مناجات
الهی، به حرمت آن نام که تو خوانی و به حرمت آن صفت که تو چنانی، دریاب که میتوانی.
الهی، عمر خود به باد کردم و بر تن خود بیداد کردم؛ گفتی و فرمان نکردم، درماندم و درمان نکردم.
الهی، عاجز و سرگردانم؛ نه آن چه دارم دانم و نه آن چه دارم دانم.
الهی، اگر تو مرا خواستی، من آن خواستم که تو خواستی.
الهی به بهشت و حور چه نازم؛ مرا دیده ای ده که از هر نظر بهشتی سازم.
الهی، در دلهای ما جز تخم محبت نکار و بر جانهای ما جز الطاف و مرحمت خود منگار و بر کشت های ما جز باران رحمت خود مبار. به لطف، ما را دست گیر و به کرم، پای دار، الهی حجاب ها از راه بردار و ما را به ما مگذار.
مجموعه رسائل فارسی " خواجه عبدالله انصاری "
قرن پنجم
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 12:28 توسط خ رنجبر
|