا ابوالهوس (برای خواستگار) يا قديم‌الحكما (برای حكيم عقب‌مانده).
نويسندگان عالم نسوان داستان‌ها و گزارش‌های تلخی از آسيب‌ديدگی زنان بر اثر ازدواج‌های اجباری می ‌نوشتند و مهم‌ترين هدف خود را تبليغ ازدواج‌ِ مبتنی بر عشق و تفاهم، از طريق ارتقای آموزش و تحصيل زنان و افزايش نقش آنان در حيات اقتصادی، می ‌دانستند.
آنان به سرنوشت زنانی می ‌پرداختند كه بر اثر ابتلای شوهر به امراض مسری و مقاربتی بيمار شده‌اند. از اين رو، در داستان‌هایی مانند «نمونه‌ای از دختران امروزی» بر ضرورت گواهی سلامتی مرد و زن برای ازدواج تأكيد می ‌شود.
تحصيل علم و ارتقای شخصيت زنان بر اثر آموزش، به‌عنوان راهی برای رهايی از وضعيت موجود، در كانون توجه نويسندگان نشريه قرار دارد (مثلن در داستان‌های «تحصيلات جديد» و «مرض مدرسه»)، زيرا آنان معتقدند خرافاتی كه ميان زنان رواج دارد و مانع رشد فردی و اجتماعی آنانست، با تحصيل رفع می ‌شود. از ديگر مضمون های داستان‌هاست اهميت نقش مادر در تربيت دختران («يك تصادف مفيد») و احساس حقارت زنی بی ‌سواد در جمع زنان باسواد («نخود توی شله‌زرد»). (٢٩)
                                                           * * *
در نخستين داستان‌های نويسندگان زن، عشق موضوع ممنوعی است و روابط زنان و مردان تنها برای هشدار دادن به دختران و كريه نشان دادن باطن مردان توصيف می ‌شوند. اين طرز دید هم نشانگر واقعيتی اجتماعی است که هم تأثير داستان‌های احساساتی غربی را نشان می ‌دهد و هم بیان کننده ی هراس زنان از ورود به عرصه ی جذاب اما ناشناخته ی جامعه و پرتاب شدن به فضايی بازتر اما ناامن است. نويسندگان زن، نخستين گام‌های خود را در عرصه ی ادبيات داستانی با ترديد برمی ‌دارند. آنان تحت تأثير باورهای ريشه‌دار و درونی ‌شده، و درعين‌حال نگران از واكنش كسانی كه ورود زنان را به عرصه‌های اجتماعی باعث گمراهی آنان می ‌دانستند، بر گرته ی شيوه‌های ادبی مردان قلم می ‌زنند و سپری از داستان‌های خانوادگی و اخلاقی می ‌سازند تا نشان دهند هوشيارند و از فساد بيزارند تا راه خود را به جامعه ی فرهنگی باز كنند، به رسميت شناخته و تأييد شوند.
آنان داستان‌های خود را بر پایه ی مبارزه ی خير و شر ـ زنان ساده‌دل و مردان فريبكار ـ نوشته‌اند، بی ‌آن كه قواعد زيبايی ‌شناختی داستان‌نويسی را رعايت كنند. زيرا قصدشان پديد آوردن نوعی حسن سلوك يا نحوه ی رفتار پسنديده برای زنان، از طريق بازگويی سرنوشت‌هاي عبرت‌آموز است. «در پاره‌ای از اين داستان‌ها نويسنده ادعا می ‌كند كه ماجرا واقعيت دارد اما چفت و بست داستان‌ها آن‌قدر سست است كه بيش تر به تخيلات ساخته و پرداختة ذهن يك دختر نوجوان رمانتيك شباهت دارد». به‌واقع نيز چنين است، تيمورتاش و كيا داستان‌های خود را وقتي محصل بوده اند نوشتند و بعدها ديگر داستان ننوشتند و به روزنامه‌نگاری يا ترجمه ی داستان و تحقيقات ادبی پرداختند.
نخستین داستان‌های زنان، با همه ی خامدستی ‌هايی كه در شيوه ی نگارش يا صناعت آن ها مشاهده می ‌شود، از نظر سنت نويسندگی زنانه اهميت دارند. اهميت اين داستان‌ها در آن است كه نويسندگان آن ها پا به محدوده‌ای گذاشتند كه قلمروِ مردان شمرده می ‌شد. از همين رو، به تشويش‌ها و مشغله‌های خود در قالبي مذكر شكل دادند و هنگام تصوير كردن زنان آثار خود، شيوه‌های ادبی و نحوه ی نگاه نويسندگان مرد به موضوع را تقليد كردند. آثار شعاری نوشتند و درباره ی خودشان باورهايی را بيان كردند كه طی سده ها به آنان قبولانده شده بود. اما بعدها ـ كه خودآگاهی و استقلال رأی بيش تری می ‌يابند ـ ياد می ‌گيرند حرف‌هايشان را لابه‌لای داستان‌هايی كه می ‌گويند به شكلی هنرمندانه‌تر بيان كرده و جسورانه‌تر و صادقانه‌تر درباره ی خود بنويسند.

پی‌نوشت‌ها:


١ - ياسمين رستم‌كلايی، «برنامه گسترده برای زنان ايران نو»، «رضاشاه و شكل‌گيری ايران نوين»، استفانی كرونين، ترجمه ی مرتضی ثاقب‌فر، جامی، ١۳٨۳، برگ ٢٤۵
٢ -  محمد صدر هاشمی، «تاريخ جرايد و مجلات ايران»، اصفهان، ١٣٦۳، ج ٤، برگ ٢
۳ - محمدحسين خسروپناه، «هدف‌ها و مبارزه‌های زن ايرانی در دوره اول مجلس شورای ملی»، نگاه نو، ش ٤١، تابستان ١٣۷٨، ب ٨١
٤ - همان، ب ۷۷ و ٨٠
انتخاب نام مدرسه های دخترانه ـ مانند ناموس، عفاف، تربيت ـ «گويای نگرانی ‌ها و واكنش‌های اجتماعی در مقابل گشودن مدرسه های دختران بود و بنيادگذاران اين مدرسه ها با انتخاب این گونه نام ها می کوشیدند اطمينان و اعتماد جامعه را به خود جلب كنند». سهيلا ترابی فارسانی، «اسنادی از مدارس دختران از مشروطه تا پهلوی»، سازمان اسناد ملی ايران،  ١۳۷٨، ب ١۵
۵ - ياسمين رستم‌كلايی، همان پيشين، ب ٢۳۷
٦ - نگاه كنيد به كاميار عابدي: «به‌رغم پنجره‌های بسته»، شعر معاصر زنان، تهران، نشر كتاب نادر، ١۳٨٠، و بنفشه حجازی: «شرح احوال و شعر شاعران زن در عصر قاجار تا پهلوی اول»، تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان قصيده‌سرا، ١۳٨٢
۷ – بی ‌بی ‌خانم استرآبادی، «معايب‌الرجال»، ويراستار افسانه نجم‌آبادی، سوئد: نشر باران، ١۳۷٢
٨ - فريدون آدميت و هما ناطق: «افكار اجتماعی و سياسی و اقتصادی در آثار منتشرشده دوران قاجار»، تهران، انتشارات آگاه، ١۳۵٦، ب ٢٢
٩ - زهره زرشناس، «ميراث ادبي روايی در ايران باستان»، تهران، دفتر پژوهش‌های فرهنگی، ١۳٨٤، ب ۷٦.
١٠ - دوستعلي معيرالممالك، «رجال عصر ناصری»، يغما، س ٨، ١۳۳٤، ب ۵۵٦
١١ - كريستف بالایی، «پيدايش رمان فارسی»، ترجمه ی مهوش قويمی و نسرين خطاط، تهران، انتشارات معين و انجمن ايران‌شناسي فرانسه، ١۳۷۷
١٢ - تاج‌السلطنه، خاطرات، به كوشش منصوره اتحاديه و سيروس سعدونديان، نشر تاريخ ايران، ١۳٦١
١۳ – از جمله ايرج افشار، «رجوع به تاج‌السلطنه»، ايران‌شناسی، س ١٦، ش ١، بهار ١۳٨۳؛ مقاله ی سيروس سعدونديان «در گلزار خاموش»، يادنامه بانو راضيه دانشيان، به همت گلبن، ١۳۷٩
١٤ - محمدجعفر محجوب، «ادبيات عاميانه ايران»، به كوشش حسن ذوالفقاری، تهران، نشر چشمه، ١۳٨۳، ب ۳٩٦
١۵ -  محمد گلبن: «نمايش نامه نادرشاه»، فصل نامه تئاتر، س ١، ش ٢ و ۳، تابستان و پاييز ١۳٦۷، ب ٢٢۳ و ٢٢۵
١٦ - نگاه كنيد به: «فاطمه سياح و دو برداشت از نقد جامعه‌شناختی»، حسن ميرعابديني، زنان، ش ۷٢، بهمن ١۳۷٩
١۷ - محمدهادی محمدی و زهره قايينی، «تاريخ ادبيات كودكان ايران»، ج ۵، تهران: نشر چيستا، ١۳٨١، ب۳٩٨
١٨ و ١٩ -  همان، ب ٤٠٠
٢٠ - ايراندخت تيمورتاش، «دختر تيره‌بخت و جوان بلهوس»، طهران: مطبعه دانش ناصريه، ١۳٠٩، ب ٢
٢١ - همان، ب ٦
٢٢ -  همان، ب ١٤
٢۳ - ايراندخت تيمورتاش (١٢٩۵ـ١۳۷٠) در دهه ی ١۳٢٠ روزنامه ی رستاخيز ايران را منتشر می ‌كرد. از ١۳٤٠ مقيم پاريس شد و از دانشگاه سوربن در رشته ی فلسفه دكترا گرفت. شش سال وابسته ی مطبوعاتی سفارت ايران بود و بقيه ی عمر را به‌عنوان محقق آزاد گذراند.
٢٤ - زهرا كيا (خانلری): «پروين و پرويز»، طهران، مطبعة مطبوعات، ١۳١٢
٢۵ - زهرا كيا (خانلری): «رهبر دوشيزگان»، چاپخانه مركزی، تهران، ١۳١۵؛ و «تاريخ ادبيات كودكان ايران»، ج ۵، ب ٤٠١  ـ ٤٠۵
٢٦ - تاريخ ادبيات كودكان ايران، ج ۵، ب ٤٠٠
٢۷ - ياسمين رستم‌كلايی، همان، ب ٢٤۵
٢٨ - «مقاله‌های خوبی نيز به امضای دلشادخانم در آن منتشر می ‌شد كه نويسنده ی آن يك آقا بود ـ گويا ابراهيم خواجه نوری-  او، مثل سعيد نفيسی، ازجمله روشنفكرانی بود كه با انجمن‌ها و نشريات زنان همكاری می ‌كرد.» مهرانگيز دولتشاهی: «زن ايرانی در كشاكش نوگرايی»، ايران‌شناسی، امريكا، س ١۷، ش ٤، زمستان ١۳٨٤، ب ٦٤۷ـ ٦٤٨
٢٩ - عالم نسوان، شماره‌های ۳ تا ٦ از سال اول (جدی ١٢٩٩ تا سرطان١۳٠٠) و شماره‌های ١ تا ٦ از سال دوم (سنبله ١۳٠٠ تا جوزای ١۳٠١)

تاریخ ادبیات معاصر 4

سرگذشت نثر معاصر، برگشت موج
 

بخش سوم :

از سال ١٣٢٠ تا ١۳٤٠ش 

 

سرگذشت نثر معاصر

 (برگشت موج)

 ١- بازگشت محصلان اعزامی به خارج

بازگشت تدریجی محصلانی که دولت جهت تحصیل به خارج از کشور اعزام داشته بود، در کلیه ی شئون کشور تاثیری قطعی نهاد، به طوری که ما یکی از تاثیزات آن را "تحول در ادبیات و فرهنگ" می دانیم. این فارغ التحصیلان افزون بر دانش نو، فکر نو و هوای تازه ای نیز با خود آوردند که در ماهیت خود علیه استبداد مسلط بود.

سعید نفیسی در باره ی آن دوران در "تاریخ معاصر ایران" می نویسد:

«نکته ی دیگری که نماینده ی پیشرفت معارف در این دوره است، اعزام عده ی کثیری از جوانان ایرانی برای فراگیری علوم و فنون جدید به کشورهای مختلف اروپاست. برای این کار قانون مخصوصی از مجلس گذشت و از سال ١۳٠٨ش به جز سال هایی که مصادف با جنگ جهانی دوم شد، هر سال صد تن از جوانان ایران که دوره ی متوسطه یا قسمتی از دوره ی عالی را پیموده بودند، برای افزایش معلومات خود به خرج دولت به اروپا رفتند و در کشورهای مختلف مانند فرانسه، آلمان، انگلستان، سویس و بلژیک تحصیلات خود را به پایان رسانیدند و در بازگشت چه در دانشگاه و چه در کارهای دیگر در راس امور قرار گرفتند.

نه تنها وزارت فرهنگ در هر سال صد تن را به اروپا فرستاد، بلکه وزارت خانه های دیگر و موسسات و ادارات دولتی نیز برای کارهای فنی خود خرج تحصیل عده ی کثیری را تحمل کردند . . . می توان گفت که در این دوره بیش از ده هزار تن از حوانان ایرانی برای مهم ترین کارهای فنی و علمی جدید به خرج دولت ایران در اروپا تربیت شدند». (تاریخ معاصر ایران، کتاب فروشی فروغی، برگ های ١٤۳- ١٤٤)

بازگشت این عده که نفیسی نقل می کند بی گمان می توانست در تاریخ معارف و فکر ایران چه از نظر کمی و چه کیفی منشا دگرگونی گردد. در این زمینه تحقیق منظمی در دست داریم که ارقام و تحلیل روشن تری ارایه می کند. این تحقیق "نقش و اثر تحصیل کردگان خارج از کشور در جامعه ی ایران" نام دارد نوشته ی حسین مرادی نژاد و پرویز پژوم شریعتی ناشر موسسه ی مطالعات و تحقیقات اجتماعی، چاپ سال ١۳۵٢ که ما به برخی از داده های آن در زیر اشاره می کنیم :

«بر اساس تصویب مجلس ایران، از سال ١۳٠٨ تا ١۳١٢ش سالانه یک صد محصل به خارج اعزام شده اند و بعد از سال ١۳١٢ شکل کار به صورت اعزام شاگردان اول در آمده است. در فاصله ی سال های یاد شده، افرادی که برای اعزام به خارج انتخاب شده بودند، جوانانی ١۷ تا ۳٠ ساله و در مجموع به طور متوسط ۳/٢١ سال داشته اند. درباره ی محل تولد آنان ١/٨٠ درصد متولد تهران و مراکز استان ها بوده اند و از این عده ١/۵٩ درصد از تهران و ٢١ درصد از مراکز استان ها و شهرهای بزرگ هستند».

در مورد منشا اجتماعی اعزام شدگان و تعلق آنان از نظر خانواده و طبقه می خوانیم:

«اکثریت قابل توجه افراد مورد بررسی به ترتیب پرورش یافته ی خانواده های اداری (۷/۳٢)، بازرگانان (٨/١٦)، صاحبان مشاغل عالی تخصصی (۳/١۳) و سرانجام مالکان (۷/١١) هستند که مسلمن عامل ثروت نزد پدران بازرگان و مالک و رفاه نسبی پدران مشاغل تخصصی عالی و اداریان و روشنفکری نسبی و میل به تحرک و ارتقای اجتماعی در گروه های اخیر از عوامل موثر در تشویق فرزندان به کسب دانش بوده است. محصلین اعزامی پس از اتمام تحصیلات عالی از سال ١۳١٠ به بعد به تدریج به ایران باز گشته اند».

نوع اشتغال این افراد در کشور نیز به طور طبیعی دارای امکان نشر فرهنگ و افکار نو است. از قبیل مشاغل آموزشی، اداری، سیاسی و مطبوعاتی. بدین ترتیب فرزندان طبقه ی متوسط و مایل به بالای شهرنشین (بورژوازی) با اکتساب دانش ها و فنون نو و با شکلی روشنفکرانه در مشاغل حساس قرار گرفتند و برای نخستین بار کشور در اداره ی خود از یک کادر تحصیل کرده و ترقی خواه استفاده کرد که کم و بیش قیدهای کهن جامعه ی سنتی و استبدادی را نفی می کرد.

برای آگاهی بیش تر، نام گروهی از این بازگشتگان را که بعدها شهرتی یافتند و در زمینه های مختلف خوب یا بد تاثیر گذاشتند می آوریم :

مهدی آذر، دکتر محسن هشترودی، سید تقی نصر، علی شایگان، حسین پیرنیا، عبدالله ریاضی، احمد رضوی، محسن عزیزی، عبدالحسین نوشین، محمد صفی اصفیا، مهدی بازرگان، خلیل ملکی، نصرالله باستان، بزرگ علوی، صادق هدایت، فریدون کشاورز، مجتبی مینوی، مهدی بهرامی، دکتر تقی ارانی، راد منش، خیرخواه، جناب، جودت، صدیقی، انتظام، سپهبدی، وارسته، بقایی، سحابی، بهنیا، ابتهاج، عمید، زنگنه، سنجابی، وکیل، فروتن و . . .

در دل تمرکز موجود، خواه ناخواه زمینه های مادی یک جنبش اجتماعی فراهم آمده بود. تکامل نیروهای مولده موجب پیدایش طبقات نوینی در صحنه ی اجتماع ایران گردید و به ویژه در این میان بورژواری شهری رشد فرهنگی قابل ملاحظه ای کرد و فرزندان آن، نمایندگان و عوامل تغییری بودند که در سال های بعد بارور شد. این بورژوازی نوآگاه حتا بنیاد احزاب دست چپی را که عملن می بایست ضد بورژوازی باشد، بنا نمود که قهرن منجر به تضادهای تازه ای گردید.

در میان آن تحصیل کردگان به بسیاری از نویسندگان، صاحب نظران، بنیادگذاران، نظریه پردازان، رجال اجتماعی و فرهنگی و سیاستمداران بر می خوریم که بی شک اختلاط آنان با جامعه ی ایرانی تحولی اساسی در بافت جامعه ایجاد کرده و از آن جمله در فرهنگ و ادبیات اثر نهاده است. تحولات بعدی جامعه ی فرهنگی ایران گر چه از حوادث تاریخی و سیاسی نیرو گرفته است، ولی از نظر اصول، زیر نفوذ مستقیم و زنجیره ای همین بازگشتگان است که در همه ی شئون مقامات و مناسب، به عنوان گل سر سبد (پنهان یا آشکار) راه یافته، افکار و آرا و بنیادهای نو را (چه پنهان و چه آشکار) منتشر و مستقر کرده اند.

به عبارت دیگر، نطفه ی گشایش سیاسی و فرهنگی پس از سال ١۳٢٠ش (سال سقوط دیکتاتوری رضا شاه) در قبل از این تاریخ قرار داشته است. مثلن در سال ١۳١٢ش با انتشار مجله ی دنیا به سردبیری دکتر ارانی، و یکی از رویدادهای مهم ادبی که در نثر معاصر و تحول آن اثر ژرف داشته است، انتشار کتاب بوف کور صادق هدایت در سال ١۳١۵ش بوده است که خود یکی از محصلان یاد شده بود و همه ی رویدادهای اندیشه و ادب مترقی سال های بعد، دست کم به مدت ٢۵ سال دنباله ی متکامل این آغاز بوده است.

 

٢- تحول شیوه ها

با بازگشت فارغ التحصیلان، همپای فنون و دانش های نو، جبرن نسیم تحولی وزید که یک دوره ی ٢۵ ساله را از تازگی، شناخت ها و جست و جو ها درهم نوشت. در فرهنگ، ادبیات و هنر، ساخت های نوی به آزمایش گذاشته شد. آن هسته ی اندیشه ای که از اواخر دوره ی ناصری زوز به روز رشد کرده اما همچنان شکل ابتدایی داشت، اینک می رفت تا شکوفا گردد، و شد.

در قلمرو داستان نویسی زبده نویسندگانی چون صادق هدایت، بزرگ علوی و صادق چوبک آثاری بر پایه ی موازین تازه به جا نهادند که راه گشای نسلی شد. نفوذ این نویسندگان به اندازه ای بود که سیک واقع گرا در داستان نویسی غلبه ی همیشگی یافت.

نثر معاصر فارسی، در این دوران آخرین بازمانده ی میراث های کهن، صنایع مزاحم لفظی و ایهامات و اطنابات بی وحه را از خود دور کرد و به موازات آن، تحقیقات ادبی و تاریخی و مطالعات فلسفی و اجتماعی خون تازه ای یافت و در بسیاری موارد از جمود فرهنگستانی اش رها شد. به گفته ی نیما، «فلسفه سرانجام از حد قرن هفدهم پیش تر آمد» و مصنفین از نقب زدن در اعماق گذشته، نگاهی نیز به امروز افکندند و پایه های بررسی و تحلیل علمی و عینی مسایل روز نهاده شد. به ویژه که این بار پژوهنده می توانست بدون محافظه کاری، به خود حق داوری و انتقاد دهد.

سعید نفیسی افزون بر داستان هایی که با نثری سلیس و بی پیرایه نوشت، ده ها اثر تحقیقی پیرامون ادبیات قدیم و جدید منتشر کرد که ار آن جمله کوششی نمونه در گردآوری آثار رودکی است. در ترجمه ی "ایلیاد" اثر هومر نثر استوار نفیسی یک شاهکار فارسی نویسی معاصر است و طبع همیشه جوان او را می نمایاند.

همچنین است اسلوب برخی از استادان محقق این دوره، از جمله جلال همایی و بدیع الزمان فروزانفر پیرامون فرهنگ ایرانی و اسلامی و متفکرانی چون عطار، بیرونی، مولوی و غزالی. در این اسلوب تحولی دیده می شود، زیرا این بار شیوه ی نثر نویسی غلاوه بر افاده ی مرام، می کوشد از زیبایی های مدل مورد بحث خویش تقلید کند.

به گفته ی عبدالحسین زرین کوب در "نقد ادبی" :

«در بین تربیت یافتگان مکتب قدما، فروزانفر محققی کم مانند بود که بدون آشنایی با فرهنگ و ادب اروپایی توانست از شیوه ی نقد قدما چیزی موافق احتیاجات عصر خویش به وجود آورد». (نقد ادبی، امیر کبیر، ١۳۵٤، برگ ٦۵۷)

در همین ردیف است مجتبی مینوی که اندوخته های خود را از فرهنگ غرب در خدمت اسلوب پژوهش اسلوب های کهن قرار داد.

در خط تاریخ نویسی نیز برخی آثار، نمایشگر اختلاط شیوه ی تحقیقی قدیم و ارزیابی مدارک بر اساس تاریخ نگری نو است.

یادداشت های عبدالله مستوفی، اسلوب گزارشگرانه را در خدمت ثبت وقایع و چشم اندازهای از یاد رفته قرار می دهد. نصرالله منشی تاریخ زندگی شاه عباس را می نویسد که از لحاظ کاوش اغلب منابع موجود از سویی و دقت در داوری آن منابع از سوی دیگر، یک تاریخ نمونه است. در این اثر و همچنین پژوهش نیمه تمام "تاریخ مغول" از عباس اقبال آشتیانی، نثری بی تکلف و رسا ضرباهنگ هیجانات تاریخ را نیز حفظ کرده است.

محمد مقدم که در آغاز جوانی در جهت آفرینش نوعی شعر آزاد کوشیده بود، در ادامه ی تحقیقاتش درباره ی ایزان باستان و زبان پهلوی، خود نثری نسبتن مبتکرانه اختیار می کتد که دنباله ی منطقی پارسی سره نویسی دوران قبل به شمار می آید.

در این دوران ترجمه نیز فرصتی مناسب یافت. صدها اثر در زمینه های گوناگون اجتماعی، فلسفی، سیاسی و ادبی به فارسی برگردانده شده و اذهان کتاب خوانان ایرانی با آثار بزرگانی که حتا نام شان را نیز نشنیده بودند، آشنا گردید. به موازات این کار، در زمینه ی روزنامه نویسی نیز، برخورد شدید عقاید و افکار، هم سطح تجربه ی روزنامه نگاری را اعتلا داد و هم منجر به پیدایی شیوه ی نثر سیاسی شد.

 

۳- ادامه ی شیوه ی قدیم

هواداران اسلوب قدیم با وجود پسرفت کلی آن، کم و بیش در تمام قلمروها به فعالیت خود ادامه دادند و برخی از آنان در زمینه ی قصه نویسی در میان عامه شهرتی یافتند و پیروانی دست و پا کردند.

مکتب احساساتی و رومانتیک پیش از رئالیسم صادق هدایت که نمونه ی آن داستان "من هم گریه کردم" اثر جهانگیر جلیلی که رسم روز بود، در آثار نویسندگانی چون محمد حجازی، علی دشتی، جواد فاضل و برخی آثار مستعان و نیز سعید نفیسی به حیات خود ادامه داد و هواداران پر شوری داشت.

به طور کلی مشخصات اساسی آثار این گروه از نویسندگان به قرار زیر است :

الف ) انتخاب فضاهای به ظاهر واقعی که در دل آن روابط آدم ها غیر واقعی است، یعنی سرشار از حسیات مبهم، انگیزه ها و اعمال مبالغه آمیز، ظرائف و تعابیر ذهنی است. بدین ترتیب، اگر چه فضا آشنا است، اما اعمال و افکار قهرمانان داستان با زندگی غریبه است و خواننده ی این قصه ها، تنها بر حسب عادتی که از خواندن الگوهای غربی آن ها یافته است می تواند انگیزه ها یا واکنش های قهرمانان را برای خود توجیه کند.

ب ) اصرار و پافشاری بر ارایه ی مایه های اجتماعی یا ادعای استفاده از علم روان شناسی یا روان کاوی به سبک نویسندگان غرب. ولی این برداشت، به علت بی تجربگی نویسنده در شناخت موضوع یا الزامات و وابستگی های وی، به نتیجه نمی رسد.

مثلن در بسیاری از این آثار گرایشی به سوی محکوم کردن اشرافیت هست (در مقابل صداقت روستایی و صفای طبیعت)، اما لحن انشایی و پر وعظ و تبلیغ نویسندگان نمی توانست برای یک خواننده ی روشن ضمیر قانع کننده باشد. همین گونه است موعظه های پر شور آنان درباره ی تبعیض و محرومیت، بدون اشاره به ریشه های این عوارض.

ج ) حضور دایمی نویسنده در صحنه ها و ابراز نظر و قضاوت های وی نسبت به رویدادها و آدم ها، و این البته وضعی ناگزیر است، زیرا آدم ها زمینه ی عینی ندارند و احساسات لطیف آن ها از عشق، مردن، سوز و گدازها، تسلیم ها یا عصیان هایشان، همه غیر منطقی جلوه می کنند. به ویژه چون نویسنده نتوانسته است در طراحی وضعیت، آن دلایل تربیتی و اجتماعی را که ریشه ی این حکمت یا روان شناسی است باز گوید. از این رو نویسنده ناچار است با ظهور گاهگاه خود، خواننده ی متحیر را به سمت مقصود خود هدایت کند.

د ) اسلوب نگارش حوش آهنگ و رنگینی که اغلب سرشار از نغزگویی و نکته پردازی است.

اگر چه این شیوه ی نوشتن به علت بی رمقی، نداشتن خشونت به موقع و نداشتن هیجان ذاتی، بعدها به تدریج فراموش شد، اما مدت ها مورد توجه گروه های بسیاری بود و انتقادکنندگان این شیوه ی نگارش، آن را "ادبیات دختر مدرسه پسند" نامیده بودند، یعنی خوراک آنانی بود که می کوشیدند درباره ی دنیایی مبهم، تجاربی خیالی کسب کنند.

 

مشخصات اجتماعی و فرهنگی این دوره را می توان به صورت زیر جمع بندی نمود:

١- طرح مرام های جدید سیاسی و مسلکی با مایه های جهان وطنی

٢- رواج اندیشه های ضداستعماری و بازتاب آن در ادبیات

۳- رخنه ی دید انتقادی و اجتماعی و جبهه گیری سیاسی در فعالیت های قلمی و حتا در تحقیقات ادبی و تاریخی

٤- رواج قصه نویسی به سبک اروپایی که دست کم دو تن از بنیادگذاران این شیوه (هدایت و علوی) از گروه محصلان اعزامی بودند.

۵- توجه به ساخت های بومی ادب و هنر، فرهنگ عامه و ادبیات مردمی.

٦- چرخش روزنامه نگاری به شیوه های تند دوران مشروطیت و بارتاب آن در آثار ادبی


نخستین گام های زنان در ادبیات معاصر ایران (٢)


 به طور کلی زن در ادبیات فارسی مقام شایسته ای نداشته است. شعر كلاسیك ایران زن را به صفت یار و دلدار و دلبر شناخته و اغلب از او به بی وفایی و مكر و خیانت یاد كرده است و در دیوان های شاعران و كتاب های نویسندگان بسیار به ندرت می توان به وصف زنان خوب و فرمانبر و پارسا برخورد. (١)


• زن ایرانی در دوره ی قاجاریه
در سرتاسر دوره ی سلطنت قاجار، نامی از زن و حقوق و آزادی زن نیست و هر چند به كنایه نیز ذكری از

این مقوله نمی رود.(٢)
سفرهای ناصرالدین شاه به فرنگ و تحولات نسبی كه در نتیجه ی آشنایی شاه و رجال ایران به اوضاع اروپا در كشور پدید آمد، هیچ گونه تغییری در سرنوشت زن ایرانی به وجود نیاورد و قیدهای مذهبی و شرایط اجتماعی همچنان به زن اجازه نداد كه نه تنها در بیرون از خانه، بلكه در چهاردیواری خانه ی خود، از حقوق و آزادی برخوردار گردد.
تا پیش از جنبش مشروطه و مدت ها پس از آن، زنان ایرانی روی از مردان نامحرم، یعنی غیر از پدر و برادر و عمو و دایی، حتا از پسرعموها و پسردایی ها، می پوشاندند و چون می خواستند از خانه بیرون روند، شلواری بلند و سیاه و گشاد به نام "چاقچور" بر پا و چادری غالبن سیاه و گاهی به رنگ های دیگر به سر می كردند و روبنده و سپس پیچه بر روی می انداختند، چنان كه هیچ عضوی از اعضای آنان نمایان نبود، و اگر زنی در این كار غفلت و سستی می نمود، بی حیا و بی عفت شناخته می شد و چه بسا میان دو همسایه و یا دو برادر بر سر این كه یكی به زن دیگری نگاه كرده است، نزاع درمی گرفت. دلبستگی مردم بدین رسم و عادت چنان بود كه در آغاز مشروطیت، دولتیان مردم آزادی خواه را به طرف داری از رفع حجاب متهم می كردند، تا مردم آنان را سست عقیده و بی دین شناسند و از مشروطه و آزادی رویگردان شوند.
میرزا حسین خان عدالت، از مردان آزادی خواه آذربایجان كه سال ها در بیرون از كشور گذرانده بود، چون به ایران آمد، در شماره ی ٤ روزنامه ی «صحبت»، كه در سال ١٢٨٨ش به زبان آذربایجانی در تبریز دایر كرده بود، مقاله ای نوشت كه اشاره به افسانه ی خلقت زن از دنده ی چپ مرد داشت و در آن مقاله از رفع حجاب زنان و بهبود وضع آنان سخن گفت. این مقاله خشم روحانیان و مردم را برانگیخت و به دستور انجمن، روزنامه اش توقیف و نویسنده به حبس و جریمه محكوم گردید.(۳)
معمولن زنان و دختران ایرانی در كوچه و بازار كم تر آفتابی می شدند و جز برای رفتن به حمّام و دیدن خویشان و نزدیكان از خانه بیرون نمی آمدند. در این اوقات، به آموزش و پرورش زنان نیز چندان توجه نمی شد. دبستان های دخترانه وجود نداشت و دختران در مكتب حاضر نمی شدند و تنها دختران خانواده های اشرافی پیش ملای سرخانه، كه اغلب زن بود، قرآن و تا اندازه ای خواندن و نوشتن زبان فارسی را یاد می گرفتند. تا سال ١٢٩٠ ش. تنها دو آموزشگاه دخترانه در تهران وجود داشت كه امریكاییان و فرانسویان مقیم تهران دایر كرده بودند و بیش تر دختران ایرانی غیرمسلمان، از ارامنه و اقلیت های مذهبی دیگر، در آن ها تحصیل می كردند.
اما همین كه مدارس دخترانه باز شد، چاقچور و روبنده یكی پس از دیگری از میان رفت و تنها چادر و پیچه بر جای ماند كه زنان با آن ها تنها نیمی از صورت خود را پوشیده می داشتند.
در مصر و تركیه و قفقاز و ایران كتاب های بسیار و مقالات بی شمار به تركی و عربی و فارسی در «لزوم تستر و تحجّب» زنان نوشته می شد (٤) و مؤلفان به برخی از آیات قرآنی استناد می جستند. (۵) از سوی دیگر، كسانی مانند قاسم امین در مصر و بسیار كسان در تركیه، و روزنامه های «ملانصرالدین» و «تكامل» در قفقاز و شاعران و نویسندگان آن كشورها سرنوشت غم انگیز زنان شرق را در خانه و جامعه موضوع بحث قرار می دادند و برخی از آن ها جهت اقناع گروه مخالف، در مقام تفسیر آیه های قرآن برمی آمدند و به كتب احادیث و اخبار، از جمله «كتاب الرّوض» امام شافعی و «تبیین الحقایق» توسل می جستند. (٦)
در ایران، چنان كه گفتیم، از روزی كه زمزمه ی آزادی بلند شد، تأمین حقوق زنان جزو آرزوهای تجددخواهان بود. اما آنان بسیار با احتیاط سخن می گفتند و پس از تأسیس مدرسه های دخترانه هم تا مدت ها اجازه نمی دادند آموزگاران مرد در سر كلاس ها حاضر شوند و اگر موردی پیدا می شد، آموزگار یا بسیار پیر یا نابینا بود، و یا دختران روپوشیده درس می خواندند.

• زن و انقلاب مشروطه
تاریخ نویسان از شركت زنان در شورش های مشروطیت ایران و دلیری های آنان در راه آزادی، سخن ها گفته اند.
ایوانف، از خاورشناسان روس، در مقاله ای می نویسند:  «در بیستم ژانویه ١٩٠۷م (١٩دی ١٢٨۵ش) میتینگی از بانوان در شهر تهران تشكیل شد كه در آن ده ماده از خواسته های زنان و از آن جمله تأسیس مدارس دخترانه و تعدیل و تخفیف در میزان صداق به تصویب رسید.» (۷)
در رساله ای كه تریا، پاولوویچ و ایرانسكی به نام «انقلاب مشروطه ی ایران» نوشته اند، (٨) می خوانیم: «در نهضت مشروطه ی ایران، زنان ایرانی نیز پای در میان داشتند. عكس یك دسته ی شصت نفری از زنان چادر به سر و تفنگ به دست اكنون در اختیار ماست. اینان نگهبانان یكی از سنگرهای تبریز بودند.»
و باز در همان كتاب از قول روزنامه ی «حبل المتین» نقل شده است: «در یكی از زد و خوردهای انقلابی معروف ستارخان با لشكریان شاه، در میان كشته شدگان انقلابیون جنازه ی بیست زن مشروطه خواه در لباس مردانه پیدا شده است.»
و هم در آن كتاب آمده است: «در میتینگ های مربوط به مبارزه ی مشروطیت ایران، زنان ایرانی به تعداد زیادی دست داشتند و بسیاری از مبارزان ایرانی از كمك های ذیقیمت خواهران و زنان خود برخوردار می شدند.»
از تاریخ نویسان ایران احمد كسروی، در ذكر رویدادهای روز یكشنبه ٤ خرداد ١٢٨٦ش. می نویسد: «امروز زنان تهران نیز در خیزش پا در میان داشتند و، چنان كه "حبل المتین" نوشته، پانصد تن از ایشان در جلوی بهارستان گردآمده بودند ». (٩)
به گفته ی شوستر، مستشار امریكایی ایران، در آن اوان، سازمان ها و باشگاه های زنانه در تهران وجود داشته (١٠) و اعضای این سازمان ها سوگند یاد كرده بودند كه با استقراض از روس و انگلیس، كه استقلال كشور را به خطر می انداخت، مبارزه نمایند. (١١)


• زن و مطبوعات
مساله ی تربیت زن و آزادی او همیشه روشنفكران و آزادی خواهان ایران را نگران می داشت. میرزا یوسف خان اعتصامالملك، پدر پروین اعتصامی و صاحب مجله ی «بهار»، گویا نخستین كسی است كه به گفته ی دهخدا  «لوای این حریت را برافراشته و بذر این شجر بارور را كشته است.» (١٢)
میرزا یوسف خان، چند سال پیش از مشروطیت، در مرداد ١٢۷٩ش كتاب «تحریرالمرئة»، تألیف قاسم امین مصری، را در حقوق و آزادی زنان به فارسی ترجمه و به نام «تربیت نسوان» در تبریز چاپ كرد؛ و طالبوف، پس از دریافت نسخه ی این كتاب، چند ماه پس از آن، به مترجم آن نوشت: «صد مرحبا بر آن سلیقه ی معنوی كه سنگ گوشه ی بنای عمارت بزرگ تمدن لابُدّ مِنه وطن را گذاشتی كه در آتیه در مجالسی كه نسوان ایران دعوی تسویه ی حقوق خود را با نطق های فصیح و كلمات جامعه اثبات می کنند، از مترجم "تربیت نسوان" تذكره و وصّافی خواهند نمود.» (١۳)
به راستی ترجمه و طبع چنین كتابی، به ویژه در تبریز آن روزی، «یكی از نوادر شجاعت های ادبی بود، همسنگ... ابرام در حركت كره ی ارض در مجمع انكیزیتورهای نصاری». (١٤)
اما پس از عهد مشروطیت، نخستین كسی كه موضوع حقوق زنان را پیش كشید، دهخدا، نویسنده ی روزنامه ی «صور اسرافیل»، بود. او در مقالات «چرند و پرند»، در چند جا، به این مطلب پرداخت و مساله ی ازدواج های اجباری و نا به هنگام، ظلم و استبداد پدر و مادر و شوهر، تعدّد زوجات، و خرافات و تعصبات زنانه را با لحن طنز و طعن مورد بحث و انتقاد قرار داد.
همچنین، در آن زمان، سید اشرف الدین حسینی، مدیر روزنامه ی «نسیم شمال»، برخی از شعرهای خود را به تربیت و حقوق زنان و دختران ایرانی وقف كرد.
ناگفته نماند كه در دوران انقلاب ایران، روزنامه ی «ملانصرالدین» قفقاز، در صفحات خود، جایگاه شایسته ای برای مساله ی زن و زنان شرق باز كرد كه به روشن كردن افكار و ادامه ی این بحث در جراید و مطبوعات ایران كمك مؤثری می نمود.
چندی نگذشت كه روزنامه ها و مجلات زنانه در مطبوعات فارسی پدید آمد. نخستین نشریه ای كه به دست خود زنان برای بیدار كردن توده ی زنان منتشر شد، مجله ی «دانش» بود، كه آن را خانم دكتر حسین خان كحّال، در سال ١٢٨٩ش، در تهران بنیاد نهاد.
پس از «دانش»، روزنامه ی مصور «شكوفه»، در سال ١٢٩١ش، در تهران انتشار یافت كه مدیر آن خانم مزین السلطنه، رییس مدرسه ی مزینیه، بود.
در سال های نزدیك به كودتای رضا شاه، بر شمار مطبوعات بانوان افزوده شد. در اصفهان، بانو صدیقه دولت آبادی، خواهر حاجی میرزا یحیی دولت آبادی، در شهریور ١٢٩٨ش)، روزنامه ی «زبان زنان» را منتشر كرد؛ و چون این كار بر مردم عوام متعصب گران افتاد، خانه اش را سنگسار كردند و او ناچار به تهران آمد، و در خرداد ١۳٠٠ش آن را، به صورت مجله، دوباره در تهران انتشار داد.
در سال ١٢٩٩ش، چند مجله ی دیگر از این قبیل در عالم مطبوعات پدید آمد. در مهرماه آن سال مجله ی «عالم نسوان»، به همت شاگردان مدرسه ی رنان امریكایی تهران، منتشر گردید و ظاهرن دوازده سال، تا آبان ١۳١١، دوام داشت. در هر شماره ی این مجله، شعر یا عبارتی، به نام شعار مخصوص، درج می شد. (١۵)
در همان سال، «نامه ی بانوان»، به مدیری شهناز آزاد، همسر ابوالقاسم آزاد مراغه ای، در تهران انتشار یافت. خانم شهناز از پیشقدمان جنبش بانوان بود و در این راه صدمات زیاد دید و خود و شوهرش به جرم رهبری جنبش آزادی زنان گرفتار حبس و زندان شدند.
و نیز در اواخر همان سال (بهمن ١٢٩٩ش)، خانم فخرآفاق پارسا «جهان زنان» را در شهر مشهد دایر كرد؛ و تنها چهار شماره از آن منتشر شده بود كه دارنده ی آن به تهران آمد و شماره ی پنجم را در مهرماه ١۳٠٠ش انتشار داد. مندرجات این شماره، كه چیزی جز لزوم آموزش و پرورش زنان نبود، غوغایی در تهران برپا كرد و جمعی آن را مخالف دین دانسته، مجازات نویسنده را خواستار شدند؛ و سرانجام، خانم فخرآفاق و همسرش به اراك تبعید گردیدند.
روز دهم بهمن ماه ١۳٠١ش، شاهزاده خانم ملوك اسكندری، مدیر مدرسه ی شماره ی ۳۵ دولتی، از جمعی بانوان برای حضور در جشن امتحانات شاگردان دعوت نمود، و در آن جلسه نطق پرهیجانی ایراد و ترقیات زنان ملل فاضل و زنده ی دنیا را با وضع زنان ایران مقایسه كرد، و از بی حسّی و پس افتادگی زنان ایرانی و از خطراتی كه برای آینده ی ملت و مملكت در پیش است شكوه سر داد، و بانوان را به ترویج معارف تشویق نمود؛ و در همان مجلس، بانوان پیمان فداكاری بسته، جمعیتی به نام «جمعیت نسوان وطن خواه» به وجود آوردند و مجله ای به همان نام دایر كردند كه از سال ١۳٠٢ش منتشر شد و تا درگذشت بنیادگذار آن (تیرماه ١۳٠٤ش) دایر بود.
در همه ی این جراید و مجلات، از آموزش و پرورش كودكان بحث می شد و مقاله هایی درباره ی خانه داری و كارهای بهداشتی و مانند آن ها درج می گردید؛ ولی هنوز زود بود كه از موضوع آزادی زنان و روابط مرد و زن و الغای شرایط سخت زندگی زنان در اندرون خانه، آشكارا سخنی به میان آید. (١٦)

• زن در ادبیات معاصر ایران
چنان كه دیدیم، از همان آغاز مشروطیت، وضع زنان ایران همیشه مورد توجه و اعتراض روشنفكران ایران بود، و در این كوشش ها شاعران و نویسندگان در صف اول قرار داشتند.
پس از جنگ جهانی اول و نتایج مهمی كه به بار آورد، مساله ی زن در ادبیات ایران بازتاب گسترده ای یافت؛ و با پیشرفت و تحول در شئون اجتماعی، اصلاح وضع زنان جزو مسایل جدی قرار گرفت.
در سال های ٩٩ / ١٢٩٨ش، دو تن از دانشمندان آذربایجان یك سلسله مقاله های سودمند درباره ی زنان نوشتند و این مقالات با امضای مستعار «فمینیست» و «فمینا» در روزنامه ی «تجدد»، ارگان "حزب دمكرات آذربایجان"، منتشر گردید. (١۷)
در آن سال ها شاعران و نویسندگان بنام ایران هر یك مقداری از آثار خود را به موضوع تربیت و آزادی زنان و تساوی حقوق آنان در خانواده و جامعه اختصاص دادند، به طوری كه می توان گفت در این اوقات، هیچ شاعر و نویسنده ای نیست كه كمابیش به این مطلب نپرداخته باشد. لاهوتی، ایرج، عشقی، پروین، كمالی، بهار، شهریار و دیگران هر یك شعرهای زیبای فراوانی به مساله ی زن وقف و همگی با موهومات و خرافات و تعصب هایی كه بر دوش زنان سنگینی می كرد، مبارزه و جهاد نموده اند.
لاهوتی در قصیده ی مفصلی، كه در بهمن ١٢٩٦ش در استانبول سروده و قدیمی ترین شعر او در این زمینه است، دختران ایران را به دانش و آزادی و انجام دادن وظایف اجتماعی دعوت كرده است. (١٨)
عارف نیز از پیشقدمان دفاع از حقوق و آزادی زنان بود، كه در غزل ها و تصنیف های خود به طور جدی به حمایت زنان برخاست.
عشقی هم در اشعار خود گوشه ای از سرنوشت فلاكتبار زن ایرانی را نشان داده است.
ایرج بیش از هر كسی حق زنان را ادا كرده است. قطعه ی «مادر» و بیت های زیادی از مثنوی «عارف نامه» و چندین غزل و قطعه و مثنوی او همه گل های زیبایی هستند كه شاعر به پای پیكره ی آزادی و رهایی دختران ایران نثار كرده است.
در آثار نویسندگان این دوره نیز مسایل ازدواج نامتناسب و اجباری، كه گاهی منجر به عواقب وخیمی می شد، و دیگر بدبختی ها و بیچارگی های زنان، جایگاه اول را دارد. نویسندگانی مانند مرتضی مشفق كاظمی، یحیی دولت آبادی و عباس خلیلی دیگر نه از دلبری و دلربایی، بلكه از جهان معنوی زنان سخن می گویند. «مهین»، «عفت» و «جلالت» در «تهران مخوف»؛ «وسیله خانم» در «انتقام»؛ و «شهرناز» در رمانی به همین نام، همگی، زنانی هستند كه از بدبختی های اجتماعی زجر می كشند.

• كوشش در راه آزادی زنان
اما نه تنها ارباب مطبوعات و شاعران و نویسندگان، بلكه تمام دانشمندان و روشنفكران و هنرمندان و خلاصه همه ی كسانی كه وضع نابسامان زنان را درك كرده بودند، در این امر همآواز بودند. یكی از هواداران جدی و سرسخت آزادی زنان میرزاابوالقاسم آزاد مراغه ای بود كه مدت ها در هندوستان اقامت داشت؛ و پس از آمدن به ایران دست به كار زد؛ و در سال ١٢٩٨ش، انجمنی، در خانه ی خود و سپس در منازل دیگران، از مرد و زن تشكیل داد. جلسات آن انجمن از روی احتیاط پنهانی دایر می شد.
سید احمد كسروی، كه بعدها یكی از تاریخ نویسان و محققان بنام ایران گردید و در همان سال ١٢٩٨ش در تبریز تدریس می كرد، درویش های دوره گرد را واداشته بود كه در كوچه و بازار شهر، به جای خواندن قصیده های مذهبی، شعرهایی درباره ی آزادی زنان بخوانند. (١٩)
در چند سال نخست سلطنت رضاشاه، تبلیغات بر ضد حجاب به اوج رسید. در روزنامه ی «ایران جوان»، كه ارگان رسمی جمعیتی بدین نام بود و اعضای آن یك عده جوانان فرنگ دیده و از اروپا برگشته بودند كه بعدها كارهای حساس مملكت را در دست گرفتند (٢٠)، مبارزه ی پیگیر و شدیدی بر ضد حجاب تحت عنوان «نامه های بانوان» آغاز گردید. بیش تر این نامه ها به امضای یك بانوی فرضی فرانسوی مقیم تهران بود كه برای دوستش به پاریس فرستاده می شد.
در اواخر سال ١۳١١ش، نور حماده، رییس «مؤتمر النسائی الشرقی» (كنگره ی زنان شرق)، با نمایندگانی از مصر و شام و بیروت به ایران آمد و كنگره در تهران تشكیل و مقرراتی وضع شد. (٢١)
در بهار سال ١۳١۳ش، رضاشاه به تركیه سفر كرد و با مشاهده ی آزادی هایی كه به بانوان ترك داده شده بود، لزوم اقدامی مشابه را در ایران حس نمود. هواداران آزادی زنان از كوشش بازنایستادند و در این زمینه تصنیف ها و ترانه ها ساختند و صفحات گرامافون از آن ها پُر شد و در رهگذرها و قهوه خانه ها به گوش مردم رسید كه از آن جمله تصنیفی بود كه استاد محمدعلی امیرجاهد (٢٢) ساخت و شعر آن از ملك الشعرای بهار بود، با این مطلع:
عروس گل از باد صبا / شده در چمن چهره گشا

• روز هفدهم دی ماه  ١۳١٤ش
این جریان كار را به آن جا كشانید كه در سال ١۳١۳ش زنان آموزگار و دختران دانش آموز از چادر به سر كردن ممنوع شدند و افسران از راه رفتن با زنانی كه چادر به سر داشتند، خودداری كردند. در مهرماه ١۳١٤ش، كانون بانوان در تهران تأسیس شد و زن ها گشاده رو با مردان معاشرت و مجالست كردند و سرانجام در ١۷ دی ماه آن سال، رضاشاه فرمان «رفع حجاب» را صادر كرد. (٢۳)
در این روز، شاه با ملكه و شاهدخت ها، كه همه بی چادر بودند، در جشن فرهنگی دانشسرای تهران حضور یافت؛ و پس از گوش دادن به خطابه ی خانم هاجر تربیت، دستور رفع حجاب را صادر و به وزیران و نمایندگان مجلس و امیران ارتش فرمان داد كه از او پی روی كرده، همسران خود را بی چادر در مراسم شركت دهند.
وی جنبش بانوان را چنین اعلام كرد:
«بی نهایت مسرورم كه می بینم خانم ها، در نتیجه ی دانایی و معرفت، به وضع خود آشنا شده و پی به حقوق و مزایای خود برده اند. زن های این كشور، به واسطه ی خارج بودن از اجتماع، نمی توانستند استعداد و لیاقت ذاتی خود را بروز دهند، بلكه باید بگویم نمی توانستند حق خود را نسبت به كشور و میهن عزیز خود ادا نمایند؛ و بالاخره، خدمات و فداكاری خود را، آن طور كه شایسته است، انجام دهند. حالا می روند، علاوه بر امتیاز برجسته ی مادری كه دارا می باشند، از مزایای دیگر اجتماع هم بهره مند گردند. ما نباید از نظر دور بداریم كه نصف جمعیت كشور ما به حساب نمی آمد، یعنی نصف قوای عامله ی مملكت ما بی كار بود. هیچ وقت احصائیه ای از زن ها برداشته نمی شد، مثل این كه زن ها افراد دیگری بودند و جزو جمعیت ایران به شمار نمی آمدند... شما خانم ها باید از فرصت هایی كه دارید برای ترقی كشور استفاده نمایید. شما خواهران و دختران من، حالا كه وارد اجتماع شده اید و قدم برای سعادت خود و وطن بیرون گذارده اید، بدانید وظیفه ی شماست كه در راه وطن خود كار كنید. سعادت آتیه در دست شماست، شما تربیت كننده ی نسل آتیه خواهید بود. انتظار من از شما خانم های دانشمند، در این موقع كه می روید به حقوق و مزایای خود آگاه شوید و خدمت خود را به كشور انجام دهید، این است كه در زندگی قانع باشید و كار نمایید، به اقتصاد و صرفه جویی در زندگی عادت كنید و از تجمّل و اسراف بپرهیزید!»

بدین ترتیب، ایران پس از تركیه، دومین كشور مسلمانی بود كه رسمن حجاب سنتی را ممنوع ساخت. از آن پس، دختران و بانوان به مدرسه ها و آموزشگاه های عالی و خدمات عمومی راه یافتند و در امور تولیدی و اداری دخالت و شركت كردند.

* * *


پی نوشت ها:

 

١-  من صدها كلمه از سخنان گویندگان و نویسندگان را از دوره های مختلف تاریخ ادبی ایران در دفتری به نام «زن و ادبیات» گرد آورده ام كه اگر همه ی این سخنان، از مثبت و منفی، جمع زده شود، رویهمرفته، به سود زن نخواهد بود.
٢-  سر جان ملكم گوید: «در حقیقت وضعی كه زنان در ایران دارند، غالبن خطاهاشان مقتضی سیاست زیاد نیست، لكن به همه جهت در معرض ظلم و تعدّی خانگی هستند و مكرر شده است كه زنان بی گناه در عقوبت پدران و شوهران گرفتار گشته اند و این بیش تر مخصوص است به زنان بزرگان. مكرر اتفاق افتاده است كه به خیال این كه از پول مخفی خبر دارند زنان را شكنجه و عقوبت كرده اند و بسیار است كه اگر امیری یا وزیری را كشته اند، زنان و دختران او را مانند كنیزان به دیگران بخشیده اند و بعضی اوقات به پست ترین مردم داده اند، چنان كه متعه و زن بزرگان را به قاطرچیان داده اند.» (تاریخ سر جان ملكم، بمبئی، برگ ٢۳٠)

۳-  كسروی (تاریخ مشروطه ی ایران)؛ تریا، پاولوویچ و ایرانسكی (انقلاب مشروطه ایران)؛ براون (تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران).
٤-  مانند اساس الایمان فی وجوب الحجاب علی النسوان، اسدّاد الرغاب، فلسفةالحجاب، طومار عفت، كشف الغرور، وجوب النقاب، وجوب با برهان در تحجّب نسوان، سدول الجلباب فی فوائد الحجاب، الرّجل و المرئة، وجوب الحجاب بنصّ الكتاب، الحجاب و السفور...
۵-   از صریح ترین آنهاست: نور: ۳١، ٢٤ و احزاب: ۵۳، ۳۳ و ۵٩.
٦-  این بحث و جدال در قفقاز شدیدتر و پردامنه تر بود. روحانیان ادعا می كردند كه خداوند آن ها را ضعیف و مظلوم و ناتوان خلق كرده و چادر برای زن پرده ی عفاف و عصمت است. روزنامه نویسانی مانند صبری بیگ زاده و شاعر بدنام روزنامه ی «شلاله» زنان را فرشته و پری می نامیدند و از قدسیت حجاب سخن می گفتند و اعلام خطر می كردند كه آزادی زنان آنان را به راه های ناشایست رهبری خواهد كرد و حتا كسانی از خود بانوان مثل خدیجه علی بیگوف، مدیر روزنامه ی ایشیق (نور)، از حجاب و چادر دفاع می كرد و در مقاه های خود می نوشت: «ما از راهی كه دین و آیین نشان داده برنخواهیم گشت.» در مقابل این گروه، جلیل محمد قلی زاده و عبدالرحیم حق ویردف، از نویسندگان، علی نظمی و میرزا علی اكبر صابر، از شاعران، و عزیزبیگ حاجی بیگوف، از نمایش نامه نویسان، از لزوم آموزش و پرورش زن و تساوی حقوق زن و مرد دفاع و از تعدد زوجات انتقاد می كردند.
۷-  ایوانف، «تأثیر انقلاب ١٩٠۵ روسیه در انقلاب ١٩٠۵ - ١٩١١ ایران»، مجله ی یادداشت های علمی، جلد  ١، ١٩٤٩م، برگ ٢٤٤.
٨-  این كتاب را م. هوشیار به فارسی ترجمه و در سال ١۳۳٠ش چاپ كرده است.
٩-  كسروی، «تاریخ مشروطه ایران»، بخش دوم، تهران، برگ ۳٤٤.
١٠-  W. Morgan Shuster, The Strangling of Persia. London, 1912, pp.183-189.
١١-  «انقلاب مشروطه ایران»
١٢-  علی اكبر دهخدا، «تاریخچه ی زندگانی یوسف اعتصامی»، مقدمه بر چاپ دوم مجله ی «بهار».
١۳-   از نامه ی مورخ ٢٨ آذز ١٢۷٩ش طالبوف به میرزا یوسف خان اعتصامالملك.
١٤-  «تاریخچه ی زندگانی یوسف اعتصامی».
١۵-  مانند الجنة تحتَ اقدام الامّهات؛ یا
بود چشم ابنای آن خانه كور / كه بانوی آن باشد از علم دور
گر جوی غیرت بُوَد ما را ودیعه در نهاد / بهر اثبات حقوق خود نماییم اجتهاد.
١٦-  ك. چایكین، «تاریخ مختصر جدیدترین ادبیات ایران»، مسكو، ١٩٢٨م.
١۷-  «فمینیست» دكتر رفیع خان امین و «فمینا» تقی رفعت، سردبیر روزنامه ی تجدد و مجله ی آزادیستان، بود.
١٨-  به مطلع:
من از امروز ز حُسن تو بریدم سر و كار /  گو به دیوانگیم خلق نمایند اقرار
١٩-  از جمله شعری بود از یك شاعر قفقازی كه ترجمه ی آن چنین است: اگر دختران پا به میدان ننهند، تأمین آینده ی فرزندان وطن كاری بس دشوار خواهد بود.
(وطن اولادینون تامین استقبالی مشكل دُر/ خانم قیزلار اگر چیخما سالارمیدانه مردانه)
٢٠-  مانند علی اكبر سیاسی، حسین نفیسی مشرفالدوله، محسن رئیس، مشفق كاظمی، علی سهیلی، اسماعیل مرآت، محسن سیاح، عبدالحسین میكده و دیگران.
٢١-  نور حماده نماینده ی زنان بیروت بود. نمایندگی زنان مصر را خانم حنینه خوری، و نمایندگی زنان سوریه را خانم فاطمه سعیدمراد برعهده داشتند.
٢٢-  این مرد شاعر و ترانه سرا و نویسنده و موسیقی دان، پس از سال ها خدمت صادقانه، در اردیبهشت سال ١۳۳٦ش رخت از جهان بربست.
٢۳-  در میان رجال سرشناس آن زمان چه بسیار كسانی مانند مخبرالسلطنه ی هدایت بودند كه عقیده داشتند (مرام و قصد از این كار) تزلزل اسلام است و تعقیب سیاست دیرینه... و به مصداق "مَن تشبّهَ بقوم فهُوَ مِنهُم" همه را همرنگ خود می خواهند... در تركیه مقصود حاصل شده، نوبت ایران است!» و همین بزرگوار بود كه عیال خود را از رفتن بی چادر نماز به اندرون منع و به شاه ایران توصیه می كرده كه به جای چادر «روپوش نجیب و محترمی برقرار شود كه زینت زن جز صورت و كفین پوشیده باشد.» (خاطرات و خطرات، برگ های ۵١٠ و  ۵۱۹


رمان تاریخی در ادبیات معاصر ایران 


پیدایش رمان تاریخی نوین فارسی کاملن تازگی دارد. نخستین آزمایش در این نوع ادبی، چنان‌که پروفسور ادوارد براون (۱) در جلد چهارم اثر استادانه خود در ادبیات فارسی (برگ های ۴۶۴- ۴۶۶) نشان داده، به قلم شیخ موسی همدانی، مدیر مدرسه نصرت در شهر همدان بوده است. رمان عشق و سلطنت او ظاهرن در سال ۱۳۳۴ قمری نوشته شد و سه سال بعد در همدان به چاپ رسید.
آقای چایکین (۲) نویسنده ی کتاب شرحی مختصر درباره ادبیات فارسی نوین (۳) که به زبان روسی در مسکو چاپ و منتشر شده است، از رمان شیخ موسی خبر نداشته و در این نوشته ی خود، اثر صنعتی‌زاده به نام دام گستران یا انتقام خواهان مزدک را که در سال ۱۹۲۱م در بمبئی منتشر شده (۴) نخستین رمان تاریخی معاصر ایران معرفی کرده است. برتلس (۵) نیز در پژوهش خود درباره ی کتاب «رمان تاریخی قرن بیستم فارسی» نوشته ی ادواردویچ (۶)  می‌نویسد این رمان را صنعتی‌زاده در زمانی که بیش از چهارده سال سن نداشته نوشته است، ولی آن را در سال ۱۹۲۱م در بمبئی و سپس در سال ۱۳۰۴ش در تهران به چاپ رسانده است. پروفسور ادوارد براون، از این رمان، بی‌آن که آن را نخستین رمان تاریخی بشمارد، یاد می‌کند و عنوانش را به عبارت “Ensnarers:or the Avengers of Mazdak” به زبان انگلیسی برمی‌گرداند و اظهارنظر می‌کند که آن ناتمام است. چون در صفحه آخر آن ذکر شده است: «به اتمام رسید جلد اول» و معلوم نیست چند جلد دیگر به دنبال دارد.
ما نمی‌دانیم شیخ موسی، که به قول ادوارد براون وعده ی انتشار دو جلد دیگر رمان خویش را داده، به آن وفا کرده است یا نه (۷) اما می‌توانیم خبر دهیم که جلد دوم دام گستران در سال ۱۳۰۴ ش در تهران منتشر شد.
ذکر این نکته نیز برای شرق شناسان سودمند است که درست همان تذکر کوتاه پروفسور براون در‌باره ی جلد نخست دام گستران بود که نویسنده را به انتشار دنباله ی اثر تشویق کرد. مجتبی مینوی تهرانی در مقدمه ی جلد دوم (برگ  ح) در این‌باره چنین می‌نویسد:
«در آن اوقات که مرا عهد صحبت آقای صنعتی‌زاده دست داد، نخستین چیزی که به خاطرم آمد این که از ایشان اقدام به طبع جلد دوم این داستان را خواستار شوم، لیکن ایشان که به واسطه ی مغلوط و مشوش شدن جلد نخستین دلسرد و افسرده شده بودند، در قیام بدین کار خیر مسامحه می‌نمودند ...»
صنعتی‌زاده در این توقف مُصِرّ بود تا آن که جلد چهارم اثر پروفسور براون به تهران رسید. آن گاه چنان که مینوی [همان جا] نوشته: «شرحی که آن مرد بزرگ راجع به داستان دام گستران در آن کتاب مرقوم داشته‌اند مشوق ایشان گردید...»
با این حال ، بنا بر مفاد نامه‌ای از خود صنعتی‌زاده، باید این نکته را بیافزاییم که ارزش‌سنجی کلی پروفسور براون درباره ی رمان تاریخی در ایران با عنوان“Two rather ambitious attempts”  (دو تلاش نسبتن بلندپروازانه) از نظر یکی از مؤلفان دور نمانده که می‌نویسد: پروفسور براون دام گستران را از آثار متعلق به دسته سوم شمرده است.
صنعتی‌زاده، در سال ۱۳۰۵ش، رمان تاریخی دیگری منتشر ساخت، باز مربوط به عصر ساسانیان، به نام داستان مانی نقاش (۸). این نویسنده ما را از عنوان های آثار دیگری که نوشته اما هنوز منتشر نشده‌اند آگاه می‌سازد. آن ها رمان هایی هستند درباره ی اخلاف یزدگرد سوم (مادر غمدیده)؛ احوال آقا قلی شاه سلطان حسین و پایان عمر سلسله صفوی (عشق نهانی)؛ و مربوط به آثار باب، میرزا یحیی (صبح ازل)، و میرزا حسین علی بهار (زنده دان). در کتاب اخیر تصویرهای متعددی از دستنویس های باب درج شده است.
در تابستان سال ۱۹۳۳م، رمان تاریخی تازه‌ای از صنعتی‌زاده به نام سلحشور (۹) به ما ارمغان شد که درباره ی اردشیر، موسس سلسله ساسانی است.
چون صنعتی‌زاده، افزون بر این ها، نویسنده ی چند اثر دیگری است که در مقوله مورد بحث ما نیستند، وی را احتمالن می‌توان از زمره ی پرثمرترین ادیبان نو آور ایران شمرد.
رمان های تاریخی دیگری که می‌شناسیم به ‌شرح زیرند: عروس مِدی (۱۰) از عباس آریان‌پور کاشانی، تهران، آبان ۱۳۱۷ش؛ لازیکا از حیدرعلی کمالی، تهران ۱۳۰۹ش؛ شهربانو (۱۱)، از رحیم‌زاده صفوی که نخست در پاورقی روزنامه ی ستاره ایران و سپس به صورت کتاب منتشر شد. از این نویسنده همچنین نوشته‌ای بسیار دقیق در تاریخ مختصر ایران می‌شناسیم که در سال نامة پارس ۱۳۰۹ش منتشر شد و از آشنایی نویسنده با آثار معتبر و عمده ی اروپایی حکایت دارد.
سیاهه ی ما بدون ذکر رُمانی به نام داستان شمس و طغرا از محمد باقر میرزا کرمانشاهی (۱۲)، که در مقدمه ی جلد دوم دام گستران به عنوان رمان تاریخی از آن یاد شده، ناقص خواهد بود. آقای برتلس به فهرست رمان های تاریخی خود، اثر حسن خان نصرت الوزاره بدیع به نام داستان باستان را می‌افزاید که در سال ۱۲۹۹ش نوشته شد و در سال ۱۳۰۰ ش در تهران انتشار یافت. سرانجام، از رمان دیگری به قلم حیدرعلی کمالی به نام ترکان خاتون به ما خبر داده شده، که در مجله ی آینده (شماره‌های دو سال اول) منتشر شده، همچنین از رمان سعید نفیسی به نام فرنگیس.
ما در وارد کردن اثر معروف حاجی زین‌العابدین به نام سیاحت نامه ابراهیم بیک، که به زبان آلمانی ترجمه شده، در فهرست رمان های تاریخی مُردّدیم. هر چند پروفسور ادوارد براون آن را در همین مقوله جای داده است. در حقیقت، ما این اثر را بیش تر به ادبیات دارای گرایش هجایی و سیاسی مربوط می‌دانیم که ویژه ی دوران پیش از انقلاب ایران بوده است. می‌دانیم که این کتاب در شکل‌بندیِ روحیه ی سیاسی نو در ایران بسیار مؤثر بوده است.
ما از همه ی این آثار، داستان مانی نقاش و عروس مِدی را برای بررسی مشروح‌تر برگزیدیم. لذا، به هیچ روی دعوی آن نداریم که با دقت تمام به موضوع اعلام‌شده بپردازیم. مقصود ما تنها این است که توجه خوانندگان را به جلوه ی نو بیان ادبی در زبان فارسی جلب کنیم و بکوشیم تا جنبه ی ادبی و اجتماعی آن را بشناسیم.
هر چند، با وجود ناملایمات تاریخی که ایران‌زمین با آن ها آشنا گشته، نیاز به شناخت گذشته و حفظ سنت ها، که باید آن را یکی از پایدارترین شکل های میهن‌دوستی شمرد (۱۳) همواره در وجدان ایرانیان با استواری جا گرفته، شیوه های بیان آن در دوران های گوناگون فرق کرده است.
عاطفه ی ملّی ایرانیان همواره توانسته است در ادبیات کشور عناصری سراغ گیرد که شدّت و نیروی آن ها پیوسته تجدید می‌شده است. بی‌آنکه از منظومه‌های تاریخی دیگر، که از دیرباز موضوع مطالعات عمیق ایران‌شناسان بوده یاد کنیم، کافی است از حماسه ی شاهنامه نام ببریم که به نوعی با وجدان ایرانی عجین شده است.
به قول آقای مینوی، که پیش از این نقل شد، شاهنامه کامل‌ترین اثر حماسی جهان است ... که از باد و باران نیابد گزند ... تعبیری شرقی معادل aere perennius . وی همچنین از منظومه‌های نظامی، در زمره ی آثاری یاد می‌کند که با مردم ایران از اعمال و حرکات نیاکانشان سخن می‌گویند.
میهن‌دوستی ایرانی، که ناظرِ سطحی‌نگر چه‌بسا آن را محو گشته یا دست‌کم رخوت‌یافته پنداشته باشد، تا عصر کنونی، در اعماق روح ملی ایرانیان جا خوش ‌کرده و به‌ ندای شاعران، که آثارشان طیّ سده ها پایدار مانده، زنده و بیدار می‌شده است.
این طبع ایرانی، که بسیاری از ایران شناسان به نشان دادن عمومیت و خصایص آن در همه ی قلمرو‌های فکری و آفرینش هنری همت گماشته‌اند، باید امری مسلّم و مقرّر در نظر شرق شناسان تلقی شود.
باید دید که بر این شالوده ی پایدار، دگرگونی های ناشی از گذشت زمان و سیر حوادث چه سهم و نقشی داشته است. برای جست‌وجوی آغازگاه‌های شکل‌بندیِ روحیه ی کنونی در ایران، باید به اوایل این سده بازگردیم.
در حقیقت، در همین دوران، یعنی در زمان سلطنت آخرین شاهان قاجارـ ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه، محمدعلی ‌شاه، و واپسین شاه این سلسله، احمد شاه ـ است که نشانه‌های بیداری عاطفه ی میهن‌دوستی و ملی رفته‌رفته نمودار می‌گردد.
ما در صدد آن نیستیم که تاریخچه ی جنبش انقلابی در ایران را بازگوییم تا آن جا که به مضمون سخن ما مربوط است، بررسی انقلاب ما را به ویژه در فهم این معنی یاری می‌کند که نسل روشنفکر امروزی ایرانی چه گونه شکل گرفته است.
ایران فئودالی و پدرسالار، آن چنان که در نیمه ی نخست سده ی بیستم وصف شده است، از آن تاریخ، به آهستگی دگرگونی را آغاز کرده است. نظام کشاورزی آن اندک‌اندک تغییر یافت. مالکیت ارضی، که تا آن زمان در دست خان ها یا دولت متمرکز بود، رفته‌رفته به دست طبقه ی بازرگانان شهری و روحانیت افتاد. وضعیت مالیاتی و قانونی کشاورزان، که تا آن زمان به ویژه با احکام شریعت نظم و ترتیب یافته بود، رو به وخامت نهاد (۱۴). مالکیت کوچک و متوسط کاهش یافت و جای خود را به تمرکز مالکیت سپرد. دیری نگذشت که به جز کشاورزان اجاره‌دار محروم از مالکیت زمین تقریبن اثری در روستا نماند. طبقات بازرگانی و سرمایه‌دار به زیان طبقات دیگر نیرو گرفتند و این جریان با رشد داد و ستد با کشورهای بیگانه شدت یافت. نارضایی توده‌های روستایی که از مالکیت زمین محروم شده بودند و نیز به ویژه نارضایی محافل شهری که زیر فشار این دگرگونیِ اجتماعی و اقتصادی بودند، افزون شد. در مراکز عمده ی بازرگانیِ کشورهای همسایه ی ایران، مهاجرنشین‌هایی از بازرگانان شکل گرفت که در آن ها افکار نو سرشته گردید و نیاز به تجدّد و رِفُرم احساس شد. ادبیات‌شناسی ویژه ای، در جنب روزنامه‌هایی چون حبل‌المتین بمبئی، چهره‌نمای اسکندریه یا کتاب‌هایی چون سیاحت نامة ابراهیم بیك، سیاح هندی و جز آن، پدید آمد که قاچاقی وارد ایران می‌شدند و به دگرگونی افکار کمک می‌کردند.
سرانجام نخستین انقلاب روس در سال ۱۹۰۵م روی داد و دیری نگذشت که جنب‌وجوش توده‌های هم‌نژاد و هم کیش قفقازی در ایران بازتاب یافت. نه تنها نشریات باکو، به ویژه مثلن ملانصرالدین، روزنامه ی هجایی مصوّر که در آن برخی از عیب های جامعه ی مسلمان عقب‌مانده به باد انتقاد گرفته می‌شد، به بیداری افکار کمک کردند و به‌خصوص در رشت، نزدیک‌ترین شهر ایران به باکو، پژواک مساعدی یافتند بلکه انقلابیون قفقاز مأمورانی مخفی به ایران فرستادند که در رویدادها سهم فعالی کسب کردند. دراین‌باره می‌توان به بروشوری مراجعه کرد که در سال ۱۹۱۰م، با عنوان سوسیال دموکرات‌های قفقاز در انقلاب ایران، در پاریس و در سال ۱۹۲۵م در مسکو انتشار یافت.
بدون ‌آن که بیش از این در این دوره درنگ کنیم، تنها به این نکته اشاره کنیم که وجدان ملی بس حساس است و این حساسیت به ویژه در مطبوعات جلوه‌گر می‌شود، که رونق فوق‌العاده می‌یابد، و نیز در نوشته‌های دارای گرایش سیاسی و نظایر آن که هم نظام استبدادی را آماج می‌سازد و هم سلطه و نفوذ بیگانه را.
بدین‌سان، ما شاهد شکل‌گیری روحیه و فکری نو در انجمن‌هایی (۱۵) هستیم که تنها در تهران، پس از اندک زمانی یعنی در سال  ۱۲۸۵ش شمار آن ها به ۱۴۰ می‌رسید. این انجمن‌ها، بیانیه‌ها و اعلامیه‌‌هایی خطاب به مردم پخش می‌ کردند و روزنامه‌های بی‌شماری، به جز چند تا از مهم‌ترها عمری کوتاه داشتند، با آن ها هم‌صدا شدند.
این نخستین تکان ها، نه تنها آن‌چنان که میهن‌دوستان ایرانی با آن همه شوق و شور انتظار داشتند، این بیماری ها را درمان نکرد و به مشکلات سیاسی و اقتصادی بسیار جدی و سرخوردگی‌های تلخی نیز منجر شد.
هنوز لازم بود سال هایی بگذرد تا انقلاب ایران، در پرتو مساعدت اوضاع و احوال و جلوس شخصیتی بر تخت کیانی، بتواند نیروی ملی را به سوی کاری سازنده هدایت کند. با این حال، میهن‌دوستی ایرانیان، که در میراث تاریخی بس پُرمایه‌ای ریشه دارد، در این سال های انقلابی پیش از جنگ، عبور از مرحله‌ ی مهمی را در پیش رو داشت که با حدّت و شدّت همراه بود.

آقای برتلس، زمینه ی جوانه زدن رمان تاریخی معاصر در ایران را چنین تحلیل می‌کند:
«بورژوازی رفته‌رفته احساس می‌کند که زیر پایش سفت و محکم است، لیکن، انقلاب به پایان منطقی خود نرسیده است و در راه کمال، دو چیز مانع آن شده است: از سویی، ضعف طبقه ی سرمایه‌داری ایرانی که بیش تر افراد آن جز به داد و ستد فرآورده‌ها نمی‌پردازند در حالی که از صنعت تقریبن خبری نیست. از سوی دیگر، فشار امپریالیسم غربی که آشکارا حامی و پشتیبان فئودال هاست. سپس عامل دیگری بر این دو افزوده می‌شود و آن ترس از جنبش انقلابی توده‌های زحمتکش است که چون آغاز گردد، چه بسا از چارچوب انقلاب سرمایه‌داری فراتر رود و به محو خود طبقه ی سرمایه‌دار منجر گردد. بدین ترتیب چرخش ناگهانی به راست و خیز به سوی «قدرت» و استبداد پدیدار شد که با دیکتاتوری نظامی آغاز شد که می توانست، از سویی، فئودال ها را به اطاعت وا دارد و از سوی دیگر، جنبش انقلابی توده‌ها را از ریشه محو و نابود سازد و به طبقه ی سرمایه‌داری امکان رشد دهد. این گرایش ها به آن منجر شد که بخشی از طبقه ی سرمایه‌داری ظهور رضاخان را، که در شخص او مدافع منافع خود را می دید، جشن گرفت. ولی این آرزوها همه برآورده نشد، چون رضاخان، با همه ی سرکوب بی‌رحمانه ی جنبش دهقانی و کارگری، نشان داد که در واقع مدافعِ منافعِ زمین‌داران بزرگ و خادمِ وفادارِ امپریالیسم بریتانیایی است و به سرنوشت طبقه ی سرمایه‌داری ایرانی چندان علاقه‌ای ندارد. با این همه، در این هنگام، بورژوازی از بد و بدتر، بد را برگزید و آگاهانه از هرگونه حرکت تهاجمیِ کمابیش فعالی خودداری کرد.» (همان اثر، برگ ۱۱۳)
آقای برتلس نظر خود را به صراحت چنین بیان می‌کند:
«... در انقلاب ۱۹۰۶ ـ ۱۹۱۱م [انقلاب مشروطه]، کارمندان و افسران جزء، مصممانه به صف بورژوازی می‌پیوندند. این محافل‌اند که، در آغاز سده ی بیستم، به صورت فعالان اصلیِ «انقلاب ادبی» خودنمایی می‌کنند و قاطعانه در مقابل شاعر درباری قرار می‌گیرند که ترجمان ایدئولوژی اشرافیت فئودالی بود. نخستین وظیفه ی اینان، که دست‌اندرکار ادبیات بودند، آن بود که مضمون های مرسوم و همیشگی فئودالی را در هم شکنند و از قید قالب هایی که ادبیاتِ هزارساله مقرّر داشته بود رها شوند. اما وارد کردن مضمون های تازه و دگرگون ساختن شیوه‌های ادبی با استفاده از همان زبان ادبی کهن امکان پذیر نبود، به گونه‌ای که مساله، در اثر ضرورت آفریدنِ زبانی ادبی که برای نیل به مقاصد مقرّر مناسب باشد، باز پیچیده می‌شد. زبان ادبیات کلاسیک کهن، که در سده ی نوزدهم زبان ادبی مرسوم شده بود، در خورد آن نبود. این زبان، که محصول نمونه‌وار فئودالیسم شمرده می‌شد، متحجر بود و تعبیرهای قالبی فسردة آن نمی‌توانست ترجمان گفتار زنده ی بورژوازی باشد.» (همان اثر، برگ ۱۱۴)
در این زمینه، بی جا نیست اگر، حاشیه‌وار، از شرح حال نویسندگان دو رمان داستان مانی نقاش (صنعتی زاده) و عروس مِدی (آریان پور کاشانی) اطلاعاتی به دست دهیم.
در شرح حال صنعتی‌زاده آمده است که پدرش، حاجی علی‌اکبر صنعتی، برای گریز از اخّاذی ها و باج گیری ها و آزارهای رژیم سابق، در سال  ۱۳۲۵ق، کرمان را به قصد قسطنطنیه ترک گفت و در آن جا با سید جمال‌الدین اسدآبادی، رجل تاریخی معروف، عهد مودّت بست؛ با شخصیتی که، از جمله به گفته ی پروفسور ادوارد براون، در جنبش انقلابی ایران تأثیر و نفوذ نیرومندی داشت. سید جمال او را مأمور ساخت که به ایران بازگردد و روزنامه ی قانون و دیگر اوراق مخفی را برای رساندن به دست انقلابیون همراه خود ببرد. شرح حال او حاکی از آن است که در این زمان هر کس که جرات اظهار علاقه به مشروطیت می‌کرد به بابیگری متهم و از این راه آماج کینه‌جویی مردم می‌شد. پدر صنعتی‌زاده نیز، در بازگشت به کرمان، به همین بلا دچار شد. و، چون ادامه ی بازرگانی برایش ممکن نبود، کوشید کارهایی آزمایشی در زمینه ی آب رسانی انجام دهد که ورشکست شد.
صنعتی‌زاده این خاطره را نقل می‌کند که در هفت سالگی، روزی گرسنه از مکتب به خانه آمد و از پدر نان خواست و پدر چرخی آهنی از ماشین [سه چرخه] در دستِ ساختِ خود را به او داد تا در بازار بفروشد. (۱۶) بدین‌سان، از همان کودکی برای تلاش معاش آماده شده بود. وی ابتدا با چند شاهی «سرمایه» گام در راه نهاد و در کوی و برزن کبریت‌فروشی کرد. آنان که خانواده‌اش را می‌شناختند با لبخند تمسخر به او می‌نگریستند. وی می‌گوید:
«اما می‌دانستم که کار و زحمت شرافت دارد و از تن‌پروری و گدایی به تر است.»
شش ماه بعد وی توانست چای خانه ی محقری باز کند. در پرتو معامله‌ای خوش‌ثمر در خرید قسطیِ چای از یکی از تاجران، به کسب و کار خود وسعت می‌دهد. بدبختانه اندک پولی را که فرزند به چنگ آورده بود پدرِ خیالپرور در کار تازه‌ای خرج کرد. وی می خواست پرورشگاهی دایر کند و در آن به کودکان بی‌سرپرست حرفه و سواد بیاموزد. در آغاز کار، حاکم از او حمایت کرد و قطعه زمینی از زمین های موات دولت به او داد. برخی از هم شهریانش نیز با وعده‌هایی دلگرمش ساختند و او دست به کارهای ساختمانی زد. اما دیری نگذشت که، تحت تأثیر تلقین های دشمنانه ی برخی از روحانی‌نمایان، همه او را تنها و بی‌پشتیبان رها کردند. در این جا، صنعتی‌زاده مجلس دیداری را وصف می‌کند که توانسته بود، پس از اقدامات بسیار، اجازه ی آن را، برای خود و پدرش، از حاکم بگیرد:
«حاکم بر مسند خود نشسته بود و قلیان می‌کشید. در حالی که سرشناسان و رجال کرمان در برابر او به پا ایستاده بودند. با تکبّر به پدرم نظر افکند و گفت: «چه می‌خواهی؟» پدرم مشکلات خود را برایش گفت و آیه‌ای از قرآن خواند که در آن، حمایت از یتیمان به مسلمانان سفارش شده است. سپس گفت: «من از کسی کمک نمی‌خواهم، فقط تقاضا دارم با نیّات من مخالفت نکنید و اجازه دهید تا این یتیم خانه را راه بیندازم.» حاکمِ سفیه سبیلش را تاب داد و پس از اندکی تأمل گفت: «دستور داده‌ام در این قطعه زمین زندانی بسازند.»
صنعتی‌زاده، در سخنان خود به حاکم گفت که مشتریان زندان ها دقیقن همان کسانی هستند که از کودکی بی‌سرپرست مانده‌اند و با تأسیس یتیم خانه می‌توان با این آفت مبارزه کرد. وی خواست، از این راه، حاکم را به رحم آورد. اما حاکم از آن همه گستاخی برآشفته شد و پدر و پسر را بیرون راند.
خلاصه آن که صنعتی‌زاده، مصمّم در راه نیل به مقصود، پای پیاده عازم تهران شد و چون، برای امرار معاش، به پایتخت رسید، به کتاب فروشی دست زد. و در همان حال، با خواندن، به تکمیل معلومات خود پرداخت و اقامتش در تهران طولانی شد.
با نامه‌ای که از پدرش رسید شیر شد و پس از اندک زمانی به نزد رییس‌الوزرا رفت و توانست قضیه ی پدرش را به عرض او برساند. رییس‌الوزرا صنعتی‌زاده را به جلسه هیئت وزیران برد که، در آن، دولت طرح تأسیس دارالایتام (یتیم خانه) را تصویب و دستورهایی تلگرافی به کرمان صادر کرد. صنعتی‌زاده، در بازگشت به زادبوم خود، به شغل کتاب فروشی در آن مشغول شد. دکان کتاب فروشی‌اش مدرسه‌اش نیز بود: وی شب و روز کتاب می‌خواند. در همین اوان بود که وی، در سن پانزده‌سالگی، نخستین رمان خود را نوشت و به هزینه ی خود در بمبئی به چاپ رساند. وی می‌نویسد:
«تا آن زمان کسی در ایران به طرز مغرب‌‌زمینی‌ها ننوشته بود و چون این شیوه جاذبه ی خاصی داشت، مقداری از آن را خریدند که موجب تشویق و علاقة من به این کار شد.»
صنعتی‌زاده دو سال در کرمان به شغل کتاب فروشی ادامه داد و دکانش پاتوق نخبه ی روشنفکران این شهر بود. باز می‌نویسد:
«خود را همواره مدیون این کتاب فروشی می‌دانم.»
وی در این مدت کوشید تا نمایش نامه‌ای بنویسد با مضمون «نتیجه ی معاشرت یک نفر اعیان با یک نفر شاعر» (۱۷) که نتوانسته بود برای آن بازیگرانی پیدا کند و سرانجام به استفاده از تعزیه‌خوانان رضا داد و با خرج سکه ی نقد (۱۸) بر موانع غلبه کرد و به مقصود نایل شد. «بدین‌سان نخستین نمایش تئاتر در کرمان برگزار شد» و با نمایش آن ... چهار تومان عاید صنعتی‌زاده شد. لیکن، علما که از این جریان به خشم آمده بودند بی‌کار ننشستند و شکایت به نزد حاکم بردند که «چنین ننگی در دارالایمان باورنکردنی است ...».
صنعتی‌زاده کرمان را به قصد پایتخت ترک می‌کند و در پرتو حمایت وکیلان مجلس، موفق می‌شود التزام کارمندان دولت به استفاده از منسوجات داخلی برای لباس خدمت را از تصویب مجلس بگذراند و به این منظور تجارت خانه‌ای تأسیس می‌کند و برای کارگاهش مدالی جایزه می‌گیرد.
صنعتی‌زاده، سرانجام، جزییات سرنوشت یتیم خانه را نیز شرح می‌دهد و می‌گوید که پدرش، در پرتو سخت کوشی خود، توانست این موسسه را، به‌ویژه با سازمان دادن تدریجیِ کارگاه بافندگی، بر پایه‌ای مستحکم استوار سازد. از جمع یتیمانی که با این اقدام نجات یافتند، اکنون دو تن بورسیه ی دولت ایران در فرانسه و بلژیک‌اند. به علاوه، ما گزارش چاپی بسیار جالبی از یتیم خانه ی کرمان دریافت کرده‌ایم که نمونه ی درخشانی است از آن چه با ابتکار بلندنظرانه و روشن‌بینانه، با وجود همه ی موانع، می‌توان انجام داد.
اطلاع ما از شرح احوال آریان‌پور کاشانی به مراتب کم ذتر است. همین اندازه می‌دانیم که او تحصیلاتش را در کالج آمریکایی تهران گذراند و در همان دوران تحصیل، علاقه ی شدیدی به شعر نشان داد. ماشاالله خان، پدرش، از میهن‌دوستان معروف، در زمان کابینه ی وثوق‌الدوله به قتل رسید. نخستین کتاب آریان‌پور سگ باوفا نام دارد. وی همچنین‌ رُمان سیِنکیویچ (H. Sienkiewicz) لهستانی به نام Quo Vadis کجا می‌روی؟ را به فارسی ترجمه کرده است.
تربیت فکری این نویسنده کاملن با صنعتی‌زاده تفاوت دارد.
نویسنده ی داستان مانی نقاش، از همان فصل نخست، قهرمان اثر را به ما می‌شناساند که از پدرش، فاتاک، جدا می‌شود و، به همراهی نوکر باوفایش، لیبای، سفری دراز در پیش می‌گیرد. مانی، در این سفر به نزد عموی خود، بابا شمعون، موبد زردشتی در دیر مِنِسا نزدیک بابل، می‌رود که قرار است کشورهایی را که باید به آن ها سفر کند به او معرفی نماید. مانی، در راه، دختر جوانی به نام زهیدا را از چنگ راهزنان رها می‌سازد و او را با خود به نزد عمویش می‌برد. بابا شمعون به او توصیه می‌کند که برای آموختن نقاشی به چین برود. در همین اوان، به فرمان دهیِ شاه زاده هِرمیداس، تدارک لشکرکشی به امپراتوری چین صورت می‌گیرد.
بدین‌سان، پیرنگِ داستان شکل می گیرد و در دو سطح به گردش در می آید. یکی در سطح عاطفی که در آن می‌بینیم عشق مانی و زهیدا، که اوضاع و احوال آنان را از یکدیگر جدا ساخته و گرفتار ماجراهای گوناگون کرده است، سرانجام با چیرگی بر موانع بسیار، به پایان خوش می‌رسد. دیگری در سطح تاریخی که در آن، با افکار مانی آشنا می‌شویم و با پیشرفت سریع او در آموختن نقاشی در چین و همچنین پیدا کردن گنج در صحراهای ترکستان ـ که آن را به شاپور واگذار می‌کند و شاپور به جایش تعهد می‌کند که به آیین او درآید و آن را، به عنوان دین عالم گیر، به جهان تحمیل کند.
این است چکیده ی اثر که بسیار در هم تنیده و سرشار از حوادثِ دور از انتظار است. در این رمان، در کنار جنگ با چین، ما شاهد جنگ با والِریَن، امپراتور روم، نیز هستیم که به مقتضای پیرنگ، از واقعیات تاریخی سخت تخلّف شده است. از جمله نقل شده است که شاپور، با رایزن نزدیک و در عین حال بَدَل خود، اسفندیار، برای کار اکتشافی به قسطنطنیه می‌رود که فیروزِ خیانت کار، وزیر سابق او، در آن به سر می‌برد. این مرد، که وابسته به اشکانیان است و به امپراتور چین پناهنده شده، به قسطنطنیه آمده، تا اتحاد با چین را به ضدّ ایران به والِریَن پیشنهاد کند. فیروز شاپور را لو می‌دهد و والِریَن به خیال خود او را در قفسی محبوس می‌سازد. اما آن کس که مزدوران والِریَن بر او چنگ انداخته‌اند شاپور نیست بلکه بدل او، اسفندیار، است. با این حال، والِریَن، همراه با اسیر بلند پایه اش، به جنگ با ایران می‌رود و گندی شاپور را محاصره می‌کند.
به دلیل مهارت روایتگر، همه چیز به خوبی و خوشی پایان می‌گیرد. زهیدا، که به دست مانی نجات یافته، در این  داستان، در قبضه تسلط عشق، زور و قوت کم‌نظیری از خود نشان می‌دهد و پیروزمندانه دو شیر را از پای در می‌آورد و بر کلید گنجی که به گردن یکی از آن دو آویخته است دست می‌یابد. وی را در جست‌وجوی مانی، زمانی در خانبالغ می‌بینیم که در آن، هر چند محبوب خود را باز نمی‌یابد، ولی شاه زاده هرمیلاس را نجات می‌دهد.
بازهم اوست ـ و در این جا باز به شاپور می‌رسیم ـ که به کمک بابا شمعون و دیگر موبدان، که به‌صورت بدلیِ خنیاگر در آمده‌اند، در اردوی رومیان و والِریَن رخنه می‌کند و اسفندیار را نجات می‌دهد و والِریَن را به جای او در قفس می‌اندازد. شاپور، همراه مانی، بر گنج دست می‌یابد و، در پایان رمان، جملگی، با مهارت تمامِ داستان‌نویس، یکدیگر را در آتشکده باز می‌یابند. خدمات زهیدا و مانی به ایران و پیوند آن دو پس از آن همه ناملایمات پاداش بسیار می‌یابد.
آقای ا. برتلس درباره ی، این رُمان چنین اظهارنظر می‌کند:
«در جنب قهرمان اصلی داستان، بار دیگر دو پادشاه را می‌یابیم: والِریَنِ ددمنش و مست و فاسد و شاپورِ، درست در نقطة مقابل او، پُرنیرو و با گرایش مردمی. چهره ی داستانیِ نمونه‌وارِ بسیار جالبی هم هست که شخصیتی فرعی است و آن مالک فئودال جوانی است که رعایای خود را بی‌رحمانه آماج ظلم و ستم می‌سازد. این چهره بی‌گمان از واقعیت زنده برگرفته شده است و تا به امروز نمونه های آن در ایران کم نیست. در این جا نیز، چنان که در دیگر رمان ها، از ماهیت موبدان، این «خرس های تن‌پرور»، پرده برداشته می‌شود که دستِ بالا، اگر شیّادانی موذی و زیان کار نباشند، طفیلی های بی‌مصرف‌اند».

 

پی‌نوشت ها:

* از "مجله ی آسیایی"، اکتبر – دسامبر ۱۹۳۳
این مقاله از «نامهی  فرهنگستان ۸/۲» برگزیده شده است.
۱-  E. Brown  (۱۹۲۶- ۱۸۶۲) شرق شناس معروف انگلیسی، صاحب آثار متعدد درباره ایران از جمله "یک سال در میان ایرانیان" (۱۸۹۲)؛ "انقلاب و جراید و اشعار ایران"؛ "تاریخ ادبی ایران" (۴ جلد).
۲-  کنستانتین ایوانویچ ( ۱۹۳۹- ۱۸۸۹)، مترجم سفارت شوروی در ایران در سالهای ۱۹۲۱- ۱۹۲۶. عضو آکادمی علوم اتحاد شوروی و انستیتوی خاورشناسی شوروی و صاحب آثاری درباره ادبیات ایرانی، از جمله "مقدمه و تعلیقات بهارستان جامی"، مقالاتی در باره خاقانی و نظامی.
۳-   Kpatkии Hoboan weи nepcn Ackoh Jiutepa typbi
۴-  مشخصات کتاب‌شناسی آن در فهرست کتاب های چاپی فارسی خانبابا مشار چنین آمده است:
دام گستران یا انتقام خواهان مزدک، عبدالحسین صنعتی‌زاده کرمانی، بمبئی ۱۲۹۹ ش. سربی؛ چاپ خانه ی شرافت، بمبئی ۱۳۳۹ ق، برگ  ۱۱۲؛ تهران ۱۳۰۳ ش، سربی، رقعی برگ  ۱۴۲
۵-  E. Berthels 

۶-  یوگنی ادواردویچ (۱۸۹۰- ۱۹۵۷)، شرق شناس روسی و متخصص در زبان و ادبیات فارسی، صاحب آثار متعدد درباره ایران و زبان فارسی از جمله "تئاتر در ایران" (۱۹۲۴م)؛ "ادبیات زبان فارسی آسیای مرکزی" (۱۹۴۸م).
۷- جلدهای دوم و سوم رمان "عشق و سلطنت" یا فتوحات کورش کبیر به نام های "ستاره لیدی" و "شاه زاده خانم بابلی" نوشته و چاپ شده است.
۸- مشخصات کتاب‌شناسی آن در خانبابا مشار چنین آمده است: داستان مانی نقاش؛ عبدالحسین صنعتی‌زاده کرمانی، تهران ۱۳۰۵؛ سربی؛ رقعی؛ برگ ۱۲۶
۹-  مشخصات کتاب‌شناسی آن در خانبابا مشار چنین آمده است: سلحشور، عبدالحسین صنعتی‌زادة کرمانی، کتابفروشی اقبال؛ تهران ۱۳۱۲ ش؛ سربی؛ برگ  ۲۱۲
۱۰-  مشخصات کتاب‌شناسی آن در خانبابا مشار چنین آمده است: عروس مِدی، عباس آریان‌پور کاشانی، بروخیم تهران ۱۳۰۸ ش، سربی، رقعی، برگ ۹۴
۱۱- مشخصات کتاب‌شناسی آن در خانبابا مشار چنین آمده است: داستان شهربانو، رحیم‌زادة صفوی، تهران ۱۳۱۰ ش، سربی، برگ های  ۱۶۹+۱۴۶+۳۱۶؛ ۱۳۲۷ ش، رقعی، ۱۵۰+۱۱۸+۲۵۰
۱۲-  خسروی کرمانشاهی، جد مادری استاد رشید یاسمی. رمان شمس و طغرا را در اوت ۱۹۰۷م در کرمانشاه در زمان شورش بختیاری ها آغاز کرد. در آن زمان، او در یکی از روستاهای اطراف شهر مخفی شده بود و از فراغت خود برای نوشتن داستان بهره می برد. این داستان در سال ۱۳۲۷ق به پایان رسید (برتلس). مشخصات کتاب شناسی آن در خانبابا مشار چنین آمده است: شمس و طغرا، محمد باقر میرزا بن محمد رحیم (خسروی کرمانشاهی) ، جلد اول، کرمانشاهان ۱۳۲۸ ق؛ سربی

۱۳-  (۱۸۸۹ – ۱۸۲۰)  Fustelde coul Angesمورخ فرانسوی و صاحب اثر معروف و بسیار مهم تاریخ مؤسسات سیاسی فرانسه قدیم (شش جلد، ۱۸۸۲-۱۸۹۲)
۱۴-  کتابچه حاجی سید محمود روحانی به نام "تسویه ی حقوق".
حاج سید محمود روحانی بنی هاشمی، که در رشت بسیار متنفذ و مورد احترام بود و از این شهر به وکالت مجلس مؤسسان (۱۳۰۴ش) و مجلس شورای ملی (دوره ی هفتم ۱۳۰۷ش) انتخاب شد، جد مادری دکتر عنایت‌الله رضا و داماد حاجی ملا محمد خمامی، یار نزدیک شیخ فضل‌الله نوری بود. در بازگشت از عتبات به سال ۱۳۲۳ ش، در قزوین درگذشت و در نجف در مقبره ی خانوادگی به خاک سپرده شد.
نسخه‌ای از کتابچه ی "تسویه حقوق" در ۲۸ صفحه را اخیرن دکتر عنایت‌الله رضا، نوه ی دختری نویسندة آن، در میان انبوه کتاب‌های تازه‌وارد مرکز دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی (تهران) بازشناخته و تصویری از آن را در اختیار دکتر عبدالکریم گلشنی گذاشته و ایشان آن را عینن با مقدمه‌ای حاوی شرح حال بسیار مختصر نویسنده و همچنین عکس او در شماره ۶ سال چهارم (بهار و تابستان ۱۳۸۵) مجله "ره‌آورد گیل" منتشر کرده‌اند. این سند قانونی پُرارزش که به تصویب اعضای انجمن ولایتی گیلان نیز رسیده است، از آگاهی کامل تهیه‌کننده ی آن به اصول و فروع و زوایای روابط مالک و زارع و رسم و عرف محلی در گیلان آن زمان و تجربه ی عمیق او حکایت می‌کند.
کتابچه مشتمل است بر مقدمه‌ای کوتاه و سه فصل به شرح زیر: فصل نخست، در حقوق مالک به رعیت شامل سه قسم (حق مالک بر رعیت مستأجر در ۳۰ ماده؛ حق مالک بر رعیت مناصفه‌کار در ۱۸ ماده؛ حقوق مشترک مالک بر عموم رعایا اعم از مستأجر و مناصفه کار در ۱۹ ماده)؛ فصل دوم، حقوق رعیت بر مالک در ۲۱ماده؛ فصل سوم، حقوق مالکین هر یک به دیگری در ۱۰ ماده.
کتابچه با نام خدا و آیه های ۳۳ و ۳۴ و ۳۵ از سوره یس که مضمون آن ها با موضوع سند مناسبت تام دارد آغاز و با عبارت زیر ختم می شود:
«آن چه در این کتابچه ذکرشده ممکن است که به اقتضای وقت بعد از چندی تغییر و تبدیل نماید با امر مهمی از نظر محو شده باشد به وسیلة روزنامة انجمن محترم ملی گیلان ابلاغ و اعلام می‌شود فی شهر رمضان المبارک قوی ئیل ۱۳۲۵ محمود الحسینی. کتابچة "تسویة حقوق" رشت خیابان ناصریه در مطبعة عروة‌الوثقی جناب آقا یحیی تاجر رشتی زید مجده به طبع رسید ـ شهر رمضان المبارک هزار و سیصد و بیت و پنج سنة ۱۳۲۵ قیمت یک نسخه یک تومان است.»
غلط هایی عمومن چاپی در تصویر این سند به نظر رسید به شرح زیر (ضبط درست داخل پرانتز): برگ ۱ المینة (الْمَیتَة)، فاخرجنا (وَاَخْرَجنا)، و منه (فَمِنْهُ)، از قبل (از قبیل)؛ برگ ۶ پله (پیله)؛ برگ ۷ مزنه (مظنه)؛ برگ ۹ مصامحه (مصالحه)؛ برگ ۱۶ درز آید از (در زاید از)؛ برگ ۱۸ گوج (کوچ)؛ برگ ۱۹ مصامحه (مسامحه)؛ برگ ۲۰ذرع (زرع)؛ برگ ۲۳ وارث (ورّاث).
ضمنن واژه‌ها و اصطلاحاتی محلی یا منسوخ در سند به کار رفته که به تر می‌بود برای استفاده ی ناآشنایان، معنی شود. مثل پاپیروس، عباسی، مرابعه، تخم جو، وادخ، رجا، بحرین، پاکچین، درز برنج، اریا، رمش، ورجینه، اسطلخ، ایلجار، کندوج، کروج، توسه، آزاد (درخت)، فاکون، لیغ، نوبین.
۱۵-  از این پس کلمات و عباراتی که با حروف سیاه در ترجمه آمده‌اند جملگی در متن اصلی به زبان و خط فارسی نقل شده اند.ـ مترجم.
۱۶-  شرح ماجرا در زندگی نامه ی صنعتی‌زاده به این شرح گزارش شده است: «روزی این تهی‌دستی مانند عفریتی مهیب سر از گریبان ما در آورد به نوعی که به اندازة آن که وجهی برای خرید نان لازم داشتیم در بساط نبود. نزدیک ظهر [پدرم] مرا صدا زد و یکی از همان چرخ های آهنی که برای سه چرخه‌ای ساخته بود نشان داده گفت این چرخ را ببر بازار درب دکان آهنگری بفروش و پولش را بیاور تا نان بخریم. با این که ده سالی از سنّم بیش تر نمی‌گذشت، به قدری این عمل از برای من شاقّ بود که همیشه از یادآوری آن ساعت ناراحت می‌شوم. به زحمت آن چرخ را در کوچه‌ها حرکت می‌دادم و غصه و اندوه گلویم را فشار می‌داد. همین که به دکان آهنگری رسیدم، آهنگر با استهزا آن چرخ را به قیمت خیلی نازلی یعنی از قیمت آهن هم ارزان‌تر خرید و وجه مختصری را که او داد صرف خرید قرص نان شد که به خانه آوردم.» (صنعتی‌زاده کرمانی، روزگاری که گذشت، چاپ خانه گیلان، اسفند ۱۳۴۶، برگ ۷۰). ـ مترجم.
۱۷-  شرح مطلب در "روزگاری که گذشت" چنین آمده است: «چون چند دفعه به تئاتر رفته و از تماشای بازی‌کنان بسیار خوشم آمده بود، نخست به این فکر افتادم پیسی را بنویسم که کمدی باشد و بالاخره این کار را انجام دادم و نام پیس را "نتیجة معاشرت یک نفر اعیان با یک نفر شاعر" گذاردم.» (برگ ۱۴۷).ـ مترجم
۱۸- در "روزگاری که گذشت" آمده است: «اولین کار مشکل تربیت بازی کنان بود و چون به هرکس گفتم حاضر نشد هنرپیشه باشد، خیالم به این رسید که دست به دامن تعزیه‌خوان‌ها شده، با وعده و نوید و پول، آن ها را که واقعاً در هنرپیشگی با سابقه بودند راضی کنم.» (برگ۱۵۴).ـ مترجم.

تاریخچه کتاب و کتابخانه در عهد باستان

از خرابه های شهرهای باستانی سومریان چنین برمی آید که سومریان در حدود 2700 سال پیش از میلاد کتابخانه های شخصی ، مذهبی و دولتی بر پا کرده بودند، مشهور است که کتابخانه « تلو» مجموعه ای متجاوز از 30000 لوحه گلین داشته است ، تمدن سومریان از 3500 سال پیش از میلاد پا گرفت و در عهد طلایی « اور » شکوفا شد .

مورخان سومری ثبت تاریخ جاری و باز سازی داستان گذشته شان را آغاز کردند . کهن ترین نظام نگارش شناخته شده « خط میخی » است و اعتبار سومری ها به سبب ابداع این خط و خدمت بزرگ آنها به بشریت است.

برای نوشتن از قلم فلزی و تیزی ( به شکل میخ ) استفاده می کردند و بر موادی چون گل نرم، عاج یا چوب می نوشتند. برای این منظور کاتبانی تربیت شده وجود داشتند و پس از نوشتن گل نرم را می پختند تا سخت شود قطعات گل پخته به صورت لوحه ، نخستین کتابهایی است که تا کنون کشف کرده اند . چون لوحه هایی ابزار ثبت اطلاعات تجاری ، آثار مذهبی شامل دعا ها ، مناسک، علائم جادویی، افسانه های مقدس و حکایات و روایات قومی و ملی بودند.

می بینیم که برای این لوحه ادبیات ، اندیشه های اجتماعی، سیاسی و فلسفی خود را حفظ کرده اند و در میان مواد حفاری شده از خرابه های شهرهای باستانی سومری لوحه هایی وجود دارد که قطعات ادبی هزاران سال کهنتر از ایلیاد در آنها نقش بسته است.

سو مریان کهنترین ادبیات شناخته شده انسان را تدوین کردند( موکهر جی،1375،ص81) از تمامی متونی که بر گل یا مواد مناسب نگاشته است و تاکنون به دست آمده در میابییم که 95 در صد این متون به امر بازرگانی ، اداری و حقوقی ارتباط دارند .

فرهنگ سومری برای مدتی بیش از 1500 سال یعنی از نیمه هزاره چهارم تا آغاز هزاره دوم پیش از میلاد بر سرزمین« رافدین» سیطره داشت. در ازای این تاریخ ، نویسندگان سومری توانستند شمار بسیاری از متون را در مو ضوعات مختلف و در نسخه های متعدد به نگارش در آورند . برخی از افسانه های رایج مانند داستان « دلاور ناکام گیلگمشن » در نسخ های فراوان و روایت های گوناگون به جا مانده است .(استیویچ1373ص26) .

سومریان این گل نوشته ها را در معابد یا کاخهای سلطنتی یا مدارس حفظ می کردند( همان 1373ص 27) در حقیقت سومریان نخستین کسانی بودند که این دستاوردها را به این هدف روشن یعنی حفظ آن برای نسلهای آینده ثبت کردند. به عبارت دیگر سومریا ن کسانی بودند که به کتاب نقشی اختصاص دادند که تا به امروز با آن در ارتباط است . بدین معنا که دستاوردهای فرهنگی و فناوری انسان را پاس دارد و پاسخگوی اهداف قانونی و آموزشی و دیگر نیازهای روزانه او باشد. ( همان1373،ص 29).

پس از سومریان به تمدن بابلیان می رسیم . بابلیان نوشتن خط میخی و همه دانشهای ریاضی و ستاره شناسی و غیره را از سومریان آموختند . کتابخانه هایی در معابد و قصرها وجود داشتند و یکی از مهمترین و بهترین نمونه های آنها کتابخانه « بورسیپا » بود که یکی از شاخصترین کتابخانه های عصر باستان بود. از مهمترین آثار باقیمانده از تمدن بابلیان می توان « قانون حمورابی» را نام برد.( همان1373،ص31،30) .


کتابخانه های آ شوریان


پادشاهی آشوریان همزمان با فرمانروایی بابلیان بود. مشهور است که کتابداری به منزله یک پیشه به آن دوران باز می گردد . آشور بانیپال که از سال 626 تا 668 پیش از میلاد می زیست ، نخستین مفسر کار کتابداری در نظر گرفته می شود وی در شهر نینوا کتابخانه ای بزرگ تأ سیس کرد و کاتبانی را به کتابخانه بورسیپا گسیل داشت تا لوحه های گلی را استنساخ و نوشته های موجود در آنجا به کتابخانه نینوا منتقل کنند.( یتز،1989ص4) .

«آشور بانیپال » را باید به حق کتابدار پادشاه باستانی تاریخ تمدن نامید. در تاریخ کتابخانه برای نخستین بار در کتابخانه نینوا به فهرست بر می خوریم . لوحه ها با نظمی منطقی بر حسب مو ضوع یا نوع مرتب شده و هر یک نشانه شناسایی داشت و سیاهه محتوا هر اتاقک یا حجره که بر سر در آن کنده کاری شده بود در فهرست نیز مندرج بود . کتابخانه آشور بانیپال در نینوا تصویر کم و بیش کاملی از رشد و پیشرفت نگارش و شکل و شیوه نگهداری میراث انسانی در فرهنگ سومری ، بابلی و آشوری را طی ادوار آغاز تاریخ در اختیار می گذارد .

« گیتز» در همین ارتباط اظهار می دارد که اگر سهم سومریان در تمدن بشر اختراع خط و نگارش و سهم بابلیان قانون بود ، عطیه آشوریان به آیندگان کتابخانه سازماندهی شده به شمار میرود. پس از مرگ آشور بانیپال کتابخانه به حیات خود ادامه داد تا اینکه در سال612 پیش از میلاد (میدی کیازاس) نینوا را تخریب کرد و پس از آن شهر تجدید بنا نشد . به همین دلیل باستان شناسان توانستند باقیمانده کتابخانه آشوریان را به همان شکلی که سربازان میدی ترک کرده بودند کشف کنند. ( استیویچ 1373ص 42).


مصریان


تمدن باستان مصریان همزمان با تمدن های سومریان و بابلی و آشوریان شکوفا شد اما کار مصریان از نظر شکل کتاب و مواد نوشتنی با آنها تفاوت بسیار داشت. ماده نوشتنی آن برگ « پاپیروس» بود . از قلم مو مانندی به منزله ابزار نگارش استفاده می شد و شکل کتاب آنها طومار پاپیروس نام داشت و نگارش آنها به خط تصویری ( هیروگلیف) انجام می گرفت ( موکهرجی 1375ص 82) .

مصریان خود کتاب را چنان بزرگ می داشتند که گویی آن را می پرستیدند . برای مثال در یکی از متون دیدگاه ژرفی را پیرامون ارزش در سخن نگارش یافته می خوانیم :« انسان می میرد و جنازه او به خاک تبدیل می شود و همه همروزگاران او چهره در نقاب خاک می کشند و این کتاب است که یاد او را از زبانی به زبان دیگر انتقال می دهد . نگارش سودمند تر از یک خانه ساخته شده با یک صومعه در غرب یا از یک قلعه شکست ناپذیر یا یک بت در یک معبد است».(1373ص53)

طومارهای پاپیروس معمولا در کوزه دهان گشاد ( خم) گلی یا استوانه های فلزی دارای نشانه های شناسایی نگهداری میشد. قدیمی ترین کتاب مصری و مشهور ترین کتاب عالم به نام « پاپیروس پرس» که قبل از سال 2880 پیش از میلاد به نگارش در آمد ، اکنون در کتابخانه ملی پاریس نگهداری می شود. ( موکهرجی، 1375، ص83) .

در پرتو آب و هوای بسیار مناسب مصر ، بسیاری از طومارهای پاپیروس بویژه در گورستانها و بقایای معابد و حتی در خانه های شخصی محفوظ مانده است. کتاب نگارش یافته به ورق پاپیروس در مصر شکل طومار داشت( استویچ 1373 ص55).

به نظر میرسد تنها نوشته هایی که به تعداد فراوان در مصر استنساخ می شد و به معرض فروش می آمد مرده نامه ها بود . مرده نامه عبارت بوده است از مجموعه هایی با متون مختلف که به سحر و جادو مربوط می شد و از آنها انتظار می رفته است که آسایش مدفون را در گور تامین نماید. (همان،ص55)

زیباترین نمونه های این مرده نامه ها به نقاشیهای رنگارنگی زینت یافته بود که مناظری از زندگی انسان مدفون شده را در گور نشان می داد . بسیاری اوقات گفته می شود که این مرده نامه ها کهن ترین نگاشته های مصور در جهان هستند . این مرده نامه ها از سوی کاهنان نوشته می شد. آنها در نسخه هایی که برای فروش در بازار فراهم می آوردند جایی را خالی می گذاشتند تا در آن نام شخص متوفا را بنویسد. نسبت مرده نامه به کل کتابها در مصر95% بود.( همان ،ص57).


کتابخانه اسکندریه


شاید بتوان بزرگترین دستاورد تاریخی کتابخانه دوران باستان را تاسیس کتابخانه اسکندریه مصر دانست . میان کتابخانه ها ی نینوا و اسکندریه شباهتهای قابل ملاحضه ای وجود دارد ، هر دو نهادهایی با ویژگی جهانی بودند که شاهزادگان حاکم آنها را بنیاد نهادند هر چند اختلافات زیادی میان مواد نوشتنی و شکل کتاب آنها به چشم می خورد . در نینوا لوحه های گلی و در اسکندریه طومارهای پاپیروس وجود داشت و چهار قرن میان بر پایی آنها فاصله بود .

سابقه تشکیل کتابخانه اسکندریه به زمانی بر می گردد که اسکندر بر مصر تسلط یافت و دستور داد تا در کنار رود نیل شهری بزرگ به نام اسکندریه ایجاد کنند ، به دلیل علاقه فراوان وی به کتاب و هنر، بسیاری از عالمان و دانشمندان در آنجا جمع شدند . پس از مرگ اسکندر بطلمیوس اول جانشین وی شد و دستور داد تا بزرگترین کتابخانه آن زمان در اسکندریه ساخته شود در آنجا دو کتابخانه به وجود آمد اولی در ناحیه ای به نام« موزه» که حدود200 هزار طومار پاپیروس داشت به عنوان بخش اساسی آکادمی دانشمندان و با حمایت بطلمیوس اول ساخته شد. مشهور است که هر کشتی ای که در بندر اسکندریه لنگر می انداخت کتابهای داخل آن را به کتابخانه برده و پس از استنساخ از روی آن به داخل گشتی بر گردانده می شد. در هنگام حمله و تسلط رومیها ، این کتابخانه حدود 700 هزار طومار پاپیروس داشت که از سراسر جهان گردآوری وبه زبانهای مصری ، لاتین و دیگر زبانها نوشته شده بودند- دومین کتابخانه در اسکندریه در ناحیه« سراپیوم » که بطلمیوس سوم آن را ایجاد کرده بود در معبد« سراپیس» قرار داشت که در حدود100 هزار طومار پاپیروس داشت.( مزینانی 1379ص98) .

از زمان سقوط اسکندریه تا کنون از نظر اندازه چنین مجموعه ای حتی در فرهنگ غربی یا در دوره فرهنگی هم تکرار نشده است . کتابخانه های اسکندریه نظر مردان مشهور تاریخ را به خود جلب نمودند . در میان کتابداران آن می توان از« دمتریوس، زنودوتوس، اراتوستن، آپولونیوس، کالیما خوس» و بلند مرتبگان دیگر را نام برد.

روشن است که کتابداران اسکندریه دانشوران بزرگی بودند و کتابداری کار فرعی آنها به شمار می آمد . آنها به گرد آوری کتابها و منابع اصیل می پرداختند ، آنها را فهرست نویسی می کردند و به تهیه « کتابشناسی ها» دست می زدند. همچنین ویرایش کتابها ، ترجمه آنها، نوشتن ادبیات و آثار خود و سرپرستی مرکز کتابت را نیز بر عهده داشتند . به قولی در تاریخ کتابداری زمانی بود که کتبداران از بیشترین حرمت و احترام بر خوردار بودند . افرادی بسیار مقتدر و متولیان آموزش به شمار می آمدند. برای مشاهده اوج این دوران باید به عزت اسکندریه باستان اندیشید ( موکهر جی 1375ص84) .

کتابخانه موزه را 47 سال قبل از میلاد مسیح « ژولیوس سزار» رومی به آتش کشید. کتابخانه سراپیوم نیز تحت سلطه « تئو دوسیوس کبیر» 395 سال بعد از میلاد که بسیاری از معابد بت پرستان را ریشه کن کرد از بین رفت. به هر حال آنچه از کتابخانه های اسکندریه باقی مانده بود پس از فتح مصر به وسیله مسلمانان به طور کلی ازبین رفت.( 1379ص 99)

تاريخچه اي كوتاه بر صنعت نشر در ايران

صنعت نشر كتاب در ايران (كه با صنعت نشر روزنامه تفاوت دارد)، بدون آنكه بخواهيم وارد جزئيات امر شويم، به‌طوركلي قدمتي صد ساله دارد و مركزيت آن هم در پايتخت محسوس است.

اين امر تقريباً در تمام كشورهاي ديگر نيز مصداق دارد و پايتخت كشورها مركز تمركز ناشران است. (تنها تفاوت در آمريكاست كه شهر نيويورك مركز كليه ناشران مهم اين كشور است).

نسل اول ناشران ايران، گرچه به‌طور عمده در نواحي بازار و تيمچه حاجب‌الدوله و بازار بين‌الحرمين و خيابان ناصرخسرو كار خود را شروع كردند، اما به علت گسترش شهر تهران، كتابفروشي‌هاي خود را به خيابان شاه‌آباد و خيابان نادري < خیابان جمهوری اسلامی > و بعدها به مقابل دانشگاه نيز توسعه دادند.

يكي از نام‌هاي مشهور نسل اول ناشران ايران، «علمي»‌ها هستند: ميرزا علي‌اكبرخان خوانساري، جد «علمي»‌ها، در خوانسار به پيشه كتابفروشي اشتغال داشت. او به تهران مي‌آيد و در تيمچه حاجب‌الدوله كتابفروشي داير مي‌كند. پسر او، ميرزا محمد اسماعيل، ابتدا با پدر، سپس به‌طور مستقل در خيابان ناصريه (ناصرخسرو بعدي) دكاني باز مي‌كند و به فكر چاپ و نشر مي‌افتد.

در اين زمان به او خبر مي‌دهند كه روس‌‌ها در مشهد، قصد فروش چاپخانه‌اي را دارند. ميرزا محمد اسماعيل (كه حالا حاجي هم شده است) به مشهد مي‌رود و يك دستگاه ماشين چاپ سنگي با لوازم آن را خريداري مي‌كند و با خود به تهران مي‌آورد و شروع مي‌كند به كار چاپ كتاب.

حاجي محمد اسماعيل پنج پسر داشته است: حاجي محمدعلي، حاج محمدحسن، محمدجعفر، عبدالرحيم و علي‌اكبر كه همگي با نام خانوادگي «علمي» شناخته مي‌شوند.

انتشارات علمي، نام يكي از پركارترين و مشهورترين ناشران نسل اول صنعت نشر كتاب در ايران است. (چاپخانه متعلق به حاج محمدعلي در باغچه عليجان كوچه خدابنده‌لو قرار داشت كه تقريباً تمام كارهاي چاپي آنها را انجام مي‌داد).

اينان نخست در بازار و خيابان ناصرخسرو و بعدها در خيابان شاه‌آباد و سپس مقابل دانشگاه به تأسيس كتابفروشي پرداختند و زير نام‌هاي علمي و «انتشارات جاويدان» به كار خود ادامه دادند.

شادروان نصرالله صبوحي ـ كه من ايشان را چند بار در زمان حياتش ديدم ـ بنيانگذار «كتابفروشي مركزي» بود و انتشارات خود را زير همين نام منتشر مي‌كرد و كتابفروشي او هم در خيابان ناصرخسرو قرار داشت. (ايشان، پس از تأسيس اتحاديه ناشران و كتابفروشان تهران، يكي از رؤساي اوليه اين اتحاديه بود).

شادروان محمد رمضاني، انتشارات كلاله خاور را داشت. (كتابفروشي «كلاله خاور» نخست در ابتداي لاله‌زار قرار داشت و بعد به خيابان شاه‌آباد نزديك كوچه سيدهشام و بعدها به خيابان اكباتان منتقل شد). او هم از پيشگامان نسل اول ناشران ايران بود.

هم ايشان «نخستين نشريه ادواري خاص و مستقل در زمينه كتاب» را به نام فصلنامه كتاب (در 64 صفحه) در فروردين 1311 (يعني 72 سال پيش) منتشر كرد. (از اين فصلنامه فقط چهار شماره منتشر و انتشار آن متوقف شد).

ايشان بعدها جزوه‌هاي هفتگي «افسانه» را منتشر كرد (در 8 تا 16 صفحه) كه در آنها ادبيات جهان و برخي از آثار فارسي معرفي مي‌شد. جزوه‌هاي «افسانه» بخش مهمي از فعاليت‌هاي فرهنگي ايران بين سال‌هاي 1300 تا 1310 را نشان مي‌دهد.

شادروان ابراهيم رمضاني (انتشارات ابن‌سينا)، شادروان حسن معرفت (كانون معرفت)، شادروان عبدالغفار طهوري (كتابخانه طهوري)، زوار (كتابفروشي زوار)، عبدالرحيم جعفري (انتشارات اميركبير)، جواد اقبال (انتشارات اقبال)، محمدي (كتابفروشي محمدي)، برادران مشفق (بنگاه مطبوعاتي صفي‌عليشاه)، محمود كاشي‌چي (انتشارات گوتنبرگ)، يهودا بروخيم و اسحق بروخيم (انتشارات بروخيم) و چند نام ديگر كه اكنون در خاطر من نيست، نسل اول ناشران ايران را به وجود آوردند كه هنوز هم برخي از بنگاه‌هاي انتشاراتي آنها در صحنه‌هاي صنعت نشر كتاب ايران به فعاليت‌هاي خود ادامه مي‌دهند. (البته خواننده اين سطور توجه دارد كه من فقط به صنعت نشر كتاب در بخش خصوصي مي‌پردازم و سازمان‌هاي دولتي و نيمه دولتي از بحث من خارج است. گرچه، از نظر زماني، انتشارات دانشگاه تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب و مؤسسه انتشارات فرانكلين در دايره همين نسل اول مي‌گنجند).

نسل اول ناشران ايران را مي‌توان نسل خانوادگي و موروثي تلقي كرد كه كار نشر كتاب به‌طور سنتي از پدر به پسر يا برادر منتقل مي‌گشته است. اين نسل از ناشران، با آنكه از عاشقان كتاب بوده‌اند و في‌الواقع به اين كار عشق مي‌ورزيده‌اند، اما صاحبان و بنيانگذاران اين نسل به گروه «فرهيختگان» تعلق نداشتند. (في‌المثل، علي‌اكبر علمي كه صاحب «بنگاه علي‌اكبر علمي» بود، خواندن و نوشتن نمي‌دانست). اينان هيچكدام با زبان‌هاي خارجي آشنايي نداشتند و آثاري را كه منتشر مي‌كردند، از طريق مترجمان دريافت مي‌كردند كه لزوماً از بهترين ترجمه‌‌ها نبود. (يكي از همين ناشران نسل اول، في‌المثل، داستاني از يك نويسنده ايراني دريافت مي‌كند، اما آن را براي چاپ مناسب تشخيص نمي‌دهد. اين ناشر به نويسنده مي‌گويد بهتر است كه او يكي از آثار اشتيفن تسوايك را كه آن روزها هواخواه بسيار داشته است، ترجمه كند. در اين صورت، او حتماً آن را چاپ خواهد كرد. نويسنده پس از چند ماه، همان داستان فارسي خود را، با تغيير نام‌هاي فارسي به آلماني، به ناشر تحويل مي‌دهد و اين نوشته به نام «عشق‌‌هاي اشتيفن تسوايك به قلم خودش» چاپ مي‌شود. به اين ترتيب، از اين نويسنده اطريشي، در ايران، يك كتاب افزون بر كتاب‌هايي كه او در سرزمين مادري خود چاپ كرده، منتشر شده است.*

]اين كتاب نوظهور، «عشق اشتيفن تسوايك» به قلم خودش، ترجمه حسين مسعودي خراساني است كه كانون معرفت آن را در سه مجموعه صد كتاب بزرگ از صد نويسنده بزرگ جهان منتشر كرد. اين جزئيات را مديون نادر نادرپور هستم كه حالا آن را به پانويس بالا اضافه مي‌كنم[.

نسل اول ناشران ايران، تا پيش از 1300، تنها 10 مؤسسه انتشاراتي و در ميان سال‌هاي 1301 تا 1310، جمعاً 16 مؤسسه انتشاراتي را در ايران تأسيس كرده‌اند.

در دهه 30 و 40 و 50، به تدريج نسل دوم ناشران ايران، پا به عرصه صنعت نشر كتاب مي‌گذارد. اين نسل، نسلي است كه صفت «فرهيختگي» در مورد اكثر آنان مصداق دارد. اينان با زبان‌هاي خارجي آشنا هستند، برخي از آنها نويسنده و مترجم و منتقد ادبي هستند و بر روي هم برآنند تا خون تازه‌اي را وارد صنعت نشر كتاب كنند.

در نسل دوم ناشران ايران، كار نشر از پدر به پسر نمي‌رسد و رويكرد اينان به امر نشر كتاب، موروثي نيست. نام‌هايي چون انتشارات نيل، زمان، آگاه، مرواريد، خوارزمي، روزن، سپهر، توس، دنيا، بامداد، دهخدا و ديگران را كساني بنياد گذاشتند كه اين شغل به صورت موروثي در خانواده آنان رواج نداشت.

فرهيختگي و آگاهي درباره ادبيات مدرن، انگيزه آنان در تأسيس چنين مؤسساتي بود كه برخي از آنها حتي به صورت شركت سهامي و با سهام سهامداران، پا به عرصه وجود گذاشتند. (مثل مؤسسه انتشارات خوارزمي يا شركت انتشار).

هرچه نسل اول به ادبيات كلاسيك فارسي و متون مذهبي گرايش داشت، نسل دوم نماينده ادبيات مدرن فارسي و ادبيات مدرن جهان بود. با دو استثنا يعني بنگاه ترجمه و نشر كتاب و مؤسسه انتشارات فرانكلين ـ كه سهم عمده‌اي در نشر ادبيات مدرن جهاني در ايران داشته‌اند ـ بيشترين سهم چاپ آثار مدرن فارسي و غير فارسي مديون نسل دوم ناشران كتاب در ايران است.

كليه آثار سارتر و كامو و به‌طوركلي قلمرو ادبيات متعهد و آثار اگزيستانسياليستي و نمايشنامه‌هاي مدرن و آثار همينگوي و فالكنر و اشتاين‌بك و موج ادبيات نو اروپا و آمريكا، توسط اين ناشران در دهه‌هاي 30 و 40 و 50 به دست خوانندگان مشتاق خود رسيده است.

سهم اين ناشران در پيشبرد شعر نو در ميان خوانندگان فارسي زبان ـ چه در ايران و چه در كشورهاي فارسي زبان ديگرـ، اظهر من الشمس است. (در نيمه دهه پنجاه، تعداد ناشران نسل اول و نسل دوم در سال 1355 به رقم 127 ناشر در تهران و 56 ناشر در شهرستان‌‌ها مي‌رسد).

با انقلاب 1357 نسل سوم ناشران پا به عرصه وجود مي‌گذارد. اين نسل از ناشران، جواناني هستند كه با پديده كتاب‌هاي «جلد سفيد» به بازار كتاب ملحق مي‌شوند. اينها كه اكثرشان كاركنان شاغل در كتابفروشي‌هاي نسل اول و نسل دوم بوده‌اند و در عمل از عطش جوانان به خواندن كتاب‌هاي سانسور شده و ممنوع، اطلاع دارند، با چاپ كتاب‌هاي ممنوع ـ با جلد سفيد (هم به دليل پنهان‌كاري از تعقيب حكومت و هم به دليل فرار از پرداخت حق‌التأليف به صاحبان اثر) ـ وارد عرصه نشر كتاب مي‌شوند.

بخش عمده فعاليت‌هاي انتشاراتي در ماه‌هاي اول انقلاب،در تيول اين جوانان است. يكي از آنان، با يك حركت انقلابي، حتي يكي از كتابفروشي‌هاي اميركبير را ـ كه خود در آن فروشنده بود ـ قبضه كرد و نام آن را به نام «انتشارات خلق» تغيير داد و فروشگاه را از آن خود ساخت. (بعدها كه مؤسسه انتشارات اميركبير به دست بنياد مستضعفان مصادره مي‌شود، اين فروشگاه هم از دست اين جوان خارج مي‌گردد).

با استعفاي دولت موقت و سخت‌گيري وزارت ارشاد ـ پديده كتاب‌هاي «جلد سفيد» فروكش مي‌كند، اما تعداد بي‌شماري از همين جوانان، همراه با جوانان ديگري كه جاذبه كار نشر، دامانشان را رها نمي‌كرده است، به صورت نسل سوم ـ و با داشتن جواز نشر از طرف وزارت ارشاد، پا به ميدان مي‌گذارند. نام‌هايي چون: انتشارات روشنگران، دماوند، فرزان، فرهنگ معاصر، رسا، هيرمند، كتاب‌سرا، نشر آزمون، نشر مركز، طلايه، پرواز، نشر گفتار، نشر خرم، نشر چشمه، نيلوفر، جامي، كاوش، صابرين، طرح نو، البرز، فكر روز، حديث، احياي كتاب و... و صدها نام ديگري كه همگي پس از انقلاب پا به عرصه وجود گذاشته‌اند. (تعداد ناشران براساس آمار رسمي هم‌اكنون از مرز 2500 گذشته كه بيشترين آنها متعلق به نسل سوم هستند).

اگر نسل اول ـ به دليل موروثي بودن شغل ـ و نسل دوم ـ به دليل فرهيختگي ناشران آن نسل ـ از يك نوع همرنگي برخوردارند، نسل سوم اما از اين يكرنگی برخوردار نيست. گروهي صرفاً به دليل اقتصادي و گروهي به دليل آرمان‌خواهي به اين صنعت روي آورده‌اند.

آنچه تا اينجا يادآوري كردم مربوط به ايران است.

اما نسل سوم ناشران فارسي زبان، ادامه خود را به خارج از كشور نيز كشانده است. همان شرايط و انگيزه‌هايي كه با تغيير اوضاع و احوال اجتماعي ايران، گروهي را به صحنه نشر كتاب كشانيد، گروه ديگري را ـ با يك جابجايي جغرافيايي ـ در خارج از كشور وارد اين قلمرو كرد. ناشران ايراني خارج از كشور ادامه همان نسل سوم است. تقريباً همان عوامل و انگيزه‌هايي كه باعث پديدار شدن نسل سوم در داخل ايران شد، همان انگيزه‌‌ها در خارج از كشور نيز صنعت نشر فارسي را به وجود آورده است كه عمدتاً در دو عامل اصلي خلاصه مي‌شود: آرمان‌خواهي (به معني پيشبرد اهداف سياسي، ملي، مذهبي و فرهنگي) و عامل اقتصادي (به معني قلمرو تازه‌اي كه مي‌تواند براي يك مهاجر، ممر معاشي را فراهم آورد).

نام‌هايي چون نشر باران، نشر آرش، شركت كتاب، نشر كتاب، كتاب‌سرا، نشر زمانه، نشر پازند، چشم‌انداز، نشر هنر، نشر افرا، كتابفروشي ايران، كتاب جهان، نشر افسانه، نشر نيما، انتشارات پارس، كلبه كتاب، مركز فرهنگي و كتاب نارنجستان، فرهنگ فردا، نشر ري‌را و ده‌‌ها نام ديگر به همان نسل سومي تعلق دارد كه ساقه اصلي آن در روزهاي بعد از انقلاب در ايران پا گرفت و شاخه‌اي از آن اكنون از هواي مهاجرت استنشاق مي‌كند.

تعدادي از ناشران نسل اول، زندگي را وداع گفته‌اند، برخي از آنان هنوز در ميان ما هستند، برخي از ناشران نسل دوم، روي در نقاب خاك كشيده‌اند و برخي كار نشر را رها كرده‌اند ـ و از ميان نسل سوم نيز تعداد بي‌شماري صحنه را ترك كرده‌اند. اما جالب آنكه اين سه نسل، هم‌اكنون در كنار هم و به موازات هم، در صحنه صنعت نشر كتاب حضور دارند و به تلاش فرهنگي خود ادامه مي‌دهند؛ گيرم كه تعداد نسل اول كمتر، تعداد نسل دوم بيشتر و تعداد نسل سوم بيشترين اين نام‌‌ها را تشكيل مي‌دهند.

طنز ادبی

حاضر جوابی حافظ شیرازی :

                                      امیر تیمور گوگانی وقتی حاکم شیراز بود بر اهالی آن مالیاتی مقرر داشت   

   که بپردازند . روزی حافظ به نزد امیر رفت  واظهار نداری کرد .امیر گفت کسی که مدعی است :

  اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را  

  به خال هندیش بخشم سمرقند وبخارا را

  

  این بخشندگی با آن اظهار ندامت نمی خواند . حافظ پاسخ داد :از همین بذل وبخششهای   

   بیجاست     که   چنین مفلسم .امیر را خوش آمد و او را از مالیات معاف کرد .

 

 فتحلی شاه و زنان شاعرش:

                                       فتحلی شاه روزی میان دو بانو نشسته بود به نامهای جهان و حیات 

  شاعری این چنین گفت :نشسته ام به میان دو دلبرو دو دلم 

                                    که را به مهر ببندم در این میان خجلم

  جهان گفت : تو پادشاه جهانی جهان تو را باید

  حیات گفت :اگر حیات نباشد جهان چه کار آید

  در این میان زنی به نام بقا این شعر را خواند :

   حیات و جهان هر دوشان بی وفاست   بقا را طلب کن که آخر بقاست .

 

 خواجه همام و کنیز زیبا روی :

                                        خواجه همام الدین تبریزی از غزل سرایان ولطیفه گویان قرن هشتم 

    آذربایجان است گویند شبی در دربار یکی از سلاطین حضور داشت کنیزی زیبا که نامش خورشید بود

   خواست سر شمع را اصلاح کند تا روشنی بهتر دهد که ناگاه آتش شمع دستش را سوزاند .همام فی

  البداهه خواند:

     با روی تو شمع بر فروزد عجب است     با چشم تو دیده بر فروزد عجب است

    دیدم که زشمع سوخت دستت ناگاه     خورشید که از شمع بسوزد عجب است

 

  شوخی با جامی و عاقبتش :

                                         روزی جامی شاعر بزرگ در مجلسی شعری می خواند تا به این بیت  

   رسید که:

             بس که در جان فکار و چشم بیدارم توئی   هر که پیدا می شود از دور پندارم توئی

   یکی از حاظران گفت بلکه خری پیدا شد جامی پاسخ داد : باز پندارم توئی

 

    البته این دیگر طنز نیست اما خیلی زیباست :

    در زمان فرخی یزدی رضا شاه محدودیت زیادی برای روزنامه ها و مطبوعات قرار داده بود و اجازه نمی داد کوچکترین انتقادی نسبت به وضع جامعه صورت بگیرد فرخی یزدی برای عبور از سانسور چنین شعری  سرود و در مطبوعات چاپ شد لطفا با دقت بخوانید :

    خرس خوانسار فراری شده   امسال به   کوه        سارق زلقی از    امنیت   آمد    به ستوه

  ..الغرض از ستم و جور اثری نیست که نیست   خبر این است که اینجا خبری نیست که نیست

   و واقعا هم باید گفت از ستم و جور اثری نیست   که نیست

طنز از کتاب لطائف الطوائف

لطائف الطوائف تالیف : مولانا فخرالدین علی صفی ( متوفی بسال 939 ﻫ . ق . )  واعظ  و شاعر و نویسنده شوخ طبع ایرانی پسر ملاحسین کاشفی معروف است که در ذکر لطایف و نوادر حکایات طبقات مختلف مردم نگاشته شده است  و هم او  کتاب " رشحات عین الحیات"  را  که ترجمه سلسله نقشبندیه است را در سال 909 تالیف کرده و خود مرید خواجه عبیدالله احراز نقشبندیه است . 

مرحوم شیخ محمد علی تبریزی خیابانی " مدرّس " صاحب ریحانه الادب مینویسد : " فخرالدین علی ّبن حسین کاشفی ، واعظی است معروف از اکابر قرن دهم هجرت ملّقب  بفخر الّدین و صفی الدّین که گاهی تخفیفاً صفی نیز گویند و در مساجد و منابر بوعظ مردم اشتغال داشتی، روزی در اثناء وعظ گفت که طرفدار هر کدام از سنّی یا شیعه باشم مرد دیگری را سخت وگران باشد، اینک من نه سنّی هستم و نه شیعی،

 مذهب عاشق زمذهب ها جداست        عشق اسطرلاب اسرار خداست.

                                                                                 " ریحانه الادب ج 3 ، ص 196   "

مرحوم استاد احمد گلچین معانی همچنین در مقدمه کتاب لطائف الطوائف، در اهمیت و فایده آن می گوید : " ...  اگرچه پیش از این تالیف، کتابهای بسیار در حکایات و نوادر و  وقایع بتازی و پارسی نوشته شده است ... ولی هیچیک باین سبک و سیاق و جامعیّت نیست و این کتاب که مستقلاً در باب محاضرات و مناظرات تالیف یافته، علاوه بر داشان فواید تاریخی بسیار و نکات ادبی بیشمار، مجموعه نفیسی است از لطائف و طرائف طبقات مختلفه که مولف دانشمند آن با ذوق سرشار شاعرانه و طبع دقیقه یاب و نکته سنج خویش در جمع با نثری بسیار ساده و روان که هیچگونه تکلفّی در آن بکار نرفته است ، از خود بجا نهاده و خاصّه آنچه مربوط بعصر و زمان مؤلفست از لطائف عارف جام و فرق مختلفه انام، اطلاعات و نکات ذیقیمتی است که مخصوص و منحصرست بهمین کتاب و در جای دیگر دیده نمیشود... "

 بی تردید مولف کتاب در زمان تالیف کتاب خویش،  بیشتر کتب لطائف را که پیش از او تالیف شده در دست داشته و کتاب خود را به نثری لطیف و ساده نوشته است لطائف الطوایف 14 باب دارد و هر باب دارای چند فصل است.

اینک بنا بر وعده داده شده، سیزده حکایت منتخب از کتاب مذکور  را تقدیم اهل و دوستدار ادب فارسی می کند. حکایات آمده همگی از کتاب " لطائف الطوائف"،  تالیف : مولانا فخرالدین علی صفی، با مقدمه و تصحیح و تحیشه و تراجم اعلام، بسعی و اهتمام  روانشاد استاد احمد گلچین معانی، انتشارات اقبال،  چاپ هشتم،  1378، تهران  گزینش شده است. و شماره آمده میان دو کمان در آخر هر حکایت، اشاره به صفحه کتاب بالا دارد. *

1.    عربی نزد قاضی گواهی داد، قاضی گفت : مینماند که دروغ میگویی، عرب گفت والله که دروغگوی خود را در لباس قاضی پنهان کردست، قاضی منفعل شد و گفت این سزای کسیست که تکذیب کند بندگان خدایرا بی جهتی ( 145 ) .

 2.    عربی نزد قاضی گواهی داد، مدّعی علیه خواست که گواهی او را جرح کند گفت ایقاضی این عرب زر بسیار دارد و هرگز حجّ نگزارده گواهی او میشنوی؟ با وجود اینکه تارک فرضست، عرب گفت دروغ میگویی و حال آنکه من در فلان تاریخ حجّ گزارده ام و مناسک بجای آورده، قاضی ازو پرسید که اگر راست میگویی نشان ده که زمزم کجاست؟ گفت پیرمردی با صفاست که دائم بر در عرفات نشستست، گفت ای جاهل زمزم چاهیست که ازو آب میکشند و عرفات صحرائیست بی در و دیوار، عرب گفت در آن تاریخ که من رسیدم هنوزآن چاه را فرو نبرده بودند و عرفات باغی بود که در و دیوار داشت ( 145 ).

 3.    مردی پیش قاضی بر زنی صاحب جمال دعوی کرد و گفت ایهّا القاضی حجّتی دارم کالسّراج المضیی ، یعنی همچون چراغ روشن، قاضی بآن جمیله میل کرده بود گفت: اطفا السراج فقد طلع الصّبح، یعنی بنشان چراغ را که صبح طلوع کردست( 181 )  .

 4.    زنی با شوهر نزد قاضی شد و ازو شکایت کرد و آن زن دو چشم خوب داشت و باقی چهره او بغایت زشت بود و روی خود چست بسته بود و گفت و شنید میکرد، چون قاضی آن چشمان زیبا دید، میل او کرد و شوهر زن را گفت بدین ضعیفه مظلومه چرا جفا میکنی؟ مرد میل قاضی دریافت و چادر از سر زن درکشید و روی او را برهنه کرد و گفت ایقاضی این زن با چنین رویی زشت بر من اینهمه ناز میکند، قاضی چون روی زشت او بدید گفت ایزن برخیز که چشم تو مظلومست و روی تو ظالم ( 181 ).

 5.    زنی جمیله شوهر را پیش قاضی برد و گفت زنی جوانم و شوهر بحال من نمیپردازد و شب همه شب پشت بجانب من خواب همی کند، مرد گفت ایّهالقاضی دروغ میگوید و من هر شب سه نوبت خدمت بجا می آورم و زیاده برتن قّوت ندارم ، زن گفت من بکمتر از پنج بار خرسندی نیابم و بهیچ حال از این عدد چیزی کم نکنم، قاضی گفت عجب حالیست، هیچ دعوی پیش من نیفتاد که نه مرا چیزی در سر آن بایست کرد، اکنون برای فصل خصومت شما دو بار دیگر را خود عهده گرفتم تا عدد پنجگانه تمام شود و نزاع از میان شما برخیزد، مرد گفت زهی قاضی مشفق مهربان و زهی قاضی متدیّن مسلمان( 182 )  .

6.    دو مرد پیش قاضی محمّد آمدند، یکی بر دیگری دعوی کرد که این مرد مرا گیدی (= قرمساق و دیوث← فرهنگ معین ) گفت و گواه وی چنین گواهی داد که او را زن جلب گفت، قاضی گفت این گیدی دعوی میکند و آن زن جلب گواهی میدهد، من در میان ایشان چه حکم کنم( 182 )  ؟

 7.       شخصی نزد قاضی محمّد آمد و دعوی کرد که فلان مرد مرا گفتست گه مخور، گفت غلط گفتست تو برو کار خود را باش( 182 ) .

 8.    یکی از قضاﺓ خواست که با ظریفی مطایبه کند، گفت از تو مساله ای پرسم باید که جواب بصواب گویی، گفت آنچه دانم بعرض رسانم و اگر ندانم از جناب قاضی استفاده نمایم، قاضی گفت سگی از بامی ببامی جست و بادی ازو رها شد، تعلق بصاحب کدام بام دارد؟ گفت هربام که نزدیکتر باشد، گفت هر دو بام برابر است گفت نصفی بصاحب این سرا و نصفی بصاحب سرای دیگر، گفت اگر صاحب هر دو سرا غائب باشند، گفت بیت المالست و مال غائب تعلق بجانب قاضی دارد( 299 ).

 9.    نزد قاضیی نقل کردند که در این شهر هزّالیست مقلّد که در مجالس و محافل تقلید شما را برمیاورد و آن را مادّه هزل ساخته و مردم را بآن سبب میخنداند، قاضی در غضب شد و کس به طلب او فرستاد که تازیانه زند، چون حاضر شد قاضی باو آغاز اعتراض کرد، و گفت که هی مردک ترا میرسد که هرجا رسی، مرا برآری؟ گفت لعنت خدای بر کسیکه شما را برآوردست(299 ).

 10.   شخصی جوحی را نزد قاضی برد و ده درهم برو دعوی کرد، و او منکر شد قاضی از مدعی گواه طلبید، گفت گواه ندارم، گفت سوگند ده، گفت سوگند او را چه اعتبار؟     بیت :

               هر لحظه خورد هزار سوگند دروغ               زآنگونه که در بادیه اعرابی دوغ

جوجی گفت ای قاضی مسلمان درین شهر مثل شما امینی و متدیّنی نیست چون او سوگند مرا قبول ندارد شما از قبل من سوگند خوریدتا خاطر او قرار گیرد( 299 ).

 11.  شخصی پیش قاضی آمد و بر کسی دعوی کرد، قاضی ازو گواه طلبید، مدّعی هزّالی را بگواهی آورد، قاضی ازو پرسید که هیچ مسئله میدانی؟ گفت آنقدر که شرح نتوان کرد، پرسید که قرآن میدانی؟ گفت بده قرائت، پرسید که هرگز مرده شوئی کرده یی ؟ گفت آن خود هنر آباء و اجداد منست، پرسید که چون مرده را بشوئی و کفن کنی و در تابوت نهی چه میگویی؟ گفت گویم خوش مر ترا که بمردی وجان بسلامت بردی تا ترا پیش قاضی نباید شد و گواهی نباید داد( 300 ).

 12.  ترسایی مسلمان شد، محتسب گفت تو اکنون چنانی که حالی از مادر متولد شده یی، بعد از ششماه اهل محله او را پیش محتسب آوردند که این نومسلمان نماز نمیگزارد، محتسب گفت چرا کاهل نمازی میکنی؟ گفت نه تو وقتیکه مسلمان شدم گفتی که این زمان از مادر متولد شده یی؟ از آن تاریخ ششماه بیش نگذشتست و هرگز آدم ششماهه را تکلیف نماز نکرده اند( 300 ).

 13.  ابو افرس که فرزدق نام اوست ، محتسبی را دید که در مردی آویخته و میخواست که او را تازیانه زند، که در دست او چیزی دیده بود که بان خمر پالایند، محتسب را گفت چه داری برین فقیر بگذار تا پی کار خود رود، گفت نمیگذارم که او آلت خمر پالودن همراه دارد، ابوافرس دامن برداشت و عضو تناسل بدو نمود که بیا مرا هم تازیانه بزن که آلت زناء همراه دارم، محتسب خجل شد زیرا که ازین سخن سخت تر نشنیده بود و آن فقیر را بگذاشت تا برفت(۳۰۰ ).  

                                                    **********

در تنظیم مقدمه بالا  از مقدمه کتاب " لطائف الطوائف"،  تالیف : مولانا فخرالدین علی صفی، بسعی و اهتمام  روانشاد استاد احمد گلچین معانی و نیز  کتاب مقدمه ای بر طنز و شوخ طبعی در ایران، دکتر علی اصغر حلبی، موسسه انتشارات پیک، چاپ اول، تابستان 1364 ، تهران ص ۱۵۸ و ۱۵۹ استفاده شده است.

نوروز در شاهنامه

همه ساله بخت تو پیروز باد

همه روزگار تو نوروز باد

یکی از منابع در دست که پيدايش و تسميه نوروز را از آن،  برمی گیرند، شاهنامه ی حکیم پاکزاد توس است که به نقل از مرحوم دهخدا، وی داستان  پدید آمدن نوروز را در زمان پادشاهي جمشيد می داند. فردوسی به نوبه خود این داستان را از خداي نامک و ديگر کتب و رسايل پهلوي برگرفته است. از اين داستان ها برمي آيد  که نوروز به معني روز نو و تازه است،  يعني  روزي که سال نو بدان آغاز می شود:

 به فر کياني يکي تخت ساخت                 چه مايه بدو گوهر اندرنشاخت
که چون خواستي ديو برداشتي                 ز هامون به گردون برافراشتي
چو خورشيد تابان ميان هوا                       نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد برِ تخت اوي                  فرومانده از فره بخت اوي
به جمشيد بر گوهر افشاندند                       مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فَرْوَدين                         برآسوده از رنج تن دل ز کين
بزرگان به شادي بياراستند                         مي و جام و رامشگران خواستند
چنين روز فرخ از آن روزگار                بمانده از آن خسروان يادگار.

 

حکیم توس آنجا که از آفرینش خورشید سخن می گوید، دریغش می آید از نوروز یاد نکند:

ز یاقوت سرخست چرخ کبود                                نه از آب و گرد و نه از باد و دود

به چندین فروغ و به چندین چراغ                         بیاراسته چون به نوروز باغ

روان اندرو گوهر دلفروز                                     کزو روشنایی گرفتست روز

ز خاور برآید سوی باختر                                      نباشد ازین یک روش راست‌تر

ایا آنکه تو آفتابی همی                                           چه بودت که بر من نتابی همی

او، مطلق روز و صبحگاه را  نوروز فرض کرده است

دلم بر همه کام پیروز کرد                                 که بر من شب تیره نوروز کرد

چنانکه در داستان رستم و اسفندیار،  جمله دعایش نیز همین است:

همه دشمنان از تو پر بیم باد                             دل بدسگالان به دو نیم باد

همه ساله بخت تو پیروز باد                             شبان سیه بر تو نوروز باد

چو بشنید گفتارش اسفندیار                                فرود آمد از بارهٔ نامدار

در داستان بیژن و منیژه، کیخسرو از گیو می خواهد به جستجوی بیژن بپردازد و اگر از بیژن آگاهی نیافتند، بردباری کرده تا ماه فروردین آید،  تا با جام گیتی نما او را بیابند:

به گیو آنگهی گفت بازآر هوش                        بجویش بهر جای و هر سو بکوش

من اکنون ز هر سو فراوان سپاه                     فرستم بجویم بهر جا نگاه

ز بیژن مگر آگهی یاب ما                                 بدین کار هشیار بشتاب ما

وگر دیر یابیم زو آگهی                                      تو جای خرد را مگردان تهی

بمان تا بیاید مه فرودین                                     که بفروزد اندر جهان هور دین

بدانگه که بر گل نشاندت باد                            چو بر سر همی گل فشاندت باد

زمین چادر سبز در پوشدا                              هوا بر گلان زار بخروشدا

بهرسو شود پاک فرمان ما                             پرستش که فرمود یزدان ما

بخواهم من آن جام گیتی نمای                       شوم پیش یزدان بباشم بپای

کجا هفت کشور بدو اندرا                              ببینم بر و بوم هر کشورا

و چون کنکاش آنان بی نتیجه ماند، جام گیتی نما را خواست:

همه شهر ارمان و تورانیان                         سپردند و نامد ز بیژن نشان

چو نوروز فرخ فراز آمدش                         بدان جام روشن نیاز آمدش

همچنین  از زبان دارا به اسکندر می خوانیم که دور نیست، از حاصل هم پیوندی او با روشنک، فرزندی به دنیا آید که آئین زرتشت  را می آراید و و جشن های سده و نوروز را پاس می دارد :

بیاراید این آتش زردهشت                                      بگیرد همان زند و استا به مشت

نگه دارد این فال جشن سده                                    همان فر نوروز و آتشکده

همان اورمزد و مه و روز مهر                            بشوید به آب خرد جان و چهر                             

کند تازه آیین لهراسپی                                              بماند کیی دین گشتاسپی  

مهان را به مه دارد و که به که                            بود دین فروزنده و روزبه

و وقتی  ایزد،  اردشیر را نبیره ای می دهد،  او شادمانه بخشش و دهش های فروان می کند.  حکیم توس از  ایوانی در سرای پادشاه یاد می کند، که نامش نوروز بوده و برای  پاس داشت این لطف ایزدی،  اردشیر،  آتشکده و ایوان نوروز و کاخ سده را می آراید:

بیاراست زرین یکی زیرگاه                              یکی طوق فرمود و زرین کلاه

سر خرد کودک بیاراستند                                  بس از گنج در و گهر خواستند

همی ریخت تا شد سرش ناپدید                          تنش را نیا زان میان برکشید

بسی زر و گوهر به درویش داد                       خردمند را خواسته بیش داد

به دیبا بیاراست آتشکده                                      هم ایوان نوروز و کاخ سده

یکی بزمگه ساخت با مهتران                            نشستند هرجای رامشگران

هرچند بهرام گور به فرمان پدر (یزدگرد) نمی توانست او را ببیند لیکن در اوان جشن نوروز و جشن سده – که وضع ویژه داشته – او توانست به پیشگاه پدر رود.

به ایوان همی بود خسته جگر                       ندید اندر آن سال روی پدر

مگر روز نوروز و جشن سده                     که او پیش رفتی میان رده

و نیز هرگاه  سخن  از وصف اسب آ زموده است، همو اسبی را می گزیند که در نوروز با باد یار باشد:

بدو گفت بهرام کای نیک‌نام                            به نیکیت بادا همه ساله کام

من اسپ آن گزینم که اندر نشیب                   بتازم نه بینم عنان از رکیب

چو با تگ چنان پایدارش کنم                          به نوروز با باد یارش کنم

وگر آزموده نباشد ستور                                 نشاید به تندی برو کرد زور

 

در داستان بهرام گور آنجا که خراج مردم بخشیده می شود و آرامش و آسودگی و شادمانی همه ی ایران زمین را فرا می گیرد و ایرانیان برای نیایش به آتشکده و برای سپاسگزاری به بارگاه شاه می روند، دیگربار به همین ایوان، اشاره می شود

ببخشید و دیوان بر آتش نهاد                       همه شهر ایران بدو گشت شاد

چو آگاه شد زان سخن هرکسی                 همی آفرین خواند هرکس بسی

برفتند یکسر به آتشکده                                به ایوان نوروز و جشن سده

همی مشک بر آتش افشاندند                       به بهرام بر آفرین خواندند

همچنین آنگاه که بهرام گور بر خاقان پیروز می شود، پیش از رهسپاری به  آذرآبادگان به ساختن ( شاید بازسازی) آتشکده جای نوروز و جشن سده می پردازد:

چو شد ساخته کار آتشکده                      همان جای نوروز و جشن سده

بیامد سوی آذرآبادگان                             خود و نامداران و آزادگان

پرستندگان پیش آذر شدند                       همه موبدان دست بر سر شدند

و در دوران پادشاهی قباد، نیز وی پس از فتح مندیا و فارقین، برای مردمش آتشکده ی بزرگی برای نوروز و جشن سده بنا می کند و به مغلوبین آیین زرتشت می آموزد:

همی‌کرد زان بوم و بر خارستان              ازو خواست زنهار دو شارستان

یکی مندیا و دگر فارقین                              بیاموختشان زند و بنهاد دین

نهاد اندر آن مرز آتشکده                            بزرگی به نوروز و جشن سده

و دیرتر هرمز با آگاهی از پیروزی بهرام چوبینه بر خاقان، عطایا و هدایای خود را سه یک، برای نوروز و جشن سده وقف همان آتشکده می کند

بیاورد زان پس صد و سی هزار               ز گنجی که بود از پدر یادگار      

سه یک زان نخستین بدرویش داد               پرستندگان را درم بیش داد        

 سه یک دیگر از بهر آتشکده                    همان بهر نوروز و جشن سده

فرستاد تا هیربد را دهند                               که در پیش آتشکده برنهند

خسرو پرویز نیز پس از آنکه ایوان مداین را ساخت، آن جایگاهی می شود که به مردم در نوروز  بار می دهد:

چوشد هفت سال آمد ایوان بجای                               پسندیدهٔ خسرو پاک رای

مر او را بسی آب داد و زمین                                  درم داد و دینار و کرد آفرین

همی‌کرد هرکس به ایوان نگاه                                  به نوروز رفتی بدان جایگاه

کس اندر جهان زخم چونین ندید                              نه ازکاردانان پیشین شنید

یکی حلقه زرین بدی ریخته                                     ازان چرخ کار اندر آویخته

فروهشته زو سرخ زنجیر زر                                 به هر مهرهٔی در نشانده گهر

چو رفتی شهنشاه بر تخت عاج                                  بیاویختندی ز زنجیر تاج

به نوروز چون برنشستی به تخت                           به نزدیک او موبد نیک بخت

و برای آنکه بهره ای از نوروز نصیب مردم درویش شود، به آنان درم می بخشید:

هرآنکس که درویش بودی به شهر                        که او را نبودی ز نوروز بهر

به درگاه ایوانش بنشاندند                                         درم های گنجی بر افشاندند

او در نامه ای  به مرزبانان توس، بر ارزشمندی دو جشن نوروز و مهرگان تاکید می کند:

دگر پیکرش افسر و چهر ما                                 زمین بارور گشته از مهر ما

به نوروز و مهر آن هم آراسته                             دو جشن بزرگست و با خواسته

دوران خسرو پرویز،  که  در واقع اضمحلال و از میان رفتن ساسانیان آغاز می شود، از زبان بهرام چوبینه، که سرنوشتی همچون فرخ زاد دارد و شاید بزرگترین گناه وی نداشتن فرّ شاهی است و اینکه عصیان در سرنوشت او نبشته شده، می خوانیم:

به ایران برآن رای بد ساوه شاه                           که نه تخت ماند نه مهر وکلاه

کند با زمین راست آتشکده                                    نه نوروز ماند نه جشن سده

همه بنده بودند ایرانیان                                           برین بوم تا من ببستم میان

تو خودکامه را گر ندانی شمار                            برو چارصد بار بشمر هزار

لیکن تو گویی پایان داستان، پیش بینی درست بهرام چوبینه است، مردن آتش در آتشگاه و تیرگی نوروز و جشن سده که در دیدگاه فردوسی، روشن ترین نمود و هویت تامّ  فرهنگی  ایرانی زمین است:

چنان دید کز تازیان صد هزار                            هیونان مست و گسسته مهار

گذر یافتندی به اروند رود                                   نماندی برین بوم بر تار و پود

به ایران و بابل نه کشت و درود                       به چرخ زحل برشدی تیره دود

هم آتش بمردی به آتشکده                                    شدی تیره نوروز و جشن سده

از ایوان شاه جهان کنگره                                   فتادی به میدان او یکسره

این بار فرخ زاد جای آن سردار بزرگ را می گیرد و آه و فسوس حکیم طوس پایان داستان است:

از ایران وز ترک وز تازیان                             نژادی پدید آید اندر میان

نه دهقان نه ترک و نه تازی بود                         سخن ها به کردار بازی بود

همه گنج ها زیر دامن نهند                                  بمیرند و کوشش به دشمن دهند

بود دانشومند و زاهد به نام                                  بکوشد ازین تا که آید به کام

چنان فاش گردد غم و رنج و شور                      که شادی به هنگام بهرام گور

نه جشن ونه رامش نه کوشش نه کام                 همه چارهٔ ورزش و ساز دام

پدر با پسر کین سیم آورد                                     خورش کشک و پوشش گلیم آورد

زیان کسان از پی سود خویش                            بجویند و دین اندر آرند پیش

نباشد بهار و زمستان پدید                                    نیارند هنگام رامش نبید

چو بسیار ازین داستان بگذرد                            کسی سوی آزادگی ننگرد

بریزند خون ازپی خواسته                                  شود روزگار مهان کاسته

دل من پر از خون شد و روی زرد                  دهن خشک و لبها شده لاژورد

که تامن شدم پهلوان از میان                               چنین تیره شد بخت ساسانیان

چنین بی‌وفا گشت گردان سپهر                          دژم گشت و ز ما ببرید مهر

و دریغ  که  استیلای ترکان غزنوی و تازیان برگشته از شیوه ی پیامبر گرامی اسلام (ص) اجازه نمی دهد تا حکیم بزرگ توس باور کند که دیری نمی گذارد،  تا دوباره آزادگی و سرفرازی دوباره  ایرانیان و ماندگاری نوروز و رخت بربستن اسلام اموی و فاقد صبغه عربی و رنگ و بوی آزادگی واقعی و فخامت  منطبق  بر روح ایرانی را پیش بینی کند.

امام خمینی (ره)

حضرت امام خمینی (ره) بنیان گذار جمهوری اسلامی در سال ۱۲۷۹ ه.ش در خمین چشم به جهان گشود و در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ به ملکوت اعلا پیوست. از جمله آثار و تالیفات متعدد ایشان می توان به چهل حدیث اشاره کرد. در این جا ابیاتی از یک غزل زیبای ایشان را می خوانیم.

 

 

ما را رها کنید در این رنج بی حساب
با قلب پاره پاره و با سـینه ای کباب

عمری گذشت در غم هجران روی دوست
مرغم درون آتش و ماهـــی بــــــرون آب

حالی نشد نصیبم از این رنج و زندگی
پیری رسید غرق بطالت پس از شباب

از درس و بحث و مدرسه ام حاصلی نشد
کـــــی می توان رسید به دریا ازین ســـراب

هرچـــه فراگرفتم و هرچـــه ورق زدم
چیزی نبود غیر حجابی پس از حجاب

هان ای عزیز فصل جوانی به هوش باش
در پیری از تو هیچ نیاید به غیر خـــواب

این جاهلان کــــه دعوی ارشاد مـــی کنند
در خرقه شان به غیر "منم" تحفه ای میاب

ما عیب ونقص خویش و کمال و جمال غیر
پنهان نمـــوده ایم چو پیــــــری پس خضاب

دم بر نیار و دفتر بیهوده پاره کن
تا کی کلام بیهده گفتار ناصواب

 

 

حکایات از گلستان سعدی

حکايت


در يكى از جنگ‌ها، عده‌اى را اسير كردند و نزد شاه آوردند. شاه فرمان داد تا يكى از اسيران را اعدام كنند. اسير كه از زندگى نااميد شده بود، خشمگين شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد كه گفته اند: هر كه دست از جان بشويد، هر چه در دل دارد بگويد.
وقت ضرورت چو نماند گريز
دست بگيرد سر شمشير تيز
 
ملک پرسيد: اين اسير چه مى‌گويد؟
يكى از وزيران نيک محضر گفت: اي خداوند همي‌گويد:
والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس


ملک را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت. وزير ديگر که ضد او بود گفت: ابناي جنس ما را نشايد در حضرت پادشاهان جز راستي سخن گفتن. اين ملک را دشنام داد و ناسزا گفت. ملک روي ازين سخن درهم آمد و گفت: آن دروغ پسنديده‌تر آمد مرا زين راست که تو گفتي که روي آن در مصلحتي بود و بناي اين بر خبثي.  چنان‌كه خردمندان گفته‌اند:


دروغ مصلحت آميز به ز راست فتنه انگيز


هر كه شاه آن كند كه او گويد
حيف باشد كه جز نكو گويد
 
و بر پيشانى ايوان كاخ فريدون شاه، نبشته بود:


جهان اى برادر نماند به كس
دل اندر جهان آفرين بند و بس
 
مكن تكيه بر ملك دنيا و پشت
كه بسيار كس چون تو پرورد و كشت
 
چو آهنگ رفتن كند جان پاك
چه بر تخت مردن چه بر روى خاك
 
* * * *
حکايت


يكى از ملوک خراسان،  محمود سبکتکين را در عالم خواب ديد كه جمله وجود او ريخته بود و خاک شده مگر چشمان او که هم‌چنان در چشم‌خانه همي‌گرديد و نظر مي‌کرد. ساير حکما از تاويل اين فرو ماندند مگر درويشي که بجاي آورد و گفت: هنوز نگران است که ملکش با دگران است.


بس نامور به زير زمين دفن كرده‌اند
كز هستيش به روى زمين يك نشان نماند
 
وان پير لاشه را كه نمودند زير خاك
خاكش چنان بخورد كزو استخوان نماند
 
زنده است نام فرخ نوشيروان به خير
گرچه بسى گذشت كه نوشيروان نماند
 
خيرى كن اى فلان و غنيمت شمار عمر
زان پيشتر كه بانگ بر آيد فلان نماند


* * * *
 حکايت


ملک‌زاده‌اي را شنيدم که کوتاه بود و حقير و ديگر برادران بلند و خوب‌روي. باري پدر به کراهت و استحقار درو نظر مي‌کرد. پسر بفراست استيصار بجاي آورد و گفت: اي پدر، کوتاه خردمند به که نادان بلند. نه هر چه بقامت مهتر به قيمت بهتر.


اشاة نظيفة و الفيل جيفية.
اقل جبال الارض طور و انه  
لاعظم عندالله قدرا و منزلا


آن شنيدى كه لاغرى دانا
گفت بار به ابلهى فربه
 
اسب تازى وگر ضعيف بود
همچنان از طويله خر به
 
پدر بخنديد و ارکان دولت پسنديد و برادران بجان برنجيدند.


تا مرد سخن نگفته باشد
عيب و هنرش نهفته باشد
 
هر پيسه گمان مبر نهالى
باشد كه پلنگ خفته باشد
 
شنيدم که ملک را در آن قرب دشمني صعب روي نمود. چون لشکر از هردو طرف روي درهم آوردند اول کسي که به ميدان درآمد اين پسر بود. گفت:


آن نه من باشم که روز جنگ بيني پشت من
آن منم گر در ميان خاک و خون بيني سري
کان که جنگ آرد به خون خويش بازي مي‌کند
روز ميدان وان که بگريزد به خون لشکري


اين بگفت و بر سپاه دشمن زد و تني مردان کاري بينداخت. چون پيش پدر آمد زمين خدمت ببوسيد و گفت:


اى كه شخص منت حقير نمود
تا درشتى هنر نپندارى
 
اسب لاغر ميان، به كار آيد
روز ميدان نه گاو پروارى
 
آورده‌اند که سپاه دشمن بسيار بود و اينان اندک. جماعتي آهنگ گريز کردند. پسر نعره زد و گفت: اي مردان بکوشيد يا جامه زنان بپوشيد. سواران را به گفتن او تهور زيادت گشت و به‌يک‌بار حمله آوردند. شنيدم که هم در آن روز بر دشمن ظفر يافتند. ملک سر و چشمش ببوسيد و در کنار گرفت و هر روز نظر بيش کرد تا وليعهد خويش کرد. برادران حسد بردند و زهر در طعامش کردند. خواهر از غرفه بديد، دريچه بر هم زد. پسر دريافت و دست از طعام کشيد و گفت: محال است که هنرمندان بميرند و بي‌هنران جاي ايشان بگيرند.


كس نيابد به زير سايه بوم
ور هماى از جهان شود معدوم
 
پدر را از اين حال آگهي دادند. برادرانش را بخواند و گوشمالي بجواب بداد. پس هريکي را از اطراف بلاد حصه معين کرد تا فتنه و نزاع برخاست که: ده درويش در گليمى بخسبند و دو پادشاه در اقليمى نگنجند.


نيم نانى گر خورد مرد خدا
بذل درويشان كند نيمى دگر
 
ملك اقلمى بگيرد پادشاه
هم‌چنان در بند اقليمى دگر
 
* * * *
حکايت


طايفة دزدان عرب بر سر کوهي نشسته بودند و منفذ کاروان بسته و رعيت بلدان از مکايد ايشان مرعوب و لشکر سلطان مغلوب. بحکم آن‌که ملاذي منيع از قلة کوهي گرفته بودند و ملجاء و ماواي خود ساخته. مدبران ممالک آن طرف در دفع مضرات ايشان مشاورت همي کردند که اگر اين طايفه هم برين نسق روزگاري مداومت نمايند مقاومت ممتنع گردد.


درختى كه اكنون گرفته است پاى
به نيروى مردى برآيد ز جاى
 
و گر هم‌چنان روزگارى هلى
به گردونش از بيخ بر نگسلى
 
سر چشمه شايد گرفتن به بيل
چو پر شد نشايد گذشتن به پيل
 
سخن بر اين مقرر شد که يکي به تجسس ايشان برگماشتند و فرصت نگاه داشتند تا وقتي که بر سر قومي رانده بودند و مقام خالي مانده، تني چند مردان واقعه ديدة جنگ آزموده را بفرستادند تا در شعب جبل پنهان شدند. شبانگاهي که دزدان باز آمدند سفر کرده و غارت آورده سلاح از تن بگشادند و رخت و غنيمت بنهادند، نخستين دشمني که بر سر ايشان تاختن آورد خواب بود. چندانکه پاسي از شب درگذشت،


قرص خورشيد در سياهى شد
يونس اندر دهان ماهى شد
 
دلاورمردان از کمين بدر جستند و دست يکان بر کتف بستند و بامدادان به درگاه ملک حاضر آوردند. همه را به کشتن اشارت فرمود. اتفاقا در آن ميان جواني بود ميوة عنفوان شبابش نورسيده و سبزة گلستان عذارش نودميده. يکي از وزرا پاي تخت ملک را بوسه داد و روي شفاعت بر زمين نهاد و گفت: اين پسر هنوز از باغ زندگاني برنخورده و از ريعان جواني تمتع نيافته. توقع به کرم و اخلاق خداونديست که به بخشيدن خون او بربنده منت نهد. ملک روي از اين سخن درهم کشيد و موافق راي بلندش نيامد و گفت:


پرتو نيكان نگيرد هر كه بنيادش بد است
تربيت نااهل را چون گردكان برگنبد است
 
بهتر اين است كه نسل اين دزدان قطع و ريشه كن شود و همه آن‌ها را نابود كردند، چرا كه شعلة آتش را فرو نشاندن ولى پارة آتش رخشنده را نگه داشتن و مار افعى را كشتن و بچه او را نگه داشتن از خرد به دور است و هرگز خردمندان چنين نمى كنند:


ابر اگر آب زندگى بارد
هرگز از شاخ بيد بر نخورى
 
با فرومايه روزگار مبر
كز نى بوريا شكر نخورى
 
وزير، سخن شاه را طوعا و کرها پسنديد و بر حسن راي ملک آفرين گفت و عرض كرد: راى شاه دام ملکه عين حقيقت است، چرا كه هم‌نشينى با آن دزدان، روح و روان اين جوان را دگرگون كرده و همانند آن‌ها نموده است. ولى،  اميد آن را دارم كه اگر او مدتى با نيكان همنشين گردد، تحت تاثير تربيت ايشان قرار مى‌گيرد و داراى خوى خردمندان شود، زيرا او هنوز نوجوان است و روح ظلم و تجاوز در نهاد او ريشه ندوانده است و در حديث هم آمده:
كل مولود يولد على الفطرة فابواه يهودانه او ينصرانه او يمجسانه.


پسر نوح با بدان بنشست
خاندان نبوتش گم شد
 
سگ اصحاب كهف روزى چند
پى‌نيكان گرفت و مردم شد
 
گروهى از درباريان نيز سخن وزير را تاييد كردند و در مورد آن جوان شفاعت نمودند. ناچار شاه آن جوان را آزاد كرد و گفت: بخشيدم اگر چه مصلحت نديدم .


دانى كه چه گفت زال با رستم گرد
دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد
 
ديديم بسى، كه آب سرچشمه خرد
چون بيشتر آمد شتر و بار ببرد
 
في الجمله پسر را بناز و نعمت برآوردند و استادان به تربيت همگان پسنديده آمد. باري وزير از شمايل او در حضرات ملک شمه‌اي مي‌گفت که تربيت عاقلان در او اثر کرده است و جهل قديم از جبلت او بدر برده. ملک را تبسم آمد و گفت:


عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمى بزرگ شود
 
سالي دو برين برآمد. طايفه ي اوباش محلت بدو پيوستند و عقد موافقت بستند تا به وقت فرصت وزير و هر دو پسرش را بکشت و نعمت بي‌قياس برداشت و در مغازة دزدان بجاي پدر نشست و عاصي شد. ملک دست تحير به دندان گزيدن گرفت و گفت:


شمشير نيك از آهن بد چون كند كسى؟
ناكس به تربيت نشود اى حكيم كس
 
باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست
در باغ لاله رويد و در شوره زار خس
 
زمين شوره سنبل بر نياورد
در او تخم و عمل ضايع مگردان
 
نكويى با بدان كردن چنان است
كه بد كردن بجاى  نيك‌مردان


* * * *
حکايت


 يکي از ملوک عجم حکايت کنند که دست تطاول به مال رعيت دراز کرده بود و جور و اذيت آغاز کرده، تا بجايي که خلق از مکايد فعلش به جهان برفتند و از کربت جورش راه غربت گرفتند. چون رعيت کم شد ارتفاع ولايت نقصان پذيرفت و خزانه تهي ماند و دشمنان زور آوردند.
هر كه فريادرس روز مصيبت خواهد
گو در ايام سلامت به جوانمردى كوش
 
بنده حلقه به گوش ار ننوازى برود
لطف كن كه بيگانه شود حلقه به گوش
 
باري، به مجلس او در، کتاب شاهنامه همي‌خواندند در زوال مملکت ضحاک و عهد فريدون. وزير ملک را پرسيد: هيچ توان دانستن که فريدون که گنج و ملک و حشم نداشت چگونه بر او مملکت مقرر شد؟ گفت: آن چنان که شنيدي خلقي برو به تعصب گرد آمدند و تقويت کردند و پادشاهي يافت. گفت: اي ملک چو گرد آمدن خلقي موجب پادشاهيست تو مر خلق را پريشان براي چه مي‌کني مگر سر پادشاهي کردن نداري؟


همان به كه لشكر به جان پرورى
كه سلطان به لشكر كند سرورى
 
ملک گفت: موجب گردآمدن سپاه و رعيت چه باشد؟ گفت: پادشاه را کرم بايد تا برو گرد آيند و رحمت تا در پناه دولتش ايمن نشينند و تو را اين هر دو نيست.


نكند جور پيشه سلطانى
كه نيايد ز گرگ چوپانى
 
پادشاهى كه طرح ظلم افكند
پاى ديوار ملك خويش بكند


ملک را پند وزير ناصح، موافق طبع، مخالف نيامد. روي ازين سخن درهم کشيد و به زندانش فرستاد. بسي برنيامد که بني عم سلطان بمنازعت خاستند و ملک پدر خواستند. قومي که از دست تطاول او بجان آمده بودند و پريشان شده، بر ايشان گرد آمدند و تقويت کردند تا ملک از تصرف اين بدر رفت و بر آنان مقرر شد.


پادشاهى كو روا دارد ستم بر زير دست
دوستدارش روز سختى دشمن زورآور است
 
با رعيت صلح كن وز جنگ ايمن نشين
زانكه شاهنشاه عادل را رعيت لشكر است 
 
* * * *
حکايت


 پادشاهي با غلامي عجمي در کشتي نشست و غلام، ديگر دريا را نديده بود و محنت کشتي نيازموده، گريه و زاري درنهاد و لرزه براندامش اوفتاد. چندان‌که ملاطفت کردند آرام نمي‌گرفت و عيش ملک ازو منغص بود، چاره ندانستند. حکيمي در آن کشتي بود، ملک را گفت: اگر فرمان دهي من او را به طريقي خامش گردانم. گفت: غايت لطف و کرم باشد. بفرمود تا غلام به دريا انداختند. باري چند غوطه خورد، مويش را گرفتند و پيش کشتي آوردند به دو دست در سکان کشتي آويخت. چون برآمد به گوشه اي بنشست و قرار يافت. ملک را عجب آمد. پرسيد: درين چه حکمت بود؟ گفت: از اول محنت غرقه شدن ناچشيده بود و قدر سلامتي نمي‌دانست، هم‌چنين قدر عافيت کسي داند که به مصيبتي گرفتار آيد.


اى پسر سير ترا نان جوين خوش ننماند
معشوق منست آن‌كه به نزديك تو زشت است
 
حوران بهشتى را دوزخ بود اعراف
از دوزخيان پرس كه اعراف بهشت است
 
فرق است ميان آن‌كه يارش در بر
 
با آن‌كه دو چشم انتظارش بر در


* * * *
حکايت


هرمز را گفتند: وزيران پدر را چه خطا ديدي که بند فرمودي؟  گفت: خطايي معلوم نکردم، وليکن ديدم که مهابت من در دل ايشان بي کران است و بر عهد من اعتماد کلي ندارند، ترسيدم از بيم گزند خويش آهنگ هلاک من کنند پس قول حکما را کار بستم که گفته اند:


از آن كز تو ترسد بترس اى حكيم
وگر با چو صد بر آيى بجنگ
 
از آن مار بر پاى راعى زند
كه ترسد سرش را بكوبد به سنگ
 
نبينى كه چون گربه عاجز شود
برآرد به چنگال چشم پلنگ 
 
* * * *
حکايت


يکي از ملوک عرب رنجور بود در حالت پيري و اميد زندگاني قطع کرده که سواري از در آمد و بشارت داد که فلان قطعه را به دولت خداوند گشاديم و دشمنان اسير آمدند و سپاه رعيت آن طرف بجملگي مطيع فرمان گشتند. ملک نفسي سرد برآورد و گفت: اين مژده مرا نيست دشمنانم راست يعني وارثان مملکت.


بدين اميد به سر شد، دريغ عمر عزيز
كه آن‌چه در دلم است از درم فراز آيد
 
اميد بسته، برآمد ولى چه فايده زانك
اميد نيست كه عمر گذشته باز آيد
 
كوس رحلت بكوفت دست اجل
اى دو چشم! وداع سر بكنيد
 
اى كف دست و ساعد و بازو
همه توديع يك‌ديگر بكنيد
 
بر من اوفتاده دشمن كام
آخر اى دوستان حذر بكنيد
 
روزگارم بشد به نادانى
من نكردم شما حذر بكنيد


* * * *
حکايت


بر بالين تربت يحيي پيغامبر عليه السلام معتکف بودم در جامع دمشق که يکي از ملوک عرب که به بي‌انصافي منسوب بود اتفاقا به زيارت آمد و نماز و دعا کرد و حاجت خواست.


درويش و غنى بنده اين خاك و درند
آنان كه غنى‌ترند محتاج‌ترند
 
  آنگه مرا گفت: از آن‌جا که همت درويشان است و صدق معاملت ايشان، خاطري همراه من کنند که از دشمني صعب انديشناکم. گفتمش: بر رعيت ضعيف رحمت کن تا از دشمن قوي زحمت نبيني.


به بازوان توانا و فتوت سر دست
خطا است پنجه مسكين ناتوان بشكست
 
نترسد آن‌كه بر افتادگان نبخشايد؟
كه گر ز پاى در آيد، كسش نگيرد دست
 
هر آنكه تخم بدى كشت و چشم نيكى داشت
دماغ بيهده پخت و خيال باطل بست
 
زگوش پنبه برون آر و داد و خلق بده
و گر تو مى‌ندهى داد، روز دادى هست
 
بنى آدم اعضاى يك‌ديگرند
كه در آفرينش ز يك گوهرند
 
چو عضوى به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
 
تو كز محنت ديگران بى‌غمى
نشايد كه نامت نهند آدمى


* * * *
حکايت


 درويشي مستجاب الدعوه در بغداد پديد آمد. حجاج يوسف را خبر کردند، بخواندش و گفت: دعاي خيري بر من کن. گفت: خدايا جانش بستان. گفت: از بهر خداي اين چه دعاست ؟ گفت: اين دعاي خيرست تو را و جمله مسلمانان را.


اى زبردست زير دست آزار
گرم تا كى بماند اين بازار؟
 
به چه كار آيدت جهاندارى
مردنت به كه مردم آزارى